صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

به کجای اين شب تيره بياو يزم... / صبا شعباني

پانزدهمين سمينار بين المللي بنياد پژوهشهاي زنان در روزهاي 2 تا 4 جولاي در شهر برلين برگزار شد. تم سمينار امسال بررسي نقش اجتماعي جنسيت در روند مدرنيته در ايران بود. من نيز طبق سنت هر ساله که در اين کنفرانسها شرکت مي کنم ؛ امسال نيز راهي شهر برلين شدم . سمينار در خانه فرهنگهاي جهان برگزار ميشد و اين برايم جالب بود که اين مرکز فرهنگي را هم از نزديک ببينم . به هر حال قصد ندارم به همه زواياي اين کنفرانس سه روزه بپردازم و اصلا قصد ندارم نقش يک گزارشگر را از اين کنفرانس داشته باشم . چرا که گزارش از اين کنفرانس احتياج به يک بحث جداگانه اي را دارد. اما نکاتي را به نظرم مهم آمد واز اهمتي برخوردار گشته که بر آن شدم اين مطالب را با ديگراني که موافق و يا مخالف اين نظراتم هستند در ميان بگذارم . در وهله اول بايد يه دوستاني که براي برگزاري اين سمينار ماهها زحمت و تلاش کردند خسته نباشيد گفت، چرا که برپايي چنين سمينارهايي فوق العاده کار سخت و پر دردسري مي باشد وليکن اين امکان را فراهم مي سازد تا افراد با ديدگاهها و تجربه هاي متفاوت سياسي و اجتماعي با يکديگر آشنا شوند و به بحث وچالش با يکديگر بپردازند . و اين يکي از نکات مثبت اين کنفرانسها تا به امروز بوده است. البته بگذريم که اين بنياد نيز دچار نخبه گرايي شده است و اين مشکل بنياد نيست متاسفانه مشکل جنبش زنان است که در خارج از کشور تبديل به يک جنبش نخبه گرايي شده و اين را مي توان در سطح بحث هاو برخوردهاي فعالين زنان به سادگي ديد. و کنفرانس امسال از اين قاعده مستثني نبود و بحث ها در سطح آکادميک و ودر چارچوب تئوريهاي دانشگاهي، آن هم از نوع اسلامي! آن مانده بود.. متاسفانه نه جنبش زنان و نه اين بنياد که عمرش به پانزده سال رسيده نتوانسته است يک رابطه و پيوندي با زنان زحمتکش و کارگر جامعه در ايران برقرار نمايد و در محدوده زنان روشنفکر و تحصيلکرده و زنان اقشار متوسط و بالاي جامعه محدود مانده است. اما نکاتي را که مي خواستم در رابطه با سمينار امسال بيان دارم : به باور من سمينار امسال متفاوت از سمينارهاي سال هاي گذشته بود اگر کارنامه بنياد را در رابطه با برگزاري کنفرانسها بخواهيم مورد بررسي قرار دهيم و کنفرانس در شهرهاي برکلي و مونترال و استکهلم را از پر بارترين و با محتواترين سمينار هاي آن دوره به حساب بياوريم و اگر بپذيريم که کنفرانس در دنور امريکا يکي از بدترين وبي محتواترين کنفرانس ساليانه اين بنياد در سال 2002 بوده ، به دلايل گوناگون که از حوصله اين بحث خارج است ؛ اما کنفرانس امسال يعني پانزدهمين سمينار ساليانه بنياد را بايد يک عقب گرد تاريخي و چرخش به راست ورفرميستي به حساب آورد. همانطور که گفته شد موضوع بحث امسال اين کنفرانس بررسي نقش اجتماعي جنسيت در روند مدرنيته بود و سخنراناني که از طرف کميته برگزارکننده انتخاب شده بودند مي بايستي در راستاي اين تم به بحث بررسي مي پرداختند که متاسفانه سخنرانان محترم کنفرانس، بحث را يا به روي مسائل ملي و ميهني کشاندند و يا آنکه ظهور مدرنيسم در ايران را يکسره به حساب" رضاشاه کبير" و زحمات پدرانه ! او نهادند بدون آنکه اشاره و بررسي به وضعيت سياسي و اقتصادي جهان در رابطه با مدرنيته داشته و يا بدون مطرح کردن نهادها وآلترناتيو هايي که در سطح جهان در آن زمان مطرح بوده است را در نظر بگيرند. در روز اول کنفرانس طبق سنت هر ساله به معرفي زن برگزيده پرداختند ( اين در حالي بود که در سال گذشته به مسئله زن برگزيده و نحوه انتخاب و معيار آن از سوي بسياري از شرکت کنندگان انتقاد شده بود) امسال خانم هما ناطق تاريخ دان و پژوهشگر که در فرانسه زندگي مي کند از طرف کميته برگزارکننده زن برگزيده انتخاب شدو نمي دانم چرا دوساعت وقت حاضرين گرفته شد تا به قدرداني از خانم هما ناطق پرداخته شود آنهم با آن نطق 45 دقيقه اي خانم زهره خيام که در دشمني با نيروهاي چپ و راديکال و کمونيست نقطه اي را حذف نکرده بود، ايشان که روزگاري خود را يکي از فعالين چپ خطاب مي کرد ! امروز در قالب يک منتقد چپ چنان به نيروهاي چپ مي تاخت که گويي اين مشکلات و مصائب و همه اين ناملايمات و ناهنجاريهاي اجتماعي در ايران را چپ به بار آورده است ! و نقش رژيم جمهوري اسلامي در نطق ايشان در بوجود آوردن آنهمه جنايات، بسيار کم رنگ و بي اهميت بود . ايشان تا توانستند سازمانهاي چپ را مورد حمله و استهزا قرار دادند و به تعريف و تمجيد از خانم هما ناطق پرداختند. ايکاش خانم زهره خيام به جاي اينهمه شرمندگي از گذشته خود ، حداقل مواضع جمهوري خواهان را هم که ايشان نيز در رکاب آنان هستند را نيز مورد نقد وبررسي قرار مي دادند و يا نقدي بر مواضع جديد خانم هما ناطق مي داشتند که مهر بطلان بر همه مواضع گذشته اش زده است. خوب ديگر مثل اينکه اينروزها مد شده ، هر کس که مي خواهد مشهور و چهره بين الملي شود بايد ثابت کند که با چپ هيچ خويشاوندي ندارد اين را در سه روز کنفرانس به سادگي ميشد دريافت.
وقتي مراسم تقدير از خانم ناطق توسط خانمها شهين نوايي و زهره خيام و افسر جوادي و اقاي کريستف بالايي مسئول شرق شناسي فرانسه به پايان رسيد، کمي نگران ادامه بحث ها شدم، مثالي است که مي گويند سالي که نکوست از بهارش پيداست . وقتي خانم فروغ نيري که از هلند تشريف آورده بودند در سخنراني خود پيشرفت زنان در عرصه فعاليتها ي اجتماعي و اقتصادي در ايران رايکسره در کاسه رژيم جمهوري اسلامي ريختند ديگر شک من به يقين داشت تبديل مي شد که ما با تعدادي از سخنرانان رفرميست طرفدار جناع خاتمي روبرو هستيم . البته من به خانم فروغ نيري ايرادي نمي بينم چرا که ايشان در سالهاي 58 و 59 درست در بحبوحه انفلاب فرهنگي !! و دستگيري بسياري از استادان ودانشجويان و اخراج بسياري از معلمين مترقي و آگاه جامعه ، به مدت ده سال عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي و دانشگاه پيام نور بودند و به مدت چهار سال نيز به عنوان کارشناس! آموزشي در وزارت آموزش و پرورش رژيم به تدريس مشغول بودند و از اين زاويه همه تحقيقات ايشان در رابطه با قشر مرفه جامعه و در لايه هاي بالايي ، زنان قدرت مدار حکومتي بوده است. خانم رويا طلوعي که از کردستان ايران يه اين کنفرانس دعوت شده بودند، در جايگاه خطابه به جاي بررسي و مسائل زنان در کردستان، بحث را بروي مسائل ملي متمرکز ساخته و وضعيت زنان در کردستان را آنقدر مثبت!! ارزيابي کردند که اعتراض بسياري از حاضرين را برانگيخت که: پس اينهمه خودسوزي زنان ؛ قتل هاي ناموسي ؛ اخته و ختنه زنان و .... آنهمه مشکلات زنان کرد چه شده است !!؟ايشان در ضمن بسيار از عملکرد رژيم جمهوري اسلامي انتقاد داشتند که چرا بي جهت وي را که براي نمايندگي مجلش ششم ! خود را کانديد کرده بود را رد صلاحيت کرده است! چه شانسي امسال ما شرکت کنندگان در اين سمينار آورديم که رژيم ايشان را رد صلاحيت نمود وگرنه ما شرکت کنندگان چگونه بايد اين ننگ را مي پذيرفتيم که يکي از سخنرانان امسال اين بنياد از مجلس ارتجاع مي باشد.!!! کنفرانسي که نيمي از شرکت کنندگان آن از تبعيديان و فعالين سياسي آنهم از نوع چپ آن هستند . البته شايد اين موضوع مي توانست براي بعضي ها مايه افتخار هم باشد، به هر حال مدرنيته و مدنيت و وفاق ملي اپوزسيون راست را نبايد فراموش کرد!!
