Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

من و "تبعید" و دوستان گزارشگر! / شادی امین

گزارش گونه ای از سوی دو نفر(کمپین دوسلدورف /مریم خدارحمی/ مرضیه بخشی زاده) از شرکت کنندگان در سمینار ما (سمینار سراسری تشکل های مستقل زنان و زنان دگر و هم جنس گرای ایرانی در آلمان - ووپرتال) در سایت "کمپین تغییر برای برابری" منتشر شد، که نمیتوان بار دیگر به نویسندگان این گزارش بی تفاوت ماند و آن را بی پاسخ گذاشت.

این دوستان تحریفاتی نیز در نقل سخنرانی من آورده اند که پس از تذکرات مکرر من و پس از 4 روز بدون هیچ توضیحی، آن را تکمیل و نه تصحیح کردند. امری که بدون توضیح برای خوانندگان سایت در طی 4 روز بی فایده میماند. و اما جریان از چه قرار است؟

از آنجایی که ارائه گزارش از سمینار مد نظرم نیست از پرداختن به جزییات صرف نظر کرده و به ذکر روند کلی میپردازم و بر روی شیوه برخورد این دوستان متمرکز میشوم.

این سمینار که در تاریخ 9 تا 11 ژانویه برگزار شد، با یک میز گرد با دو میهمان آلمانی و یونانی پیرامون همجنس گرایی و هموفوبی (همجنسگرا ستیزی یا ترس از همجنسگرایی) آغاز به کار کرد و در روز شنبه سه سخنران به طرح
نقطه نظرات خود پرداختند.
در بخش هنری طاهره اصغری (رقص)، نیلوفر شیدمهر(شعرخوانی)، سرور صاحبی (دکلمه )، دریا رضوانی (رقص)، ناهید نعیمی(آواز) به اجرای برنامه‌ پرداختند.
طاهره اصغری از هانوفر سخنران اول بود که در مورد رابطه ی انديشه ی تفاوت با پيکر و فاعليت سخنان خود را ارائه داد و سپس من (شادی امین) سخنرانی ای در مورد همکاری، رقابت و تشکل يابی در جنبش زنان: يک ارزيابی زنانه، ایراد کردم و سپس شهلا شفیق در مورد جنبش فمينيستی در خارج وداخل ايران، تاثير و تاثر متقابل سخنرانی نمود. در ادامه این سخنرانی ها نزدیک به 50 دقیقه پرسش و پاسخ صورت گرفت که در هیچیک از آنها دوستان نویسنده گزارش سوالات خود را مطرح نکرده و یا در نوبت نیز قرار نگرفتند.
در روز یک شنبه هم که ارزیابی از سمینار و انتخاب موضوع و محل سمینار سال آینده در دستور کار قرار گرفت، گویا این دوستان دیگر در برنامه حضور نداشتند.
این دوستان در گزارش خود به سخنرانی من اشاره کرده و مینویسند:"شادی امین در ادامه صحبتهای خود به مسئله تغییر واژه "تبعید" به "مهاجرت" پرداخت و اینکه تبعید دیگر هویت و عملکرد سیاسی خود را از دست داده است."
و این تحریف در حالی است که این دوستان فایل نکات سخنرانی مرا از من درخواست کردند و من با کمال میل برایشان کپی و در اختیارشان گذاشتم.
اگر کمترین علاقه ای به نوشتن یک گزارش دقیق موجود بود، کافی بود نگاهی به آن فایل می انداختند تا جمله من را در آن بیابند. من در آنجا گفتم:" اساسا ضروریاتی که انگیزه این تغییر( و در اینجا تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی و تنگ کردن عرصه بر بینش و منش های مردسالار) را ایجاب کنند کدامند؟ اگر آن زن مفروض آنقدر در محیط خانه مورد خشونت واقع میشود تا زمانی که به خواست تغییر رسیده و آن را عملی کند، در مورد خواست ما، یعنی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، خلا بزرگی عملکرد دارد.
ما سالهاست که در تبعید بطور بلاواسطه مورد ظلم و ستم این نظام نیستیم و از نکبت وجودش رنج هر روزه و مستقیم نمیبریم.
تبعید که قرار بود به واسطه انگیزه و میل به بازگشت به "خانه" موتور محرک باشد، با آمد و رفت های "توریستی" به ایران سال هاست که در بین بسیاری از ما دیگر هویت سیاسی و عملکردی سیاسی نیست. و در یک دگردیسی بی درد واژه "تبعید" به "مهاجرت" تغییریافته و عواقب سیاسی عظیم و بطئی ای را به همراه داشته است. یکی از آنها کاهش فعالیت های علنی و رادیکال، نگاه رو به ایران و هم سویی با اندیشه ای که خود را با سرکوبگرانش تعریف میکند، نقد و نفی تبعید به عنوان عملی سیاسی، تبلیغ سازش به بهانه شرایط شخصی ، تمرکز بر مسائل زنان در چهارچوب رسمی و مطرح در ایران، و انشعابی اعلام نشده بین تبعیدیان و مهاجران است ." (تاکید از من است)

اساسا این جمله (تبعید دیگر هویت و عملکرد سیاسی خود را از دست داده...) تنها میتواند از دهان کسی بیرون بیاید که با مقوله تبعید بیگانه است، از دهان کسی که به تبعید و تبعیدی به عنوان عناصری عقب مانده مینگرد و اصلا اصرار آنها را برای حفظ این هویت نمی فهمد. از دهان کسی که به قهرمانان مانده در "وطن" مینازد و برای "فراریان" ارزشی نمیگذارد. تنها چنین کسی میتواند ادعا کند که تبعید دیگر عملکرد سیاسی خود را از دست داده است.
تبعید عملی سیاسی است، و تا زمانیکه رژیم های سرکوبگر در هر کجای دنیا در قدرت باشند، عده ای اجبارا تن به این عمل خواهند داد، کما اینکه ما همچنان با این پدیده در ایران روبرو هستیم.
اما چرا دوستان این تصحیح خود را بدون توضیح برای خوانندگان خود انجام میدهند؟
به یقین من این دوستان نه بر اهمیت تحریف خود(چه آگاهانه باشد و چه نا آگاهانه) واقفند و نه برایشان مهم است که معیار های اطلاع رسانی فمینیستی (صراحت و شفافیت و دوری از جنجال و...) در این مورد چه وظایفی جلوی روی ایشان میگذارد.
اما برای آن عده از دوستانی که با نظریات من در این مورد آشنایی ندارند ، شما را به مقالات زیر رجوع میدهم.

http://www.shabakeh.de/archives/individual/000106.html
http://www.shabakeh.de/archives/individual/000278.html
http://www.shabakeh.de/archives/authors/amin.html

نکته دیگر ایراد این دوستان به عدم حضور مردان در این سمینار هاست.
یکی از این دوستان در سال 2007 هم در به اصطلاح نقدی بر سمینار فرانکفورت از عدم حضور مردان شاکی شده بود، ولی در آنجا هم در طی سمینار اصولا به این پرسش نپرداخته بود. به نظر می آید این دوستان در جستجوی پاسخ نیستند بلکه طرح سوال آن هم در سایت های اینترنتی برایشان مهم است. مرضیه بخشی زاده در گزارش آنموقع خود نوشته بود:" در همین راستا ،نکتۀ دیگری در این سمینار برای من مطرح شد ،به این مضمون که :
من باید اول برای خود تعیین کنم مخاطبم چه جنسی دارد و چه گرایش جنسی دارد ،بعد تصمیم بگیرم با این مخاطب می توانم حرف بزنم یا نه. و اگر مخاطبم ازجنس مرد بود ، وی را بخاطر انتقام و کینه از ظلم و جور و ستمی که در طول تاریخ به من جنس زن روا داشته ، از شنیدن حرفهایم از حقیقتی و حقوقی که ادعای آن را دارم، محروم نمایم. و در حقیقت اگر از دستم برآید با مرد همان کنم که او در طول تاریخ با زن کرد ، و اینبار تقابل دوگانه مردـ زن ؛ فاعل ـ مفعول را معکوس کنم : زن ـ مرد ؛ فاعل ـ مفعول." (به نقل از نقد سمینار ... نوشته مرضیه بخشی زاده. منتشره در سایت های اینترنتی/ فوریه 2007)

واقعا که چه درک ژرفی از گرد هم آیی سه روزه زنان برای بررسی دیدگاه هایشان. آیا این دوستان اصلا چیزی در مورد تشکل های مستقل زنان شنیده اند؟ آیا میدانند استقلال از چه و چه کسی مد نظر است؟
و بار دیگر بدون اینکه مشکل! خود را با کسی در میان بگذارد در سال 2009 باز مینویسد:" نکته دیگری که در نحوه برگزاری سالانه این سمینار قابل تامل است، ممنوع بودن حضور مردان در آن است. سوال اساسی این است که آیا جریانی اجتماعی بدون در نظر گرفتن و مخاطب قرار دادن نیمه دیگر جامعه، امکان تغییر موثر در شرایط موجود را خواهد داشت؟ می توان چشم را بر واقعیتهای جامعه بست و تنها زنان را در جزیره زنان یا تنها زنان همجنس گرا را کنشگران این جنبش تلقی کرد؟" (سایت "کمپین تغییر برای برابری" http://www.campaignforequality.info/spip.php?article3472)
و اما یک بار برای همه آنهایی که به ما ایراد میگیرند که چرا این سه روز سمینار را فقط برای زنان میخواهیم و چرا به مردان آموزش نمیدهیم و آنها را همراه خود نمیکنیم، و استدلالاتی از این دست ، میگوییم:
اولا وظیفه آموزش مردان به عهده ما نیست، حال آنکه این کار را در 362 روز دیگر انجام میدهیم! انواع جلسات بیرونی، نوشتار و مقالات گوناگون شاهد این مدعاست. بسیاری از مردانی که به این تجمعات زنانه ما ایراد میگیرند در جلسات علنی و مختلط ما حضور به هم نمیرسانند. و اتفاقا آنهایی که حسن نیت داشته و به جنبش زنان حداقل علاقه ای داشته و خود را با آن همبسته میدانند، بر ضرورت چنین گرد هم آیی هایی واقف بوده و آن را تضعیف نمی کنند.

از سوی دیگر اصلا فکر کرده اید که شاید شما هم ارزش جلسات صرفا زنانه را کمتر میدانید و تنها با حضور مردان است که برای شما کیفیت ایجاد میشود؟
آیا فکر کرده اید که شما زنان بدون مردان را کافی نمیدانید ودر ته ذهنتان ، تنها با مردان است که معنا مییابید؟
آیا فکر کرده اید که چقدر برای رشد زنان در طی این سالها مهم بوده است که بدون حضور چشمانی کنترل کننده که خود را "از ما بهتران" میدانند، به جدل و گفتگو بپردازند و خود را برای جدل های بیرونی و علنی در برنامه های مختلط آماده کنند؟
آیا فکر کرده اید که حق ماست که تنها سه روز در سال را در کنار هم برای طرح مسائلمان و ترسیم چشم انداز آتی مان در کنار هم بگذرانیم؟ یا حتما باید برادران و همسران شما هم باشند؟
آیا هیچگاه از مردان علاقمند به موضوعات سمینار های ما که گویا پشت در های بسته آن صف کشیده اند پرسیده اید که چرا با همه امکانات و علاقه ای که دارند، اقدام به برگزاری جلسه ای در مورد مثلا خشونت بر زنان، و یا تجاوز در خانواده و ... نمیکنند تا به همنوعان مرد خود آگاهی دهند؟
هیچ از خود سوال کرده اید که چرا بسیاری از زنان ، از شرکت در این سمینار ها محرومند؟ چرا که شوهرانشان هر بار محدودیت و بهانه ای برای رفتن آنها ایجاد میکنند، در کدام گزارشتان این مردان را مورد سوال قرار داده اید؟

و در پایان به نقل قولی از "اودری لرد" بسنده میکنم که گویای هزار حرف ناگفته است:" بهره وران از سرکوب ما همیشه وقتی اینطور وانمود می کنند که گویـا ضـرورت یـک گفتگو موجود است، در حقيقت فراخوان میدهند که آنها را در دانش خودسهیم کنیم. به بیان دیگر این وظیفه سرکوب شدگان است که اشتباه سرکوب گران را برایشان روشن کنند. یعنی این وظیفه من است که معلمان زن و یا مردی را که در مدرسه فرهنگ بچه های مرا جدی نمی گیرند تربیت بکنم! سیاهان و انسانهای جهان سوم باید به انسانهای سفید درس انسان دوستی بدهند! زنان باید مردان را تربیت کنند! زنان و مردان همجنس گرا باید دنیای دگر جنس گرا را تربیت کنند! و بدينگونه سرکوب گران در حفظ جایگاه خود پافشاری کرده و ازپذيرش هرگونه مسئولیت عملکرد خویش سرباز می زنند. این انرژی ای از ما می گیرد که جای دیگری می توانیم بهتر از آن استفاده کنیم. اين انرژی بايد صرف تعریف خود نوين خودمان و ترسیم استراتژی واقع گرایانه ای برای تغییر حال و همچنین ساختن آینده شود ."
خانه حاکمان را نمی توان با ابزارهای خودشان ویران کرد
اودری لرد از کتاب "قدرت و لذت"

و اضافه میکنم که:
اهمیت این سمینارها بر هیچکس پوشیده نیست. این را میشود از ارتقاء کیفی آن و نقشش در سازماندهی نظری و عملی این جنبش دریافت. این را میشود از شرکت فعال زنان در آن دریافت. این را میشود از همیاری زنان شهرهای مختلف در برگزاری آن دریافت و...
درود بر زنانی که در سال های سخت گذشته این آتش را شعله ور نگه داشتند!