صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

زن در فلسفه و فرهنگ اسلامى /اعظم کم گويان


اديان و مذاهب رنگارنگ در طول حيات بشر، همواره ابزارى براى خفه کردن و سر بزير نگه داشتن مردم بوده اند. فلسفه وجودى کليه مذاهب، توجيه نابرابرى هاى اقتصادى، اجتماعى و جنسى و فرودستى زنان است. جايگاه زن در مذاهب مختلف، انعکاس الهى و آسمانى جايگاه زمينى زن در جوامع طبقاتى و مرد سالار است. زن در روى زمين و در جامعه نابرابر و مرد سالار، بى ارزش و حقير شمرده مى شود تا منفعت هاى سياسى و اقتصادى نظام حاکم برآورده شود و مذهب، اين بى ارزشى و ستم را در آيه هاى آسمانى و از زبان فرستادگان اش توجيه و تقويت مى کند. مذاهب فرودستى زنان در برابر مردان را اراده خدا و ابدى قلمداد مى کنند.

اسلام و جنسيت زن

مفهوم فتنه در فرهنگ اسلامى قويا به زن منسوب و منتسب شده است. طبق تعاليم قرآن و احکام مذهبى اسلام و از نظر فلاسفه مسلمان نظير امام محمد غزالى در قرن يازدهم، زنان وسوسه گر، مخرب و مخل نظم اجتماعى اند و از اين رو بايد در خانواده و جامعه کنترل شوند تا مردان بتوانند وظايف اجتماعى و دينى شان را انجام دهند.

در فلسفه اسلامى، جنسيت زن غير قابل مقاومت است، مانند رادار اشعه اى از آن ساطع مى شود که مردان را از خود بيخود و فلج مى کند. زن منشا ناامنى و اضطراب مرد است. جنسيت زن اگر مورد برخورد مناسب قرار نگيرد، موجب فساد و فتنه شده، توجه مردان را از خدا منحرف کرده و نظم جامعه را به هم مى ريزد. از اين رو چنانکه فمينيستهاى اسلامى با افتخار اعلام مى کنند، در اسلام بر خلاف مذاهب يهود و مسيحيت، به تمايلات جنسى زن اهميت داده شده، اما به منظور آرام کردن زنان و دفع شر ناشى از وجود آنان. اما مفهوم فتنه در عين حال تناقض عجيبى را نمايندگى مى کند. از يک سو زنان که از لحاظ ظرفيت عقلى و مغزى از مردان پائين ترند، قدرت استدلال آنان ضعيف و تسلط کمترى بر احساساتشان دارند، در عين حال در مقابل مردان، کنترل بسيار بيشترى بر تمايلات جنسى شان دارند و مردها، آنان را تحريک نمى کنند.

در فرهنگ اسلامى، آزادى زن و حضورش در جامعه، فساد و هوسرانى است و باعث به خطر افتادن ناموس و اعتبار مرد در جامعه مى شود و ارزشهاى اجتماعى بر اساس انقياد زنان و حفظ ناموس مردان شکل مى گيرد. وظيفه مردان، حفظ ناموس خود، يعنى کنترل و انقياد زنان است. شخصيت زن و تمايلات فردى و جنسى او در تناقض با مصالح جامعه است. در فرهنگ اسلامى از کودکى به دختر ياد مى دهند که بکارت سرمايه اوست و از دست رفتن بکارت يعنى بر باد دادن حيثيت مردان. طبق اوامر ارتجاعى اسلام، مجازات رابطه جنسى خارج از ازدواج و آزاد زن و مرد که زنا ناميده ميشود، بسيار سخت، سنگسار در اين جهان و سوزاندن در آن جهان است. بسيارى از زنان در جوامع اسلامى، قربانى اين ناموس پرستى کثيف و اين ذهنيت بيمار مذهبى ميشوند. در قرآن ، زنا نهى شده و عقوبت سختى براى آن در نظر گرفته شده است. (١) علاوه بر قرآن، رساله ها و احکام مجتهدين و آيات عظام، که در اينجا مورد بررسى قرار نگرفته اند، مشحون از يک تمايل غير قابل ارضاى جنسى و يک جنون و خشونت آشکار و حيوانى نسبت به زنان است.

