صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

جنبش زنان چه چهره اي بايد داشته باشد؟ / فرانک باقرپور

در ارتباط با مصائبي که بر زن ايراني مي رود بسيار نوشته اند و خوانده ايم. اما، اين حکايت تلخ يکي داستان است پر آب چشم و به تعبيري ديگر، از هر زبان که مي شنوي نا مکرر است.

به اعتقاد من بسياري از اجحافاتي که بر زن ايراني مي رود ريشه در بينش و حد توقع خود وي دارد و تا اندازه ي زيادي "دروني" نيز هست. پرداختن به داستان زن ايراني بيشتر شرح مصيبت است تا نشان دادن راه و چاه.

مي توان با توجه بيشتر به نکاتي که در مورد زنان ايراني بسيار نيز تکرار شده اند باز هم به طرح اين گونه پرسش ها پرداخت که: آيا زن به صرف "زن" بودن فقط بايد به ايفاي نقش همسر و مادر قانع باشد؟ زن بايد در عموميت خودش هميشه شنونده و مصرف کننده باشد؟ به اين مناسبات اجتماعي تحقير آميز و خرد کننده گردن نهد؟

مهر انگيز کار يک چهره ي کاملا روشن از وضعيت زنان را در جامعه ي ما تصوير مي کند که بسيار گويا است. با هم بخوانيم:
"زنان ما هر روز و هر ساعت از طريق برخورد هاي نابرابر و توهين آميز که به دليل زن بودن متحمل مي شوند، به طور منظم و پيوسته حقارت و رنج را لمس مي کنند. نگاه ها و واژه ها مملو از آلودگي به تبعيض جنسي است. نهاد هاي حقوقي و سنتي زن را در بازار کار با استناد به عرف و قانون پس مي زنند و چنانچه زنان در يک موقعيت خوش بينانه نيز قرار گيرند، جاي پست تري را به آن ها پيشنهاد مي کنند"

لازم به تذکر است که روي پرسش هايي که در بالا مطرح شدند البته نحله زنان روشنفکر و آگاه نيستند و رو به عموميت اين جنس دارند، چه نگارنده معتقد است تا بحث هاي حقوقي و آگاهگرانه ي مربوط به مسائل زنان ما در ميان "خود" اين زنان طرح و بحث نشود گره اي از اين کلاف کور و پيچاپيچ "زنان ايراني" گشوده نخواهد شد.

بايد در ايران بود و در ميان اقشار مختلف زنان جامعه ما زندگي کرد تا فقر عميق زنان را در امر خود باوري ديد. بايد در متن حادثه حضور داشت تا ميزان تحمل آنان را درک کرد. بايد در کنار آنان زيست تا به مفاهيمي چون "جامعه مرد سالار" و "دلايل خود سوزي زنان" و ديگر موضوعات "زنانه" با دقت بيشتري نگريست.

واقعيت در شکل کلي و عمومي در مورد زنان ايران را مي توان اين گونه تصوير کرد که توليد مثل، مادري و شوهر داري، قناعت به حضور در حاشيه و بي شکل و بي چهره بودن از اجزايي جدا نشدني در زندگي زن ايراني است که به صورتي مطلق در آمده است.

روند مناسبات اجتماعي نيز در کشور ما به گونه اي است که حتي اگر زنان و مرداني باشند (که هستند) که حقوق عرفي و مناسبات معمولي ي حقوقي را براي زنان قائل باشند، در جريان ماديت زندگي اجتماعي و سيستم آن در ايران امکان استفاده از اين بينش ها را حتي در محيط خانوادگي خود نيز نمي يابند چه برسد به بيرون از اين دايره.

نگارنده خود بسياري (به تاکيد) از زنان و مردان آشنا با و معتقد به حقوق انساني زنان را مي شناسد که در محيط زندگي خصوصي خود موفق به رعايت اين حقوق نمي شوند، رعايت اين امر در متن روابط جاري اجتماعي که جاي خود دارد.

