Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

رد پای کليشه های جنسيتي در بيانيه حمایت از حقوق همجنسگرایان ... / شادی امين

گويي در سال صفر به سر ميبريم! باز هم تاريخ ما را جعل ميکنند. از"ملکه جنگل" نميگويم. از سال های اخيرميگويم که حتي در خارج از کشور نيز با تحقير و سرکوب و تلاش یرای حذف زنان لزبين و همجنسگرايان روبرو هستيم.

****

تنها راه خلاصي از اين لعنت ابدي ورهايي از اين موضع دفاعي فلج کننده اين است که کليت خشونت جنسي عليه زنان و تسلط بر زنان را دريابيم.( ... ) از طريق دانش است که ما مي توانيم چيزهايي را به چشم ببينيم و بياموزيم که خروج از اين سرکوب را برايمان ممکن کند و جهاني بنا کند که در آن بردگي جنسي زنان ناممکن باشد.
مادامي که ما به واقعيت نام مشخصي ندهيم و مفهوم و عينيت آن را نمايان نکينم حضور آن را در مکان و زمان معين قابل رؤيت نکنيم مشخص ترين قربانيان اين شرايط نيز نمي توانند آن را بيان کرده و تجربياتشان را تشريح کنند.
اما همه زنان به اشکال و در ابعاد مختلف قرباني اين واقعيت هستند. قابل رؤيت کردن اين واقعيت يعني نام بردن از فجايع ناشي ازبردگي جنسي زنان و بيان دگر جنس گرايي اجباري به عنوان يک ساختار.

آدريان ريچ / دگرجنس گرايي اجباري و هستي همجنس گرايانه

بيانيه در حمایت از حقوق همجنسگرایان و مقابله با هموفوبیا و پدوفیلی که توسط خود من هم امضا شده است بحث ها و نقد هايي را باعث شده است که يکي از آنها (نقد هايده ترابي) مکتوب و منتشر شده است.
من لازم ميدانم توضيحات و نقد خودم را برای روشن شدن سوالاتي که تعدادی از دوستان طي مدت پس از انتشار اين بيانيه مطرح کرده اند بازگو کنم.
من از چند زاويه مرزبندی خود با اين بيانيه و ضرورت فراتر رفتن از آن را توضيح ميدهم.

- دوستان نگارنده با زباني مردانه و با نگاهي که در چهارچوب مناسبات موجود خواهان "رفع ستم از هم جنس گرايان" است به اين موضوع پرداخته و پا را از مناسبات حاکم فراتر نميگذارند. فرهنگ و زبان حاکم بر آن مردانه است چرا که هيچ کلامي در مورد مرد سالاری و دگرجنس گرايي اجباری به عنوان يک ساختارعنوان نمي شود.
آنجا که در بيانيه گفته ميشود: سازمان بهداشت جهانی نيز در همخوانی با دستاوردهای علوم پزشکی و روانشناسی امروز اعلام کرده است، همجنسگرايی انحراف جنسی و يا روانی نيست بلکه نوعی گرايش جنسی طبيعی و عادی است که در نزد برخی از انسانها ديده می‌شود " (تاکيد از من است) در واقع تاييدی بر دگر جنس گرايي به عنوان نرم و استاندارد صورت گرفته و سپس به مشروعيت طلب کردن و "عفو" برای کساني (برخي از انسانها!) پرداخته است که از اين "نرم" خارج هستند.
معلوم نيست در شرايطي که انتخاب آزاد معنا يي ندارد با کدام آمار چنين ادعا هايي تاييد ميشوند؟
هیچ آماری در مورد زنان و مردان همجنس گرایی وجود ندارد که غالب عمر خود را در یک زندگی دگرجنس گرایانه گذرانده اند.
هر تئوری یا الگوی سیاسی – فرهنگی که بخواهد هستی همجنس گرایانه را به عنوان نمودی حاشیه ای و یا پدیده ای کمتر "طبیعی" ببیند، یا بخواهد آن را تنها زیر عنوان "تمایل جنسی" تعریف کند و یا آن را تابع کلیشه های دگرجنس گرایانه و همجنس گرایانه ببیند، سست و سطحی خواهد بود.

- هم جنس گرايي زنان در اين بيانيه زير سايه هم جنس گرايي مردان بار ديگر(همچنان که در طول تاريخ) از ميان رفته و ناديده گرفته ميشود. از لحاظ تاريخی لزبين ها - به عنوان تعبير زنانه - با "محدود کردن" خود در همجنس گرايي مردانه، هستی سياسی خود را از دست دادند. همجنس گرایي زنان را با همجنس گرایي مردان یکی دانستن به این علت که هر دو آنها مطرود هستند، به این معنی است که بار دیگر واقعیت هويت زنانه را منکر شویم. زنان لزبین و همجنس گرا از مجموعه روند مستمر مقاومت زنان علیه بردگی جنسی حذف شده و در یک مدل مردانه قرار گرفته اند، باز هم يک جعل تاریخی در اينجا تکرار ميشود.

اين موضوع را ميتوان در آنجايي نيز ديد که در بيانيه گفته ميشود:" همجنسگرايی از مقوله بچه بازی ( پدوفيلی) نيست و این دو ربطی به هم ندارند." در اينجا با صراحت بايد از همجنسگرايي مردان و تفکيک آن از پدوفيلي سخن گفت اما از آنجاييکه نويسندگان اوليه با چنين بينشي به اين مناسبات نگاه نکرده اند برايشان هم جنس گرايي يعني هم جنس گرايي!

- و اما نکته ديگر در مورد آزار جنسي کودکان، بايستي آزار جنسي عليه کودکان را قاطعانه محکوم کرده و در عمل در برابر آن ايستاد، اين بيانيه ضعف خود را در اين مورد آنجايي نشان ميدهد که ميگويد:" خواهان مبارزه قاطع با پديده بچه‌بازی‌ ( پدوفيلی) از هر نوع آن ( سوء استفاده جنسي از پسران و دختران نابالغ) هستيم و به خصوص سوء استفاده جنسی از دختران نوجوان تحت عنوان ازدواج‌های سنتی، شرعی يا قانونی را محكوم می‌كنيم."
در اينجا آزار جنسي کودکان از چهار چوب امن مردان خانواده (بالاترين آمار موارد آزار جنسي از سوی مردان خانواده و نزديکان قابل اعتماد اين کودکان است) خارج ميشود و فقط در عرصه سنت و شرع و قانون و آن هم با ازدواج مطرح ميشود!
در نگاه برخي از امضا کنندگان اين بيانيه نهاد مقدس خانواده به عنوان يکي از ابزار های اعمال دگر جنس گرايي اجباری بايستي حفظ و امنيت آن تضمين گردد. به نوشته هاو پلاتفرم سياسي اينان (مثلا آقای باقرزاده) رجوع کنيد! با چنين بينشي آياميتوان از هستي همجنس گرايانه دفاع جدی کرد؟

- دگر جنس گرايي با خشونت آشکار و يا اجبار نهان بر زنان تحميل مي شود و با اين وجود زنان عليه آن و در بسياري از موارد به بهاي شکنجه، زندان، جراحي رواني، طرد شدن از اجتماع و يا فقر مطلق مقاومت کرده اند. در" تريبونال عليه جنايات عليه زنان" در بروکسل در سال 1976 "دگر جنس گرايي اجباری" به عنوان يکي از اشکال "جنايت عليه زنان" پذيرفته شد.
در بيانيه ای که تنها با چنين موضع گيری ای عليه دگر جنس گرایی اجباری معنا مييابد جای حتي ذکر اين مفهوم خالي است!.

- با ديدن برخي از اسامي برای من اين سوال پيش مي آيد که آيا زیر پوشش دفاع ازهمجنس گرايي ،از زنان لزبین و مردان هم جنس گرا سوء استفاده ابزاری نشده است؟ پاسخ من اين است: متاسفانه بله.
چرا جای بسياری از اين امضاها تا کنون زير هيچ اطلاعيه اي در مورد محکوم کردن خشونت بر زنان ، قتل های ناموسي و مقابله با آزار جنسي کودکان ديده نشده است؟
شايد یگوييد ماهي را هر وقت از آب بگيريد تازه است! نه دوستان!بسياری از اينان در پلاتفرم سياسي شان در کنارسرکوبگران ديروز و امروز همجنسگرايان ايستاده اند و هيچ گونه نقدی هم تا کنون در اين مورد ارائه نداده اند. اگر امروز جنبش برابری طلبي هم جنس گرايان برخي از اين آقايان و خانمها را وادار به موضع گيری و "دفاع" کرده است، اما تضميني در جديت اين "دفاع" مادامي که نقدی به شراکت خود در اين سرکوب نکنند نيست. بايستي با حساسيت ايجاد شده از تجربه تلخ شکست 57 به اين موارد بي تفاوت نبوده وبه آن شفافيت بخشيم.

بديهي است حق دادن بيانيه در هر موردی و برای هر کسي محفوظ است. اما عده ای "گام اول" خود را با "آغاز راه رفتن بشر" يکي ميکنند، آنجايي که ميگويند:"از همه هموطنان ميخواهيم ... مسئوليت و شهامت فرهنگی و مدني نشان داده و..." گويي در سال صفر به سر ميبريم! باز هم تاريخ ما را جعل ميکنند. از"ملکه جنگل" نميگويم. از سال های اخيرميگويم که حتي در خارج از کشور نيز با تحقير و سرکوب و تلاش یرای حذف زنان لزبين و همجنسگرايان روبرو هستيم. سرکوبي که از سوی برخي افراد "امضا کننده بيانيه" و يا سازمان ها و احزاب متبوعشان پيش برده شده است.گاهي با سکوت در مقابل سرکوب و تحقير و گاه با همدستي آشکار.( من پس از امضا کردن بيانيه از وجود امضای ايشان مطلع شدم)
تاريخي که از سوی ديگر از مقاومت و شجاعت جدی زنان و مردان همجنس گرايي شهادت ميدهد که به بهای از دست دادن بسياری امتيازات، خود را بيان کرده و به زندگي علني روی آورده و در عمل در جهت دامن زدن به اين مباحث و شکستن سدهای عظيم اجتماعي قدم برداشته اند و راه را بر ديگران هموارترکرده اند (اگر چه هنوز به شدت ناهمواراست و سنگلاخي).

من به حق ديگران برای برداشتن چنين"گامي" احترام گذاشته و معتقدم هر چه بيشتر چنين موضع گيريهايي (با تمام اشکالاتش) صورت بگيرد به نفع گشايش بحث های عميق تر است. در عين حال اما ضروری ميدانم که تفاوت جايگاه و ديدگاه خود را با برخي از نکات با صراحت بيان کرده وبه طرح اين مضامين اکتفا نکنم. بار ديگر تحت شعار های کلي ، سياست "همه با هم و وحدت کلمه" را تبليغ نکرده و "آب را گل نکنيم ... "

آيا اين بدين معني است که چنين بيانيه هايي نبايد داده شوند؟ البته که نه! هر کس ميبايستي به ميزان نزديکي و درکش از اين مقوله در اين راستا حرکت کند، ما (کساني که طعم تلخ ستم جنسي مرد سالارانه ، همجنس گراستيزی و زن ستيزی همه جانبه و خشن را در زندگي خود لمس کرده اند) نيز بايستي به همين ميزان از چنين بيانيه هايي فراتر رفته وبا صدای رسا بگوييم: هستي همجنس گرايانه همچنان که شکستن يک تابو است، در عين حال رد يک نوع زندگي اجباری است. و به علاوه يک حمله مستقيم و غيرمستقيم عليه "حق مسلم" مردان بر زنان و ساختار مرد سالارانه دگر جنس گرايي اجباری است .

بي جهت نيست که جای امضاء بسياری از زنان و مردان همجنس گرا و فعالين پيگير حقوق همجنسگرايان در جنبش زنان در پاي اين بيانيه خالي است (از چند نمونه معدود دوستان که بگذريم).
- نکته ديگر نکته ايست که قبلا هم طرح شده و آن هم با "اسم شب"در مورد رژيم جمهوری اسلامي حرف زدن است، آنجا که بيانيه ميگويد:" خواستار لغو قانون مجازات همجنسگرايان در قوانين کشورهستيم." عدم شفافيت در اين مورد نيزقطعا برخاسته از مواضع تنظيم کنندگان آن است.

شايد دوستاني بگويند اگر شادي امين به اين بيانيه چنين انتقاداتي داشته پس چرا آن را امضاء کرده است؟ صرف نظر از سوء تفاهمي که برای من درتشخيص مخاطبين امضای بيانيه پيش آمد، متن را نگاهي انداخته و از آنجايي که با کليت آن موافق بودم ، آن را امضا کردم. امروز پس از ديدن برخي از نام ها و به هم ريختن مرزهای بين مدافعين حقوق همجنسگرايان، مدافعين طرد و افشاء عاملين آزار جنسي کودکان و مخالفين آن و سوالات بسياری که از سوی دوستاني که به موازين و مواضع من آشنا هستند مطرح شده بود ، اين توضيح را لازم ديدم. چنين صراحتي در نقد و بررسي عملکرد خودمان ازنيازهای فوری برای پيشبرد گفتماني روشن و مبارزه ای جدیست.

در پايان ميخواهم بگويم که دگر جنس گرايي نيز مي بايست به عنوان يک مقوله سياسي تعريف و در مورد آن تحقيق صورت گيرد و درست از طرف کساني که بدليل تجربه شخصي شان فکر مي کنند پيش قراولان روابط اجتماعي جديد بين دو جنس هستند. وقتي اين امربه دست کساني سپرده شود که با هزار بند مرئي و نا مرئي به مناسبات و سيستم سرکوبگر کنوني وصل و از بقای اين مناسبات پشتيباني ميکنند، برای ما نتيجه ای جز هدر دادن انرژی نخواهد داشت.
شادی امين
2 مای 2006
ShadiAmin@web.de