بر اساس باورهاى اسلامى و اوامر رهبران اين مذهب، مردان برعکس زنان، قوى تر، عقلايى تر، تهاجمى تر و در کنترل احساسات شان قوى ترند. اما مردها بردگان غرايز جنسى و خواهان تسلط بر جسم زنان هستند. بر عکس، زنان کنترل زيادى بر تمايلات و کشش جنسى شان دارند. زن در فلسفه اسلامى، برده عشق است و ميخواهد قلب مردان را تصرف کند. مردان بطور طبيعى نياز و تمايل به تملک زنان دارند و زنان هم به طور طبيعى مى خواهند مورد تصرف و تملک مرد قرار گيرند: " زنان کشتزار شمايند، و از هر کجاى کشت خود مى توانيد وارد شويد" (٢)

مرد سالارى و فرودستى زن در اسلام

خدا زن را در اسلام وظيفه لذت جويى مرد تعريف کرده است. زن به مرد تعلق دارد و بايد در خانه در خدمت مرد باقى بماند. خدا چنان مردان را در تجاوز به حقوق زنان و خشونت عليه آنان آزاد گذاشته که تنها راه محفوظ ماندن زنان براى شوهرانشان اين است که در خانه نگه داشته شوند و در دسترس مردان ديگر نباشند.

طبق احکام اسلامى، زن نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود. بايد خود را براى هر لذتى که مرد از او بخواهد، تسليم نمايد و نبايد بدون اجازه شرعى از نزديکى با مرد خوددارى کند. يعنى به تجاوز جنسى روزمره مرد، تسليم باشد. در صورت اين تسليم همه جانبه و خفت مادام العمر، تهيه غذا، لباس و منزل او بر شوهر واجب است. زنان در ازاى زائيدن، شير دادن بچه و پرورش فرزند، همخوابگى با شوهر و کار در آشپزخانه، از همسرانشان مرد دريافت مى کنند. (٣)

زن بايد شوهرش را از گناه حفظ کند و براى تمتع از حوريان بهشتى، با عفت و شوهر دوست به بهشت بفرستد.

"باغ هاى بهشت که درهايش بر روى آنان باز است. در آنجا بر تخت ها تکيه زده اند و شراب و ميوه هاى بسيار مى طلبند و در خدمت آنان، حوريان جوان، شوهر دوست و با عفت اند" ( ٤)

حوريانى که در رساله هاى مجتهدين اسلامى و آيات عظام، هشت متر قدشان است و آنقدر سکسى و در عين حال با تقوا هستند که هفت دست لباس پوشيده اند و در عين حال گويى لباسى بر تن ندارند.

مطابق احکام اسلامى، زنان به زور و اجبار در يک رابطه زناشويى قرار مى گيرند و به زور هم در آن رابطه نگه داشته مى شوند. بر اساس قوانين اسلامى، بسيارى از اين "زنان"، دختران نه ساله اى (هشت سال و نيم قمرى) هستند که در واقع طبق اوامر ارتجاعى قرآن و احکام آيات عظام، مورد سو استفاده جنسى قرار مى گيرند. در حاليکه اکثر زنان از انتخاب يگانه همسر خود محرومند، به مردان اجازه داده مى شود که براى حفظ خود از گناه و فتنه که مسبب آن زنان هستند، با زنان متعددى، البته با حکم اسلام رابطه داشته باشند. در اسلام مردان حق دارند چهار همسر رسمى و تا بى نهايت صيغه داشته باشند. قرآن در همين مورد مى گويد: از زنان هر چه خوش داريد، دو دو، سه سه و چهار چهار بگيريد" (٥)

از نظر اسلام، علاقه زن معلول علاقه مرد به زن و وابسته به اوست. زن موضوع سرور و بهجت مرد واقع مى شود. سرشت اسلامى، کليد فسخ ازدواج را به دليل ضعيف و ناقص بودن زنان، به مرد داده است. زن احساساتى و وابسته به مردان و توسرى خور و سربزير است. او آرام و ملايم، و از تندى و رو دررويى گريزان است. از نظر اسلام، زن رازها را اسرار و افشا مى کند، احساساتش را که برعکس مردان زود گذر و غير قابل اتکاست، با شيون و ضجه نشان مى دهد. زن نمى تواند به لحاظ منطق و دانش و توانايى هاى هوشى به پاى مرد برسد، چون مغز و جمجمه اش از مردان به مراتب کوچکتر است.

در اسلام، زن وابسته به مرد، متعلقه و مايملک اوست. در اسلام، مرد قيم زن و بر او حق تسلط دارد. در قرآن آمده است: "مردان را بر زنان افزونى و برترى خواهد بود" (٦) يا " مردان را بر زنان، تسلط و حق نگهبانى است، هم بواسطه برترى که خدا بر آنان روا داشته و هم بواسطه آنکه مردان بايد از مال خود به زنان نفقه بدهند" (٧) در اسلام، زن نه يک انسان که مايملک مرد و مادر فرزندان اوست. مادر به معنى زاينده و شير دهنده که ميتواند در ازا خدماتش به مرد، از او مزد مطالبه کند. مرد نه تنها قيم و سرپرست زن، که تاديب کننده او نيز هست: " ... و زنانى که از مخالفت آنان بيمناکيد، بايد نخست آنان را موعظه کنيد، اگر مطيع نشدند، از خوابگاه آنان دورى گزينيد، باز اگر مطيع نشدند، آنها را کتک بزنيد..." ( ٨)

در اسلام، زن شيطانى است که مى تواند مردان و جامعه را منقلب کند. بدليل اغواگرى و و سوسه زنان، بايد هميشه بين زن و مرد، فضا و فاصله اى موجود باشد. حجاب و پوشاندن زنان در اسلام، براى کنترل زنان و جلوگيرى از نقش مخرب آنان در جامعه است. (٩) در قرآن آمده است: " اى پيغمبر، به زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که خويشتن را به چادر فرو پوشند که اين کار براى اينکه به عفت و حريت شناخته شوند و از تعرض و جسارت آزار نبينند، بسيار بهتر است" ( ١٠)

و "اى رسول ما، زنان مومنه را بگو تا چشمها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زينت و آرايش خود جز آنکه قهرا ظاهر مى شود بر بيگانه آشکار نسازند و بايد سينه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زينت و جمال خود را آشکار نسازند جز براى شوهران خود و پدران و .. و آنطور پاى بر زمين نزنند که خلخال و زيور پنهان پاهايشان معلوم شود" (١١)"اى زنان پيغمبر، شما نيستيد مانند يکى ديگر از زنان ( بلکه مقامتان رفيع است) اگر خدا ترس و پرهيزگار باشيد، پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگوئيد مبادا آنکه در دلشان بيمارى هوى و هوس به طمع افتد، بلکه متين و درست سخن بگوئيد (١٢)

در قرآن در مورد حجاب و زنا آمده: " ... و کنيزکان خود آنها که مايلند به عفت، زنهار براى طمع مال دنيا جبرا به زنا وادار مکنيد که هرکس آنها را اکراه به زنا کند، خدا در حق آنها که مجبور بوده اند، آمرزنده و مهربان است، ليکن شما را به جاى آنان عقاب خواهد کرد" (١٣) و "به زنان مسلمان بگو از نگاه شهوت آگين خوددارى کنند و عفت خود را حفظ نمايند و زيبايى هاى خود را آشکار نکنند، مگر آنچه اکه آشکار است (صورت و کف دست و پا) و روسرى هايشان را به گريبان بزنند" ( ١٤)

اسلام، نابرابرى و جدايى جنسى زن و مرد رسالت اسلام و ساير مذاهب، تبعيض و جدايى جنسى بين زن و مرد است. حجاب و مکانيسم هاى مشابه در اسلام، کاملترين شکل اين جدايى بين دو جنس را تامين مى کند. از اين رو حجاب، اين زشت ترين مظهر تبعيض و ستمگرى مذهبى بر زنان تحميل مى شود. علاوه بر اين، حجاب و اوامر ارتجاعى اسلامى مشابه آن، مکانيسم هايى هستند براى کنترل و تحت قاعده در آوردن جنسيت زنان. زنان بايد کنترل شوند تا نظم جامعه پابرجا بماند. حجاب زنان و امتيازاتى مانند چند همسرى و صيغه براى مردان، ابزارهايى براى مقابله با قدرت جنسى مخرب زنان هستند. جنسيت زن در اسلام غير قابل مقاومت و برانگيزاننده است. قدرت مافوق انسان دارد. اشعه ساطع شده از آن، بدن مردان مسلمان را فلج مى کند!

تاثير روان شناسانه چنين تلقى اى از زن در فرهنگ اسلامى، بى ارزشى و فرودستى زن، و اعتماد به نفس و قدرت بيش از اندازه مرد است. برترى و قدرت مردان و نرمهاى جنسى و شرعى و قانونى که آنها را قادر مى سازد تا هر اندازه که مى خواهند به زنان و رابطه جنسى با آنان دسترسى داشته باشند، تصوير زن را در فرهنگ اسلامى شکل مى دهد. در مقابل زنان نيز با اين روح بار مى آيند که بدن و تمايلات جنسى شان را منفى بينگارند.

