«جمع ما» / اقدس
واکنشهایی گوناگون از سوی زنان و حتا به همین گوناگونی از سوی زنان کمیته نسبت به حضور و برخوردهای شخصی سیبا صورت گرفت.
فضایی به شدت عاطفی حاکم شده بود (که خود من هم از آن مبرا نبودم)
****
امروز آتشیم
امروز روشنیم
امروز دامنهای کهنه را
که از پرهیز و اندوه
پوسیده بود
به تن نداریم
«ژیلا مساعد»
زنی 75 ساله با موهایی کوتاه و سفید و پیکری هنوز محکم، با صدایی بم و سیگاری و اندکی سرما خورده پشت میکروفن قرار میگیرد و ایستاده سخن میگوید.
او متن 24 صفحهایی را که خود تایپ کرده میخواند. فراوان تلاش و حادثه در پشت سر خود دارد. خود را به آب و آتش زده است و هر چه بلا!! روی کرهی خاکی وجود دارد، تا به حال به جان خریده است. بی آن که ترس و واهمهای از هر آن چه که در جهان دیروز و امروز تهمت، تهدید، سرزنش و آبروریزی تعریف میشود، داشته باشد.
او وینکه سیتسلاف نام دارد و از فعالان فمینیست زن همجنسگرا به ویژه در جنبش تلاشگران برای آزادی و حقوق زندانیان سیاسی در سطح جهان است.
پیش از شروع سخنرانیاش او را در آغوش میگیرم و خوش آمد میگویم و آرام در گوشش میگویم: «چون میخواستم متن سخنرانیات را به فارسی ترجمه کنم، آن را خواندهام و از روانی و صمیمیت آن خوشم آمد. دیدگاهات را بهتر شناختم و ازت به سهم خودم ممنونم که دعوت کمیتهی برگزارکننده را برای آشنا شدن با نظراتت پذیرفتی». نفس راحتی میکشد و با خوشحالی میگوید: «چه قدر خوب شد که قبل از شروع جلسه این را به من گفتی، حالا همهی استرس من از بین رفت. راستش با دودلی و نگرانی داشتم با خودم کلنجار میرفتم که چه گونه در جمع شما نظراتم را بیان کنم. باز هم ازت ممنونم، این آغاز خوبی برایم بود».
از شنیدن این سخنان وینکه دچار حالتی دوگانه شدم. از سویی خشنود بودم که دودلی و استرس او را کمتر کردهام و از سویی دیگر این اظهارات او مرا به فکر فرو برد و غمگینم کرد. با خودم به این میاندیشیدم که آیا او چه پیشداوریهایی از «جمع ما» دارد؟ آیا تصویری که او دارد تصویری واقعی از ماست؟ دریافت من از این جمع چیست؟ و آیا آروزهای من از آن تصویری ایدهآل و مورد پسند من ساخته است؟
با همین افکار در سالن نشستهام و به سخنرانی وینکه گوش میدهم. به زنان دور و برم نگاه میکنم که غرق در گوش دادن هستند و گاهی هم لبخندی بر لبشان مینشیند. در پایان بر میخیزند و او را تحسین میکنند. چشمهای وینکه از رضایت میدرخشد و من دو باره به تردیدهایش فکر میکنم.
در سمینار امسال نیز زنان با حضور شاداب و فعال خود زنگ خستگی را از چهرهی زنان کمیتهی برگزار کننده زدودند و وجود چهرههایی نو و جوانتر نوید این را میداد که این تلاشهای سالانه پویاست و تداوم دارد.
اکثر زنانی که من در ارتباط نظری و فکری با آنان قرار گرفتم، روی تم سمینار و بحثهای سخنرانان نسبتاً متمرکز بودند و برای نخستین بار در تبادل نطر و جدلهای فکری هر زنی خود را مخاطب میدید و از مقولهی سوم شخص حرکت نمیکرد. به طور مثال در گروه کاری که من شرکت داشتم، زنان شرکت کننده در فضایی رها به بیان نظرات خود میپرداختند.
از آن جایی که حضور زنی به نام سیبا که گویا در زندان جمهوری اسلامی تواب بوده است، در غروب روز دوم فضای سمینار را تحت اشعاع خود قرار داد و هنوز هم موضوع بحث محافل گوناگون است، من نیز به عنوان عضوی از کمیتهی برگزاری ناگزیرم در این رابطه اظهار نظر کنم.
واکنشهایی گوناگون از سوی زنان و حتا به همین گوناگونی از سوی زنان کمیته نسبت به حضور و برخوردهای شخصی سیبا صورت گرفت.
فضایی به شدت عاطفی حاکم شده بود (که خود من هم از آن مبرا نبودم) که قدرت تأمل را از اکثریت قریب به اتفاق زنان حاضر در سمینار سلب کرده بود. خشم، ترحم، نفرت، حس مظلومیت، ناتوانی، یاس، تصفیه حساب تاریخی، زخمهای کهنهی سرباز کرده، حس گناه، عذاب وجدان، حس آلوده شدن، حس بیهودگی، حس از دست دادن تعلق به آرمانها و هویتی که باید پیوسته بماند و و و... در فضا طنینافکن بود و آتمسفری به شدت متناقض ایجاد کرده بود که من به شخصه برای اولین بار تجربه میکردم. مثلاً آن جا که دوست زندانی سابق با خشم از همه میخواست که سیبا را باید از جمع بیرون کنند و خودش میگریست و با تاکید میگفت که برای سیبا میگرید که قربانیای بدتر است!! و من تلاش میکردم همهی این تناقضها را بفهمم.
وقتی به پشت صحنه فکر میکردم، دیدم که ما زنان هرگز در سیستم پدرـ مرد سالار در قدرت نبودهایم و این پرسش برایم پیش آمد که چنان چه در موضع قدرت قرار بگیریم از کدام الگو استفاده میکنیم؟ فلسفهی ذهنی ما چیست؟ آیا همان فلسفهی دوالیستی (دوگانهانگار) خوب- بد، قوی- ضعیف، حاضر- غایب، زن- مرد... است؟
همهی آنهایی که خود را با نقد فمینیستی فلسفه درگیر میکنند، میدانند که اصول بنیادی فلسفهای که تا کنون به توضیح و تعریف جهان پرداخته است، بر ارجحیت جامد به سیال استوار است. تمام تلاش این نوع نگرش این است که در بررسی پدیدهها و روابط آنها با یکدیگر به همسانسازی دست یابد. در این همسانسازی از جزییات و تفاوتها چشمپوشی میکند و همهی این گوناگونیها را به یک ساختار کلی تحویل میدهد. این ساختار در مرکز قرار میگیرد و راهکارهایی عام و جهانشمول ارایه میدهد. هر گاه که از لابهلای این شیوههای عامنگری جزییاتی بیرون ریخته شود که با نسخههای موجود همخوانی نداشته باشد، به جای پرداختن به آن و درگیر شدن با آن تلاش میشود از اساس بر داشته شود و به عنوان گرفتاری و مزاحم تلقی شود.
نقد فمینستی فلسفه میخواهد از این وضعیت یکی شده خارج شود و به وضعیتی دو و یا چندگانه برسد. جهان دو قطبی را زیر سوال میبرد و خواهان تغییر بنیادی در این رابطه است. یعنی خواهان ذهنی متفاوت از ذهن متعارف موجود، ذهنی سیال که با همهی پدیدهها یکسان برخورد نمیکند. ذهنی که مفروضات همهی علوم مثل روانشناسی را مستقل از گفتار قدرت نمیبیند و تلاش میکند تا حد ممکن خارج از «سیستم» حرکت کند.
ذهنیت مسلط بر فضای موجود در آن شب از هیچ کدام از این تأملهای سی چهل سال گذشتهی زنان متأثر نبود و به نوعی تلاش میکرد با همان متدهای (شیوههای) تا کنونی سیستم پدر- مرد سالار صورت مسئله را پاک کند!!
اما! شاید برای نخستین بار بود که مسند تصمیمگیری و تعیینکننده همگان بودند و در عین حال هیچ کس نبود! هر زنی خودش بود با تردیدها و تناقضهایش و مجاز بود که رها باشد برای بیان خود.
فوریه 2006
*****
منتشر شده در گاهنامه شماره 41 / همايش زنان ايراني /هانوفر
|