اما تير خلاص اين کنفرانس توسط خانم رخش، که به عنوان يک جامعه شناس از نروژ براي سخنراني به اين کنفرانس آمده بود رها شد. ايشان به کشفيات جديدي در رژيم جمهوري اسلامي نائل آمده بودند، البته ياران ايشان سالهاست که در خوش خدمتي به رژيم وجناب سيد خندان همچنان پا به رکاب هستند و ما نيز هنوز خاطره خوش خدمتي هايي را که اين تفکر در تعقيب و لو دادن فعالين سياسي به رژيم و شعار پاسداران را به سلاح سنگين مجهز کنيد را از ياد نبرده ايم . بله، خانم رخش که بسيار متاثر و مفتون از سفر اخيرشان به ايران و آشنايي با خانمهاي بلند پايه دولتي بودند ، با چنان آب و تابي از زنان فمنيست و اصلاح طلب حرف مي زدند که قند در دلها آب مي شد. زن برگزيده خانم رخش ( خانم الهه کولايي) نماينده مجلس ششم بود. در بررسي و تحقيقات ايشان هم که از نزديک با زنان ايران آشنا شده بودند زنان سکولار و غير مذهبي و زنان غيردولتي NGO جايي نداشتند . تمرکز ايشان هم تماما در مورد زنان مرفه و زنان حکومتي بود.
نه در تحليل هاي ايشان و نه در سخنرانيهاي ديگر خانمهاي آکادميسين، زنان کارگر و زحمتکش ، کودکان خياباني ، دختران فراري ، مسائل اعتياد و فحشا ، و.... هزاران ناهنجاريهاي اجتماعي را که زائيده اين نظام مذهبي و سرمايه داري است جايي نداشتند. سخنرانان دانشگاهي ما حتي تلنگري هم از سر انتقاد به مذهب نزدند که هيچ ، خانم جامعه شناس سخنران بسيار خوشحال هم بودند که زنان ما آنقدر پيشرفت کرده اند که در سفره هاي نذري که مي اندازند، در آنجا به بحث زنان هم مي پردازند!!!!.!!!
واي بر جنبش زنان .......

در عوض تا دلتان بخواهد چپ در اين کنفرانس موردانتقاد قرار گرفت و محکوم شد!!!. البته از حق نبايد گذشت که خانم نسترن موسوي که از ايران آمده بودند در رابطه با بازتاب مناسبات جنسي در ادبيات سخنراني بسيار با محتوايي را ارائه دادند و خانم شهلا شفيق نيز در رابطه با فروغ فرخزاد و شعرهاي او بررسي جالبي داشتند، اما نمي دانم چر ا خانم شفيق ، اصرار داشتند که به همگان بقبولاند که ايشان با مارکسيسم فاصله گرفته اند.
راستش در روز دوم کنفرانس بعد از شنيدن آنهمه هجويات ، حال عجيبي پيدا کرده بودم نمي دانم از خستگي بود و يا از عصبانيت ، مخصوصا که سخنرانان بيش از وقت تعيين شده حرف زده بودند و وقت کافي به شرکت کنندگان براي ابراز نظر داده نمي شد . در عين حال سوالاتي هم که از جانب بعضي از دوستان شرکت کننده مطرح مي شد بيشتر در محدوده جنسيتي بود و دوستان فمنيست شرکت کننده در اين سمينار براي هر مسئله اي پاسخ جنسي آن را طلب مي کردند بدون پرداختن به ريشه هاي طبقاتي آن. و اين موضوع در گروه موسيقي فتنه نيز به خوبي هويدا بود.