در فرهنگ اسلامى، زن شايسته، کسى است که از ضعف و کمبودهاى فيزيکى و مغزى خود نسبت به مردان آگاه است، جاى خود را مى داند، کم حرف مى زند و کم ميخواهد، شکننده، احساساتى و وابسته به مردان است. از خطر بروز تمايلات جنسى اش آگاه است. ضعف و انفعال خود را پذيرفته و به بخشى از وجودش تبديل شده است. چنين زنى خواسته ها و تمايلات خود را انکار ميکند، به مردش خدمت کرده و نيازهاى عديده او را برآورده مى کند. چنين زنى احترام و يکسانى و حقوق فردى براى خود نمى خواهد. او با صبر و خفت رنج مى برد و تحمل مى کند.

در اسلام، مبناى احکام نابرابر و موقعيت فرودست زنان، تفاوتهاى فيزيکى و طبيعت متفاوت زنان نسبت به مردان اعلام شده است. طبق احکام اسلامى، تفاوت در قدرت استدلال، ميزان هوش، تعقل و خردمندى پائين زنان و کم بودن تسلط آنان بر احساسات و عواطف شان، باعث مى شود که موقعيت اجتماعى و قانونى پائين ترى ازمردان داشته باشند. علاوه براين، طبق باورهاى اسلامى، زنان بشدت احساساتى و کم عقل اند، نمى توانند در قانون و قضا و سياست موثر باشند.

در فلسفه، شريعت، فقه و سنت اسلام، زنان شکننده اند و در طبيعت و خلقت آنهاست که غلط رفتار کنند. بنابراين به مردان آموزش داده مى شود که با اعمال غلط زنان با مدارا رفتار کنند ، چرا که اين اعمال در طبيعت و سرشت زنان است. در اسلام، اعمال و افکار زنان بايد بر طبق محدوديتهاى ذاتى و استعداد فطرى پائين تر آنان ارزيابى شود. زن هر چه بتواند به مدارج عملى و اجرايى بالايى هم برسد، باز هم طبق فلسفه اسلام و احکام آن، عقلش ناقص است، نبايد با او مشورت کرد چون رايش ضعيف و عزمش سست است. در فرهنگ اسلامى، مردى که با زنان مشورت مى کند، ملعون است. اسلام به مردان اندرز مى دهد که اگر هم با زنان در امرى مشورت مى کنند، عکس آن عمل کنند چون شيطان نهفته در سرشت زنان، سررشته امور را بدست مى گيرد.

بر اساس فقه اسلامى، زن نصف مرد است. بر طبق اين احکام، شهادت زنان، و حق ارث آنان نصف مردان است. (١٥)

نه فقط قرآن، که حديت و سنت و زندگى پيغمبر و ساير رهبران اين مذهب، ناظر بر تنظيم روابط و مناسبات زندگى بدوى و قبيله اى مردم در شبه جزيره عربستان در زمان ظهور اسلام است. رساله هاى فقها و مجتهدين اسلامى نيز تا آنجا که به موقعيت زنان بر مى گردد، سرشار از نفرت انگيز ترين اصول و اوامر زن ستيزانه هستند و تا آنجا که به جنسيت زنان و رابطه زن و مرد مربوط است، يک پورنوگرافى زمخت و خشن و وحشيانه عليه زنان است. در اين بخش صرفا به قرآن که البته الهام بخش و روح و جوهر رساله هاى آخوندها را تشکيل مى دهد، پرداخته شده است.

اسلام مخلوق ناتوانى و جهالت انسان اين واقعيت که تاريخ ظهور و پيدايش مذاهب به حدود دو هزار سال قبل باز مى گردد، به مذهب خاصيتى بشدت ارتجاعى و واپسگرا مى دهد. اسلام نيز مانند ساير مذاهب، نمى تواند همچون سد و مانعى در مقابل تحولات و پيشرفتهاى اجتماعى و بهبود شرايط زندگى انسانها مقاومت نکند و نظام و فرهنگ کهنه و نابرابر را در مقابل دنياى جديد و تحول و پيشرفت، تقويت نکند. مخالفت سرسختانه کليساى کاتوليک با ايده ها و افکار نو و علم، شکنجه و آزار دانشمندان و متفکرين در سراسر قرون وسطى و دشمنى کليه مجتهدين و آخوندهاى ريز و درشت در طول تاريخ معاصر ايران با هر آنچه که نشانى از انسانيت و آزاديخواهى و بشر دارد، خصلت مشخصه مذاهب و اسلام است.

اسلام، ابزارى براى توجيه و تداوم تبعيض و نابرابرى بين انسانها، و بين زنان و مردان است. اسلام مردود است، نه بعنوان يک ايدئولوژى و سيستم فکرى در خود و نه صرفا بعنوان خرافه و توهم و تخيل، بلکه بدليل نقش و ضرورت اجتماعى آن در توجيه تبعيض و نابرابرى جنسى و عاملل تفرقه بين انسانها، بايد افشا و طرد شود.

عجز و ضعف مطلق انسان اوليه در برابر نيروهاى طبيعى و عدم آگاهى از علت وجودى و منشا اين نيروها، تمام ابعاد زندگى او را تحت سيطره قرار داد و او را وادار کرد که خدايان را خلق کرده و به آنان پناه برد و تلاش کند مرحمت آنها را جلب و طبيعت را به کنترل خود درآورد يا حداقل از قدرت ويران کن آن رهايى يابد. اگر خدايان و الهه ها، و مذاهب اوليه، حيات شان را مديون جهل و ناتوانى بشر در مقابل نيروى مقهور کننده و سرسخت طبيعت بودند، ادامه حيات مذاهب، ناشى از وجود آن نيروهاى اجتماعى است که با تکامل جامعه، ظهور طبقات اجتماعى با منافع آشتى ناپذير و سلطه مناسبات طبقاتى بر زندگى بشر حاکم مى شوند. مارکس مى گويد: "مذهب مخلوق انسان در تنگنا افتاده است" ( ١٦)

انسان در بندى که زندگى اجتماعى و فردى اش مقهور مناسبات و روابطى است که کاملا برخلاف خواست و اراده او عمل مى کنند، و او تنها ناظرى از خود بيگانه و تحقير شده در اين مناسبات است، چنين انسانى ناگزير در ذهن خود اراده اى مافوق اراده خدا را بر جامعه حاکم مى کند و سرنوشت خود را ناشى از اراده او مى پندارد. انسان از خود بيگانه اى که در تنگناى اين مناسبات حقارت بار گير افتاده، مرعوب و مطيع و داراى عواطف و تمايلات عقب مانده، تبعيض آميز و زورگو خواهد بود. اسلام، مردسالارى و برترى مردان، موقعيت فرودست زنان و تبعيض جنسى بين زن و مرد را تحت عنوان اراده خدا، بعنوان مکمل مناسبات نابرابر طبقاتى، توجيه و تداوم مى بخشد. رسالت اسلام، ايجاد جدايى کامل جنسى بين زن و مرد، اعمال يک تبعيض تمام عيار جنسى نسبت به زنان و توجيه ستم ها و نابرابرى هاى طبقاتى است.

منابع:

١- قرآن، ترجمه مهدى الهى قمشه اى، سوره بقره، آيه ٢٣

٢- قرآن، سوره نسا، آيه ٣٨٣- قرآن، سوره هاى ص، آيه هاى ٥٢-٥٠، و همچنين سوره هاى الواقعه، الرحمن و الدخان، آيه هاى ٧٢-٦٣، ٣٧-٣١، ٢٣- ١٥، و ٥٥ - ٥١

٤- قرآن، سوره نسا، آيه ٢

٥- قرآن، سوره بقره، آيه ٢٢٨

٦ - همانجا

٧ ـــ قرآن، سوره نسا، آيه ٣٤

٨ - قرآن، سوره يوسف، آيه ٢٨

٩- قرآن، سوره الاحزاب، آيه ٥٩

١٠ - همانجا

١١- همانجا

١٢- قرآن، سوره نور، آيه هاى ٣١ و ٣٢

١٣- قرآن، سوره نور، آيه هاى ٣٠ و ٣١

١٤- قرآن، سوره اسرا، آيه ٣٢

١٥- قرآن، سوره نسا، آيه هاى ١٧٧ و ١١ و سوره بقره آيه ٢٨٢

١٦- مارکس، ايدئولوژى آلمانى، انتشارات پروگرس، ١٩٧٦، ص ٢١٠
سايت بى خدايان


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster