پرسش و پاسخ صميمانه ای با خانم رويا حكاكيان نويسنده مقيم آمريكا داشتيم كه كتابش به نام ” گذر از سرزمين نه” جايزه امسال مجله ” ال” را در زمينه ادبيات غير داستانی دريافت كرده است. اين كتاب شرحی است از زندگی و بيداری نويسنده در سالهای بعد از انقلاب ايران. ”گذر از سرزمين نه” به انگليسی نوشته شده و سه ماه قبل درآمريكا، كانادا و استراليا منتشر شده است.
گفت و گو: مهيندخت مصباح (صدای آلمان)
م. م: خانم حكاكيان می توان نتيجه گرفت بخاطر توجه ويژه به مسائل زنان و ديدی زنانه در كتاب باشد كه خوانندگان مجله ” ال” شما را انتخاب كرده اند؟
ر. ح: فكر ميكنم حتما مسئله زن بودن اينجا موثر بوده اما اساسا ايران براي يك خواننده آمريكايی مسئله خيلی مهمی است و من فكر ميكنم يا حداقل اميدوارم كتاب دريچه ای به يك ايران ديگر برای خواننده ها باز كند. ايرانی را نشان دهد كه اينها بطور معمول در تلويزيون يا روزنامه های خود نمی بينند.
م. م: اينكه يكی از داوران انتخاب كتاب شما ميگويد با خواندن آن درك بهتری از خاورميانه به دست ميايد، آيا مربوط به ترسيم همزيستی مسلمانها و يهودی ها در يك محيط است ؟
ر.ح: كتاب اگر ديدی دارد نسبت به يهودی و مسلمان، – حداقل در قسمت دوم كه دوران انقلاب را در بر ميگيرد– بيشتر از اين زاويه است كه سرنوشت ما بعنوان ايرانيان طبقه متوسط شهری بعد از انقلاب يك سرنوشت بود. من در كتاب اين مسئله را خاطر نشان ميكنم كه يهودی ها دچار مشكلات ويژه ای پس از انقلاب شدند چون انقلاب يكسری قوانين جديد برای آنها وضع كرد كه اوضاع را برايشان مشكلتر از پيش نمود . اما من در عين حال ميخواهم تاكيد كنم وبگويم كه ما قربانی يك رژيم ايدئولوژيك شديم كه همه را دچار سرنوشت تلخی كرد.
راستش مسئله دشواری بود كه بتوان در كتاب چند حرف را در عين حال با هم زد و گفت كه جامعه يهودی در ايران قدمت خيلی زيادی داشته و يادآوری كرد به جامعه اكثريت كه حضور يهوديان به اندازه جغرافيای ايران اهميت دارد. يعنی از دست دادن جامعه يهودی برای جامعه ايران بايد به همان اندازه تلخ باشد كه از دست دادن مثلا خوزستان.
من خواستم در كتابم بگويم كه طرد اقليت يهودی در ايران برای همه دستاورد بدی خواهد داشت چون با از دست دادن اين جامعه بخشی از هويت ايران از دست ميرود. ضمنا در عين اينكه اين دو فرهنگ ايرانی و يهودی هميشه برای هم مهم بوده اند، رابطه شان با هم پيچيده بوده است. من اميدوارم كتاب من به سهم خود بتواند روشنفكران ايرانی را به تامل وادارد كه چرا رابطه ای با جامعه يهودی نداشته يا چرا درك عميقی از آنتی سميتسم نداشته اند؟ چرا جامعه يهودی طی سده های مختلفی كه در ايران بوده، نتوانسته آن زندگی مسالمت آميزی را داشته باشد كه بايد.