با طرح مسايل بالا من قصد طرح اين پرسش را دارم که چرا فعالان مبارزات اجتماعي و حقوقي زنان در خارج از کشور بيشترين نيرو و انرژي ي خودشان را مصروف مواردي مي کنند که در حوزه تئوريک و آکادميک و روشنفکري زنانه قابل بررسي اند؟ چرا اين انديشه ها که بسيار نيز نيکو و مقبولند امکان حضور در ميان "توده ي زنان ايران" را نمي يابند؟ چگونه مي شود اين بحث و فحص ها را به سمع و نظر "زنان ايران" رسانيد؟

مسئله ي اصلي و گرهي ي اين نکته در اين جا است که همه ي زنان کشور ما امکان برقراري ي رابطه با اين زبان و ديدگاه ها را ندارند. چرا تا کنون امکان برقراري ي تماس و ارتباط عملي و آگاهانه ي فعالان حرکات زنانه با زناني که زير فشار کمر شکن مرد سالاري و و بي حقوقي کمر خم کرده اند صورت نمي گيرد. با توجه به اين که انقلاب بزرگي که در علم ارتباطات مدرن صورت گرفته است اين مساله را ساده مي کند.

چرا در کنفرانس ها، کنگره ها و گرد هم آيي هايي که به مسايل زنان توجه و پرداخته مي شود جاي "توده عظيم زنان ايران" و مسائل عمومي و حقوقي ي آنان خالي است. چرا طرحي و يا بحثي براي بردن اين گونه مسايل به ميان "توده زنان" صورت نمي گيرد؟ چرا هيچگاه راه کاري ارائه نمي گردد که چگونه مي توان اين جنبش حقوقي ي آگاهگرانه را به ميان "خود" زنان جامعه برد؟ به راستي مخاطبين زنان فرهيخته و مخاطبين جنبش حقوق برابري طلبانه ي زنان روشنفکر کيانند؟ چرا گردهم آيي ي غني و با ارزش اخير برلين بايد حداکثر پانصد نفر مستمع داشته باشد يا فقط متمکناني که امکان استفاده از پال تاک دارند از آن بهره ببرند؟ شعاع دايره ي آگاهي ي زنانه را تا چه ميزان ميتوان وسيع کرد؟ چگونه مي شود اين مهم را عملي کرد؟

اگر مخاطبين فعالان جنبش زنان روشنفکر و آگاه، هم گيس هاي خودشان هستند که هيچ، اما اگر اين تحرکات نگاه به سوي "عموميت زنان" دارد و قصد افشاندن بذر آگاهي در ميان زناني دارد که در متن ظلم و بي عدالتي قرار گرفته اند بايد به گونه اي ديگر حرکت کرد و انديشيد.

من البته منکر اين امر نيستم که حرکاتي در مسير اين زاويه صورت نگرفته است. براي نمونه در عرصه ي فرهنگي مي توان به توليد و نمايش فيلم انساني ي "بماني" ساخته ي خوب داريوش مهرجويي اشاره کرد که به مساله خودسوزي زنان ايلامي اشاره مي کرد و مورد استقبال پر شور زنان داخل کشور به خصوص استان هاي کرد نشين قرار گرفت. اما آيا همين نمونه هاي کوچک کافي است؟

جنبش برابري طلب و حقوقي زنان ايران بايد پوسته ي خود را بدرد و به چهره ي خويش سيمايي "همگاني تر" و عمومي تر بدهد. فقط اين گونه است که اين جنيش مي تواند نقشي درخور و قابل اعتنا در روند تحقق دمکراسي و رفع ستم عليه زنان ايفا کند.

جنبش برابري طلبانه ي زنان ايران تنها جنبشي روشنفکري و منحصر به زنان فرهيخته نيست. براي بهبود وضعيت زنان در ايران اين جنبش بايد همگاني، فراگير و توده اي شود.
زنان ايران


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster