Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

گزارش یك شاهد عینی: من آنجا بودم !

(گزارش لحظه به لحظه تجمع امروز زنان در مقابل دادگاه انقلاب كه با هجوم پلیس مواجه شد)
۱۳ اسفند ۸۵

صبح شنبه ساعت-30-8 با قرار قبلی كه طی یك بیانیه به امضای معترضان به بازداشت های 22خرداد ماه منتشر شده بود ، درست زمانی كه 5نفر از بازداشت شدگان تجمع پر زد و خورد 22خرداد ماه قرار بود محاكمه شوند ، دركنار جمعی امضا كننده به خیابان معلم رفتیم.

سر خیابان زندگی مردم عادی در جریان بود. زنان خانه‌دار با كوپن‌های خود به تعاونی نبش خیابان معلم رفته بودند و سرخرده بر می‌گشتند. یكی به دیگری گفت هیچ جنس كوپنی ندارد. اما گوجه فرنگی آورده ارزان تر از همه جاست.

روبروی دادگاه انقلاب دوستان را یافتیم. متهمان نوشین احمدی، پروین اردلان، سوسن طهماسبی به همراه وكیل خود رسیدند. بیش از 90نفر بودیم كه به مشایعت دوستان متهم آمده بودیم. دوستان متهم ما در اعتراض در تجمع 22خرداد بازداشت شده بودند دوستان خداحافظی كردند و وارد دادگاه شدند.

به صف شدیم و پلاكاردهای آماده را سر دست گرفتیم. روی پلاكاردها فقط این جمله بود: طبق اصل 27 قانون اساسی تجمع آرام حق مسلم ماست. ماشین‌ها رد می‌شدند و ابراز همدردی می كردند. سربازهای جلوی دادگاه انقلاب به ما چپ چپ نگاه می كردند. ماشین گشت پلیس آمد. آنور خیابان بیسیم به دست ما را نگاه كردند.

خبرنگاران خارجی از ما خواستند كه كمی آن طرف تر برویم تا اجازه فیلمبرداری داشته باشند. آنجا منطقه نظامی محسوب می‌شد و فیلمبرداری ممنوع بود. به غیر از ما خانواده‌های دادگاهیی‌ها و زندانی‌هایی كه برای كاری به دادگاه انقلاب آمده بودند هم در پیاده رو جمع بودند. این كار هر روز خانواده‌های زندانی است. همه‌شان را در سالن دادگاه راه نمی‌دهند اگر هم بدهند سالن جا ندارد.

بعد از بلند کردن پلاکاردها کم کم سرو کله نیروهای لباس شخصی و پلیس که یکی از انها خانم بود پیدا شد. پلیس‌ها به طرف ما آمدند و گفتند از آنجا بروید تجمع شما مجوز ندارد. یكی از دوستان گفت طبق قانون اساسی تجمع مسالمت آمیز مجمز نمی‌خواهد. بحث در گرفت كه توقف شما رفت و امد ماشین ها را در خیابان معلم مختل می کند صف معترضان را به هم ریختند و بعد سرهنگ (...) شروع کرد به پاره کردن پلاکاردها و و با نوک بی سیم اش به سر و روی برخی از مردان حاضر كوبید و آنها را با خشونت از صف زنان دور ساخت. پلیس زن ملایم تر بود. قیافه‌اش آشنا بود.

در تجمع 22 خرداد هم دیده بودیمش. آن روز هم ملایمت به خرج می‌داد. به ما گفت بروید برایتان بد می‌شود. دوستان شروع كردند با او حرف زدن: تو هم زن هستی. ما آمدیم برای اینكه نگران دوستانمان هستیم مگر اینجا هر روز خانواده‌ها و دوستان متهمان جمع نمی‌شوند. پلیس زن می‌گفت مامورم و معذور.

یكی دیگر از دوستان سعی داشت برایش توضیح دهد كه چرا اصلا تجمع 22 خرداد شكل گرفت. دوباره سرهنگ (...) كه از اضافه شدن تعداد نیروهای اعتماد به نفس بیشتری پیدا كرده بود گفت: یا علی برید گم شید! و و به جمع حمله كرد. دوستان به پیاده‌رو رفتند و از جایشان تكان نخوردند. یك سرهنگ كه محترمانه تر رفتار می‌كرد به جمع پیشنهاد كرد كه نیایستید در پیاده‌رو راه بروید. دوستان هوشیارتر از او بودند.

اگر راه می‌رفتند می‌شد تظاهرات و پلیس می‌توانست بهانه قانونی!!! پیدا كند. بعد سرهنگ بد اخلاق شروع كرد به تهدید که اگر نروید همین الان می گویم که مینی بوس ها بیایند شما لجن ها را ببرند. در حمله بعدی سرهنگ و نیروهایش چند تایی از دوستان از جمع جدا ماندن. جدا ماندن همان و رانده شدن به سر خیابان همان. بچه‌های باقی مانده كه حدود 40 نفر بودند تصمیم گرفتند روی زمین و کنار همدیگر بنشینند. دوستان جدا شده سر خیابان جمع شدند و چند پلیس مامور شدند كه از ملحق شدن آنها به جمع خودداری كنند.

بقیه بچه‌ها همانجا نشستند. کم کم به تعداد نیرو های لباس شخصی اضافه شد . دو تا وان ( از این مینی‌بوس‌های سفید كوچك كه در تجمع 22 خرداد هم بكار گرفته شده بود) به جلوی دادگاه انقلاب رسیدند و همانجا منتظر ماندند. ساعت نزدیك 11 بود كه شادی صدر و نوشین احمدی و پروین اردلان و سوسن طهماسبی از دادگاه بیرون آمدند به محض بیرون آمدن آنها و حضور مرد کت و شلواری گویا دستور رسید.

ماموران کسانی را که روی زمین نشسته بودند به زور سوار وان‌ها کردند و با 2 وان انها را بردند. اول گفتند آنها را به پادگان ولیعصر برده‌اند. اما آنجا نبودند. بچه‌هایی كه موبایل‌هایشان همراهشان بود با دیگران تماس گرفتند. ‍ژیلا می‌گفت هوای وان خیلی گرم است دارند خفه می‌شوند. 20 نفر در یك وان كوچك بودند.

یكی دیگه از بچه‌ها می‌گفت كه دارند بیخودی آنها را در خیابان‌ها می‌چرخانند. ساعت نزدیك یك بود كه معلوم شد آنها را به خیابان وزرا برده‌اند. محبوبه گفت ما را تو حیاط اداره منكرات وزرا نگه داشته‌اند. نیم‌ساعت بعد بالاخره بچه‌ها در آخرین تماس تلفنی‌شان گفتند كه دارند ما را تحویل می‌گیرند. 36 نفریم. ساعت یك بعد از ظهر بود.

ادامه دارد

قسمت دوم (كلیك كنید)

قسمت سوم (كلیك كنید)