م. م: آيا شما همانقدر كه در ايران و در كتابتان شاهد مناسبات بيرونی يهوديان وجامعه مسلمان و برعكس بوديد، در آمريكا هم ناظر به تفاوتها و مرز های خودتان بعنوان يك اقليت هستيد؟
ر. ح: خوشبختانه آمريكا آنقدر ولنگ و باز است كه من اين امكان را دارم تا هر كجا كه ويژگی های شخصی من به عنوان يك ايرانی يا يهودی موضوع بحث و حضور من در يك جمع شد ، خودم را از آن محيط بيرون كشيده و جای ديگری بروم كه آن بخش از هويت من مورد تاكيد واقع ميشود كه خودم به آن بيشتر علاقمندم . آن هم تويسنده بودن منست.
م. م: در تصوير كردن تجربه های خود و انتقال آنها به خواننده های آمريكايی احساس موفقيت ميكنيد؟
ر. ح: من موفق بودم در نشان دادن اينكه در دورانی كه من بزرك شدم مسئله مذهب برای نسل من موضوع عمده ای نبود و اين دستاورد مهمی برای طبقه متوسط ايران و جامعه شهری بود. اگر توانسته باشم اين را به طور موفقيت آميز در نثرم نشان داده باشم ميتوانم بگويم به يكی از هدفهايی كه در ذهنم قبل از نوشتن كتاب بود رسيده ام.
من بعد از ۱۸ سال كه ايران را ترك كرده بودم تصميم گرفتم يك كتاب در مورد سالهای ۷۸ تا ۸۴بنويسم. آن هفت هشت سالی كه هم خودم از يك دختر بچه تبديل به يك نوجوان شدم و هم ايران تحولات شگفت انگيزی كرد. بعد از ۱۸ سال، نگاه كردن به اين وقايع كار تلخ و شيرينی بود و من در عين حال بايست نگاه ميكردم كه مفهوم آن سالها برايم چيست ؟ در اين پروسه خيلی چيزها برايم روشن شد از جمله اين كه چقدر آن هفت هشت سال دوران مهمي بودند و چقدر تجربه دو سه سال انقلاب و آموزشی كه من بعنوان يك نوجوان گرفتم ، ايده آل های انقلاب، برای من و رشدم بعنوان يك نويسنده، روشنفكر يا كسی كه ميخواهد ديد وسيعتری نسبت به زندگی، ايران، دنيا و همه مسائل داشته باشد، مهم بود. ولو با تاسف به اينكه حاصل انقلاب آن چيزی نبود كه نسل من آرزو داشت ببيند. اينها سالهای مهمی بودند كه من بخاطر تجربه شان هميشه از خودم و خدا و خدايان ممنونم!!!
م. م: اين زبان كه مرحله به مرحله با تفاوت سن و تجربه های شما تغيير ميكند، خودجوش بود يا شما تلاش كرديد قلم رويای بزرگسال و سی وچند ساله را مهار كنيد؟
ر. ح: ايكاش من ميتوانستم بگويم من اينكار را برای اولين بار در ادبيات انجام دادم ولی اين قبلا در ادبيات انگليسی انجام شده و من فقط يك كپی ايرانی از آن را در اين كتاب به شرط اينكه موفق بوده باشم ارائه كرده ام. مثلا در كتاب جيمز جويس ” تصويرهنرمند به هنگام جوانی ” اين كار شده و اين كتاب از كتابهائی است كه خيلی مورد علاقه منست. البته من اينقدر احمق نيستم كه ادعا كنم به خوبی جويس در كتابم اين سبك را پياده كرده ام. در خيلی خاطرات و زيست نگاری های ديگر هم اين سبك پياده شده و من خيلی دوست داشتم به نوعی بتوانم شكل ايرانی اين سبك را عرضه كنم.
م. م: چطور شد كه اسم كتاب را ” گذر از سرزمين نه” گذاشتيد؟
ر. ح: والله وقتی فكر ميكردم به دوران بچگی خودم بعنوان يك دختر و بعدا به دوران نوجوانی ام پس از انقلاب، وقتي مدرسه ميرفتم، هميشه يك جريان منفی چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب وجود داشت كه من ميتوانستم مطمئن باشم اولين پاسخی كه از بزرگتر ها يا مسئولين مدارس خواهم گرفت، حتما نه خواهد بود. يعنی گارانتی بود كه هميشه اول نه بشنوم و بعد پس از اصرار فراوان بتوانم نظرها را عوض كنم. فكر ميكنم نه اولين جوابی بود كه همه آماده بودند به دخترها بدهند و بعد ممكن بود بخاطر تشويق و بحث فراوان نظرشان را عوض كنند. خلاصه اينكه ايران مملكت نه بود!
م. م: كار سختی نبود كه آنهمه تصوير و الفاظی را كه در ذهنتان به فارسی ته نشين شده بود، انگليسی كنيد؟ اصلا چه شد كه كتاب را به انگليسی نوشتيد؟
ر. ح: خوب يكسری انگيزه ها عملی بودند. از جمله اينكه من با پول قرارداد كتاب انگليسی ميتوانستم يكسال خانه بنشينم و تامين باشم . اما آنچه با احساسات من سروكار داشت و اين را تيدبل يه يك انتخاب حسی كرد برای من، اين بود كه گاهی آدم ميتواند با تسلط پيدا كردن به يك زبان و برخورد كردن از نگاه يك فرهنگ و زبان ديگر، بررسی ديگری از گذشته و تجربه اش بكند كه در بستر آن زبان و فرهنگ اصلی شايد نتواند به آن دست پيدا كند. من احساس كردم كه با نوشتن به زبان انگليسی ميتوانم رابطه ای با اين گذشته پيدا كنم كه هم فاصله ای با آن ايجاد ميكند و هم در عين حال بمن اجازه ميدهد تا همه چيز را از سر و از نو بينم در واقع همين اتفاق هم افتاد.
من نگران بودم كه در اين كتاب دوباره همان چيزهايی را كه در شعرهايم گفته بودم ،همان حرفهای خيلی احساساتی را تكرار كنم. اما فكر ميكنم انگليسی به من اجازه داد از همه آن موضوع ها مقداری فاصله بگيرم و مسائل را طور ديگری بررسی كنم و به شكل نوتری در موردشان حرف بزنم.
م. م: قصد نداريد كتاب را خودتان به فارسی برگردانيد؟
ر. ح: نه نه بهيچوجه. ميدانيد وقتی آدم چنين چيزی مينويسد، بخصوص وقتی نثرست واين همه انرژی ميبرد، وقتی تمام ميشود، كار باآن هم تمام شده. در واقع حس من هم نسبت به اين كتاب همين ست و كار من با اين كتاب تمام شده و ديگر ميخواهم به چيزهای ديگر فكر كنم. آرام آرام شروع كرده ام به حمع آوری يكسری يادداشت كه اميدوارم همه شان را در يكی دو سال آينده در يك نوول بنويسم.
م. م: شما فعاليت های اجتماعی وسيعی داريد. فيلم ميسازيد، شعر ميگوييد، سخنرانی ميكنيد، فعال هستيد در زمينه دفاع از حقوق بشر. حرفه يا گرايش اصلی شما كدام است؟
ر. ح: در واقع نويسندگی! همه فعاليت هایاجتماعی من وسايلی هستند كه بعنوان يك نويسنده از طريقشان راجع به دنيای دور و بر خودم فكر ميكنم و با مسائل دوران خودم درگير ميشوم. من فكر نميكنم اگر من راجع به ايران ، راجع به وضعيت زنان ،راجع به جمهوری اسلامی و رابطه ام بعنوان آدمی سكولار با اين پديده ، دايم فكر نكنم نويسنده خوبی بشوم. چون اينها موضوع های مردم اند مردمی كه من دلم ميخواهد كارهای من را بخوانند. اينها مسائلی هستند كه نسل من و عصر من باآنها مواجه بوده و هست. من فكر ميكنم وظيفه منست كه به اينها فكر كنم و به نوعی با اين موضوع ها درگير شوم.
م. م: حالاشما با اين همه مشغله، فرصت عاشق بودن هم داريد؟
ر. ح: بله. بله!