زيستن در شيشه، آری زيستن
زيستن اين گونه، يعني نيستن
مور بودن، با صبوری ساختن
نور در پيش و به کوری ساختن
وحشتي موهوم بر دل داشتن
باغ پُر گُل را کوير انگاشتن
با شبِ تاريکِ غُربت ساختن
خويش را در شام ِغُربت باختن
پير ديدن ساقه ی شاداب را
با لجن، آلوده کردن آب را
زيستن در شيشه، آری زيستن
زيستن اين گونه، يعني نيستن.
ای شکوه لحظه ی بر پا شدن
قطره قطره، گُردِ هم دريا شدن
ای توان ِهرچه دستِ پُر اُميد
وقت پيوستن به درياها رسيد.
١٩٨٥- استکهلم مينا اسدی
Mina. assadi@spray.se