جواد حرصشان را درآورده بود. به قول خودش اصلا زوم كرده بودن روی او. از بعد از ظهر كه آمده بود دم دادگاه یك ربع به یك ربع میرفت دم نگهبانی سر میزد و از احوال زنش جویا میشد. موی دماغشان شده بود. قیافهاش هم كه تابلو است. موی بلند، ریش بلند و موهایی كه بیشتر بلوند است تا مشكی و خرمایی. همان شد كه یكی از ماموران پرسید تو كجایی هستی؟ جواب داد ایرانی. پرسید یهودی هستی؟ جواب داد نه شیعه هستم. طرف گفت پس این چه ریخت و قیافهای است!!
جلوی ماشینش را كه گرفتند، دیگر عصبانی شد به طرف گفت: بگذار وقتش كه شد تلافی میكنم! آخر عصبانیت جواد همین است. آخر بد وبیراهی كه بلد است.
طرف مورد خطاب می رود و به مافوقش میگوید كه جواد گفته رژیم كه عوض شد تلافی میكنم. جواد هاج و واج كه كی او این حرف را زده . عجب غلطی كردم اصلا با آنها دهن به دهن شدم.
به جواد میگویند كارت خبرنگاریش را بدهد. قبلا هم خواسته بودند زیر بار نرفته بود. او عكاس رسمی یك خبرگزاری خارجی است. این بار ترجیح داد نشان دهد. خواستند برود تو ساختمان. نرفت.
چند دقیقه قبل توماس را گرفته بودند. توماس همسر نیوشا توكلیان عكاس ایرانی و خبرنگار خارجی است كه در ایران زندگی میكند. او آمده بود عكس بگیرد كه خودش را گرفتند. روز 22 خرداد هم رفت با سردار طلایی صحبت كرد. به سردار گفته بود برایش جالب است كه در صحنه! حضور دارد و مردم و حتی تجمعكنندگان میایند و برای آزادی دوستانشان و یا پس گرفتن موبایلشان با او صحبت میكنند. توماس فارسی خوب بلد است.
وقتی دیدند نمی توانند جواد را راضی كنند كه به داخل ساختمان برود به او میگویند كه توماس با او كار دارد. او قبول میكند و داخل میشود. داخل شدن همان و دستگیر شدن همان. طفلك آوا دخترش یعنی امشب پدر هم به خانه نمیآید؟
جواب خودش برایمان تعریف میكند:
به دستم دستبند زدند. یكی گفت همه دودها از این پسره بلند میشود. ازم پرسیدند برای چی اومدی اینجا شلوغ كردی. گفتم دنبال زنم آمدم. پرسیدند همفكر زنت هستی؟ اگر هستی غلط كردی آمدی اینجا! گفتم چه ربطی دارد ما زن و شوهریم. به عقیده هم كاری نداریم. مرا مجبور كردند چمباتمه بشینم. به من گفتند تو خبرنگار خارجیها هستی پس آب به آسیاب دشمن میریزی؟ گفتم من هر سال باید گزارش كارم را به اطلاعات بدهم اگر آب به آسیاب دشمن می ریختم آنها زودتر از شما میفهمیدند...
بالاخره جواد را آزاد می كنند. پرس و جو میكند و میفهمد آسیه را به همراه بقیه به بند 209 زندان اوین بردهاند. كاری از دستش بر نمیآید بهتر است برود به آوا برسد.
آوا، دریا ، دو قلوهای ساقی و بقیه بچهها فكر میكنند مادرانشان به سفر رفته اند.
تا فردا صبح
این گزارش احتمالا ادامه دارد....
قسمت اول (كلیك كنید)
قسمت دوم (كلیك كنید )