بله عصر روز شنبه به بخش هنري اين سمينار رسيده بوديم و به خود گفتم آنقدر سخت نگيرم هنوز يکروز ديگر از سمينار مانده است ، و مي توان در بخش هنري حداقل تمدد اعصاب نمود. گروه موسيقي فتنه که متشکل از پنچ زن هنرمند بودند وقتي بروي صحنه رفتند بسيار مورد تشويق حاضرين در سالن که بيش از 700 نفر شرکت کننده را در بر مي گرفت قرار گرفتند. من با توجه به شناختي که از بعضي از اين هنرمندان که از فعالين اجتماعي و سياسي شهر برلين هم هستند داشتم (گلي و سعيده را هم هرساله در کنفرانسهاي بنياد مي ديدم ) و اينبار اين دوستان را در گروه هنري به نام فتنه ديدم ، خوشحال شدم و به خود گفتم اين بچه ها بايد سبک جديدي از هنر و موسيقي را امشب در اين بخش ارائه بدهند. به واقع هم چنين بود سبکي متفاوت و جديد ! اما نه از نوع هنر واقعي آن ، سبکي بسيار نازل و سطحي و .........
خانم پروانه حميدي که راوي اين گروه هنري بود با دکلمه اشعاري که خود براي اولين بار سروده بود به شرح حال يک زوجي در دوره قبل از قيام مي پردازد که از بخت بد!! اين زوج داراي تمايلات چپ هم مي باشند . راوي داستان زندگي اين زوج را به چهار دوره معيني از تلاطمات اجتماعي و سياسي تقسيم مي کند ؛ دوره اول دوره اي است که همه چيز در گرو سرنگوني رژيم شاه است و اول شاه بايد برود ، صحبت از آزادي زن حرفهاي بورژوايي و انحرافي است. و فرهنگ جامعه هم يک فرهنگ آب گوشتي و قيصري است . راوي داستان هم پس از شرح حالي از اين زوج به کناري مي رودو خانم گلرخ جهانگيري با صداي زيباي خود و با پوشيدن لباس يک آوازه خوان کاباره اي به خواندن ترانه اي از گلوريا روحاني مي پردازد :مجنون نبودم ، مجنونم کردي، از شهر خودم ،بيرونم کردي.... اي يار..................
در تحولات و تغييراتي که با شروع قيام و انقلاب صورت مي گيرد و جامعه نيز ظاهرا دچار تحولاتي مي شود . راوي داستان به صحنه مي آيد و از زبان زن خطاب به شوهر مي خواهد که در مورد آزادي زن و استقلالش هم فکري بکند .زن مي خواهد که براي هويت و آزادي خود تلاش نمايد اما مرد همچنان خطر امپرياليزم را عمده مي بيند و مسائل انقلاب در اولويت بيشتري از آزادي زنان قرار دارد، خوب در اين دوره فضا نيز عوض شده و حالا ديگر آوازه خوان کاباره اي تبديل به يک انقلابي مي شود و اينبار آوازه خوان ما ( خانم گلي ) با پوشيدن لباس چريکي و انداختن شال گردن فلسطيني "چفيه" ( که به حق در آن موقع يک معني سياسي خود راهم دارا بود) به روي صحنه مي آيد و شروع به خواندن سرود دايه دايه مي کند، و اينبار چنان تما شاگران به وجد و شادي در آمده بودند که از طرز سوت زدن و هلهله کردنشان به خوبي مي شد به اين مسئله پي برد.
شنيدن اين ترانه سرود با اين سبک روحوضي؛ بغضي را که از روز اول کنفرانس و از برنامه هاي آن داشتم را به ناگهان ترکاند، و سوت زدنهاي حاضرين باعث سرازيز شدن بيشتر اشکهايم شد. گونه هايم خيس بودو بي اختيار مي گريستم ، از اطرافيان مي شنيدم که مي گفتنند به به!!! عجب تابو شکني کرديد! آفرين به شما زنهاي شجاع، که اينگونه اين سرود خشن! را تبديل به يک آهنگ شاد کرديد ( بخوان ترانه اي به سبک لس آنجلسي)حاضرين بسياري مفتخر به اين هنرمندان نابغه خود بودند ، اما براي من که يک تبعيدي و يک فعال کمونيست بودم احساس مي کردم يک نوع بي حرمتي و تمسخر به پرنسيپها و آرمانهايم بود ، به باور من خواندن اين ترانه سرود با اين سبک نه تنها تابو شکني نبود، که به نوعي بريدن اين انسانها از آرمانها و اعتقاداتشان بود. آخر هر چه فکر ميکردم و اين سرود را زمزمه مي کردم زمخت بودن و خشن بودنش را نمي توانستم بيابم. مگر کجاي اين سرود به جنبش زنان آن هم به جنبش زنان همجنسگرا لطمه اي وارد ساخته بود که مي بايستي اينگونه مورد بي حرمتي و هتک حرمت قرار گيرد. آيا ترانه سرود
دايه دايه وقت جنگه، وقت دوستي با تفنگه.... غير از اين بود که در فضايي که پاسيفيسم و نااميدي در جامعه حاکم بود و اوج قدرت ساواک و خفقان و ديکتاتوري شاه جامعه را در بر گرفته سروده شده بود؟ مگر غير از اين بود که اين ترانه سرود به مناسبت تيرباران رفقا هوشنگ تره گل و همايون کتيرايي و ناصر کريمي و.. ساير اعضاي گروه آرمان خلق لرستان که توسط رژيم شاه اعدام شده بودند سروده شد؟
پيام اين سرود چه بود؟ مقاومت و ايستادگي و از خود گذشتگي..... ، ناخنام کشيدن و چشام را سوزاندند، با اطوي داغ گوشتهاي بدنم را سوزاندند ، اما هرگز نگفتم دوست و رفيق و برادر من کيست. سينه مرا نشانه بگير اي سرباز ارتش ،
اما شليک نکن تا خودم فرمان آتش را به تو بدهم ...
دوستان هنرمند، يادتان رفته رفيقانمان در زندانهاي رژيمهاي شاه و شيخ با خواندن اين سرودها جان مي گرفتندو روحيه ها مقاومتر در مقابل دشمن مي گشت ؟رفقايمان سرود خوانان و با سرودهايي از اين دست ( دايه دايه وقت جنگه) به پاي چوبه هاي دار رفتند ؛ آنوقت شما هنرمندان عزيز در خاج از کشور با اين سبک نازل به قول خود سنت شکني و تابو شکني مي نماييدو اينگونه ترانه سرود هايي که سراسر مقاومت و شجاعت را تداعي مي کند را به باد سخره مي گيريد و به سبک ترانه هاي بزمي و کوچه بازاري آن را به اجرا مي گذاريد، عجب آشفته بازاري است دنيا!
راوي داستان به دوره ياس و سرخوردگي و شکست ايدئولوژي مي رسد و آوزه خوان ما نيز اينبار با سبک ديگري به اجراي ترانه اي از دلکش مي پردازد و راوي به آخر داستان مي رسد ؛ دوره پناهندگي ، اما اينبار ديگر زن از شوهر خود نمي خواهد که همراهش باشد، و آزادي را در هم جنسان خود جستجو مي کند. پيام راوي و يا در واقع پيام گروه هنري فتنه اين بود، که به ياري هم جنسان خود مي توان به آزادي رسيد،و با پهن کردن سفره خواهرانه اين امکان را بوجود آورد تا زنان صرف نظر از خواستگاه طبقاتي متحد شوند ،و بتوانند به آزادي و رهايي دست يابند. به باور من مي توان از گذشته انتقاد کرد و بايد هم بي رحمانه به گذشته ، به فرهنگ عقب مانده و فئودالي و زن ستيز تاخت، به فرهنگي که هنوز هم به برکت حضور رژيم مذهبي و سرمايه داري جمهوري اسلامي به 1400 سال گذشته برگشته است . اين فرهنگ سنتي و فئودالي هر روز در جامعه توليدو باز توليد مي شود، بايد انتقاد کرد و در وهله اول انتقاد را از خود شروع کرد. مگر غير از اين است که ما هم سالها با همان فرهنگ عقب افتاده سنتي و مذهبي رشدو نمو کرديم و چه بخواهيم و نخواهيم هنوز بعد از سالها زندگي در خارج از کشور هم آغشته به همان فرهنگ مذهبي و سنتي هستيم. بايد اين مسائل را با شفافيت ديد و آنها را عريان گفت ، از عقب ماندگيهاي چپ و از گيچ سريهايي که سازمانهاي چپ از مقطع قيام تا کنون بر سر مسئله زنان داشته و دارندبايد نوشت و اين افکار را به نقدو چالش گرفت. اما دوستان هنرمند گروه فتنه نقدو بررسي کردن و حتي طنز را به باور من با مسخره کردن و استهزا کردن باورها و ايده ها، اشتباه گرفته اند، به هر حال دوستان، فکر مي کنم خود شما هم دچار سردرگمي ها و بحرانهاي دروني خود هستيد و سره را از ناسره نمي توانيد جدا کنيد. شايد هم اساسا به اين مسئله رسيده باشيد که آزادي ورهايي را بايد براي بخشي از زنان جامعه طلب کنيد! و تازه اگر همه در قالب زنان هم جنس گرا بگنجند.( البته جا دارد همين جا اعلام کنم که که من هيچ گونه موضع گيري عليه انتخاب جنسي همجنس دوستان هرگز نداشته ام و در اين بازار تهمت اميدوارم از اين انتقاداتي که من به اين برنامه داشته ام دوستان لزبين بر آشفته نباشند. )
پيام گروه فتنه در آن شب ، پيام دوستي براي بخشي از زنان بود نه براي همه انسانهاي برابري طلب . و اين مي تواند نگرانيهاي بعدي مرا بيشتر کند چرا که زنان فمنيست که بسياري از آنها از فعالين جنبش زنان در خارج هم هسنتند ، اگر در اين جنبش بخواهند محدود به فمنيسم و عملا در يک دايره زنورانه خود را محدود سازند و افق وسيع تري از جنبش زنان را نبينند، آنوقت است که ديگر خانم شيرين عبادي ها منجي و مبشر صلح و آزادي تلقي شده و اشک شادي و شوق از چشمانشان جاري شده و با دستپاچگي پاي مصاحبه هاي راديو و تلويزيوني رفته و به خود مي بالند که بورژوازي اين جايزه طلح را به يک زن ايراني داده است و مئسله فقط زن بودن و جنسيت خواهد شد وبس.
اميدوارم دوستان فمنيست با همه احترامي که برايشان قائل هستم و خود روزي ار فعالين چپ و کمونيست بودند بتوانند جايگاه واقعي خود را در جنبش زنان بيابند و اين جنبش را از نخبه گرايي و خود محور بيني نجات دهند. و ياران و متحدان خود را تنها از هم جنسان خود جستجو نکنند، چرا که زنان جدا از جنسيت خود عليرغم درد مشترک داشتن ، اما خواستگاه طبقاتي خود را هم دارند ،و مشکلات زنان طبقه کارگر و طبقات محروم جامعه کاملا با زنان مرفه و بورژوا فرق دارد و از اين منظر لطفا صف بنديها را مخدوش نسازيد.
بر اين باورم که زنان فعال سوسياليست و کمونيست نيز بايد تکاني به خود بدهند و فعالانه تر در مبارزه عليه مذهب ، سرمايه داري ، و فرهنگ عقب مانده و فئودالي پي گيري لازم را از خود نشان دهند، چرا که کسب برابري حقوق ، جزئي جدايي ناپذير از مبارزات ما کمونيستها براي آزادي و رفع هر گونه تبعيض جنسي و ستم طبقاتي مي باشد. در آخر کلام جاي ميز گرد کارگري با حضور زنان فعال جنبش کارگري کاملا خالي بود . اميدوارم با نوشتن اين مطلب پيام همدردي خودم با همه کساني که آن شب با بغض و اندوه به اين صحنه هنري چشم دوخته بودند را ادا کرده باشم.

با آرزوي آزادي و برابري و همبستگي انساني . هامبورگ – جولاي 2004
Sabaa2000@hotmail.com


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster