صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

گفت و گوی پری اسفندياری با حورا ياوری

با درود فراوان خدمت شنوندگان عزيز، من پرى اسفنديارى مجرى و تهيه‏كننده‏ى برنامه‏ى ايراندخت هستم. در برنامه‏ ی امروز تعمقى داريم بر زن و ادبيات مهاجرت.

در جهان رو به انسجام امروز مهاجرت امری است رایج و متداول. بسيارى از ما خواسته و ناخواسته از سرزمين خود كوچ مى‏كنيم و زندگى را در سرزمين ديگرى آغاز مى‏كنيم. در اين تغيير مكانى ی به‏ظاهر ساده، شخصِ مهاجر نخست با تفاوت‏هاى ظاهرى نظير هوا، غذا، زبان و زمان و مسكن روبرو مى‏شود و ذهن او درگير پذيرفتن و تطبيق خود با اين تغييرات است. اما به زودی متوجه تفاوت‏هايى بين خود و مردم كشور ميزبان در رابطه با رفتار و كردار، آداب و افكار مى‏شود. در زمانى ديرتر، تفاوت‏هايى در رابطه با باورها و ارزش‏ها، خود را آشكار مى‏كنند. شخصِ مهاجر در زندگى روزمره خود براى برقراری ارتباط با مردم ناچار است به‏طور دائم افكار و ارزش‏هاى و باورهاى خود را زير سئوال ببرد. زندگى به او مى‏آموزد كه چيزى به نام حقيقت محض وجود ندارد . جهان‏بينى او به‏تدريج عميق‏تر و وسيع‏تر مى‏شود. اين تغييرات به آرامى در او صورت مى‏گيرد و به ‏ناگاه درمى‏يابد آنچه كه زمانى براى او باور نكردنى و غيرقابل قبول بود، حال نه‏تنها باور كردنى بلكه گاهى مقبول نيز هم هست. تحولى عميق در او شكل گرفته كه خود از آن آگاه نبوده. اين تحول در رابطه با زنان به‏مراتب پيچيده‏تر است. زن در مهاجرت، از سويى دل در گروى فرهنگ و سنت كهن دارد؛ فرهنگ و سنتى كه او را تحت حمايت قرار مى‏دهد و از او سلب مسئوليت مى‏كند. از طرف ديگر، در برخورد روزمره با جهان اطراف متوجه نابرابريها و موقعيت فرودست خود مى‏شود. ميل بر برابرى و نياز به تساوى پيدا مى‏كند. خواستار آزادى مى‏شود. ولى آزادى يعنى مسئوليت، يعنى زندگى نامشخص، يعنى زندگى بدون حمايت. هم‏چنين زن در مهاجرت، سمبل و ناموس جامعه‏ى خود محسوب مى‏شود. رفتار و كردار او زير ذره‏بين و مورد تجزيه و تحليل قرار مى‏گيرد. هر سنت‏شكنى بى‏حرمتى است به آداب و سنن و خيانتى است به قوم و جامعه. زن مهاجر به‏عنوان الگويى براى زنان جوان جامعه خود احساس مسئوليت مى‏كند. بعنوای یک مادر براى دختر خود بهترين‏ها را آرزو دارد. بدین طریق در درون او كشمكشى برقرار مى‏شود. تلاشى دائمى براى تعريف و شناخت هويت خود در درون او آغاز مى‏شود. شاخص‏ترين بازتاب اين كشمكش‏هاى درونى آثار خلق شده توسط زنان هنرمند در مهاجرت است. ادبيات به‏عنوان بخشى از هنر كه منعكس‏كننده‏ى بی واسطه درون هنرمند است در اين مورد موقعيت ويژه‏اى را پيدا مى‏كند.

همانطور كه خدمتتان عرض كردم، در بحث امروز تعمقى داريم بر زن و ادبيات مهاجرت. یکی از مهمانان بسيار گرامى ما خانم حورا یاوری؛ زنى كه به‏عنوان منقد در صحنه‏ى ادبيات چهره‏اى درخشان و شناخته شده است، می باشد. از آنجایی که ايشان در نيويورك زندگى مى‏كنند. با محبت فراوان دعوت مرا برای مصاحبه از طريق تلفن پذیرفتند.

پری: : خانم یاوری از شما بسیار سپاسگزارم كه دعوت مرا پذيرفتيد.
حورا : من خيلى متشكرم از شما كه اين فرصت را در اختيار من گذاشتيد.

پری: : خواهش مى‏كنم، من خيلى كوتاه در رابطه با شما توضیحاتی دادم . خواهش مى‏كنم خود شما هم شمه ای از فعاليت‏هاى كنونى‏تان را براى ما توضيح بدهيد.
حورا : كارهاي من بیشتر در ارتباط با داستان نويسى و شعر معاصر ايران است. و در عين حال كار تازه‏اى در مورد تاريخچه‏ى نوشتن اتوبيوگرافى يا "خودزندگينامه"، اگر كه اين معادل را بپذيريم، در ايران در دست دارم كه مطلب بسیار جالبى است. این کتاب نظری دارد به اين كه انسانِ ايرانى در طول تاريخ به زندگى خودش به چه صورتى نگاه كرده و چه جواب‏هايى به خودش داده و اگر با پرسشى روبرو شده، اين پرسش را چطور درونى كرده و چطور در روايتى كه از زندگى خودش به دست داده منعكس كرده است. بيشتر از همه البته به آثارى كه معاصرين نوشته اند خواهم پرداخت جلال آل‏احمد یکی از کسانی است که در این کتاب كارهايش مورد بررسی قرار می گیرد.

پری: : به زبان فارسى است يا انگليسى؟
حورا : به زبان فارسى و انگليسى. انگليسى‏اش را قرار است در يك مجموعه‏اى دربيايد در ايتاليا. و به فارسى هم در کتاب مستقلی انتشار خواهد یافت.
پری: : بسيار عالى. ما مشتاقانه منتظريم.
حورا : متشكرم از لطفتان.

پری: : شما با ايرانيكا هم همکاری می کنید؟
حورا : من در دفتر دانشنامه‏ى ايرانيكا در دانشگاه كلمبيا كار مى‏كنم و خيلى مفتخرم از بابت اين كارى كه به عهده گرفته ام.

پری: : خانم ياورى، به نظر شما مهاجرت چه نوع بازتابى در ادبيات جهان دارد ؟
حورا : مهاجرت و ادبيات با همديگر خيلى ناسازگار نيستند . اگرچه زيستن در غربت براى انسانِ مهاجر كار آسانى نيست، اما مهاجرت هميشه به يك شكوفايى در ادبيات راه داده. علت‏اش هم واضح است انسانى كه از سرزمين مادرى‏اش كنده مى‏شود هرچند در سرزمينی تازه زندگى مى‏كند رؤياهايش همه برمى‏گردند به سرزمين مادرى. و اگر ادبيات را ما تحقق رؤياها، خواست‏ها، كشش‏ها و آرزوهاى آدمى بدانيم، قاعدتاً در غربت، اين فضاى تطبيق‏كننده‏اى كه پيش مى‏آيد راه را باز مى‏كند براى نوشتن آثار خوب. مى‏دانيم كه بسيارى از آثار درخشان ادبى جهان در طول تاريخ به وسيله‏ى افرادی نوشته شده اند كه غربت و دورى از سرزمين مادرى را به صورت‏هاى مختلف تجربه كرده اند. حتى پيامبران هم همه نوعى هجرت را پشت سر گذاشته اند. منظورم اينست كه رسيدن به نقطه‏هاى آفرينندگى و ايجاز، با زندگى در غربت ناسازگار نيست. در حال حاضر هم ما مى‏بينيم كه نويسندگان ايرانى كه خارج از ايران زندگى مى‏كنند آثار بسیار خوبى به وجود آورده‏اند.

پری: : بله. در تاريخ ايران ما چند دوره‏ى مشخص مهاجرت گروهى داريم. آيا اين دوره‏ها در ادبيات هم مشخص هستند؟
حورا : در ادبيات حتی بيشتر مشخص هستند. يك دوره‏اى از مهاجرت را ما در حدود قرن 15 و 16 داريم كه هم‏زمان با روى كار آمدن صفويت در ايران و پاگرفتن تشيّع به‏عنوان مذهب رسمى است. قبل از آن دوران، ما يك دوره‏ى مهاجرت گروهى داريم از شعرا به طرف شرق، كه در شبه‏قاره هند، مستقر مى‏شوند. این در زمان سلطنت گوركانيان در هند است. زبان فارسى زبان رسمى دربار مى‏شود و در يك دوره‏، يعنى آنموقع، هندوستان حالت بهشتى را پيدا مى‏كند كه بسيارى از شعراى ايرانى مثل حزين، كليم كاشى و صائب تبريزىبه آنجا ميروند. و کسانی مثل عرفى شيرازى آثار بسيار خوبى به‏وجود مى‏آورند كه به نام سبك هندى در ادبيات ايران شناخته شده است و از مشخصات آن پيچيدگى صور خيال است كه به نوعى تأثير اقليم ميزبان را در شعر فارسى نشان مى‏دهد. همان نازك خيالى‏هايى كه آدم در تصاوير و در مينياتورهاى هندى مى‏بيند، در نقاشى‏هاى هندى مى‏بيند، در شعر فارسى كه ما به سبك هندى مى‏شناسيم منعكس است. در يك دوره‏ى ديگر باز شعرا، نويسندگان و به‏ طور کلی روشنفكران ايرانى از ایران مهاجرت كردند ، ولى اين بار به طرف غرب آمدند. بيشتر از راه روسيه به آلمان رفتند و در آنجا اولين نشريه‏هاى فارسى زبان را به وجود آوردند.

پری: : اين اوايل قرن بيستم است، درست است؟
حورا : کاملا. اكثر كسانى كه از ايران رفتند آشنا شدند با سبك تازه‏اى از نگارش كه ما امروز به نام داستان يعنى رمان و داستان كوتاه مى‏شناسيم كه در ايران و بسيارى از كشورهاى جهان سابقه‏ى تاريخى ندارد و محصول يك دوره‏ى خاص از فرهنگ غرب است. به‏ همين جهت اغلب اين روشنفكران، موقعى كه خيال داشتند جامعه را اصلاح كنند از رُمان به‏عنوان ابزار تغيير و ايجاد تحّول استفاده كردند و نخستين نمونه‏هاى داستان و داستان كوتاه را به معناى جديدش به وجود آوردند. کسانی مثل آخوندزاده و زين‏العابدين مراغه‏اى. كسى را كه ما امروز درواقع بنيانگذار ادبيات نوين مى‏شناسيم يعنى جمال‏زاده، اولين داستان كوتاه‏اش را در مجله‏ى "كاوه" منتشر مى‏كند و حتى هدايت "بوف كور" اش را خارج از ايران در هندوستان مى‏نويسد. اين درواقع، دومين دوره مهاجرت نويسنده‏ها و روشنفكران ايرانى به خارج از مرزهاى ايران است كه بعداً هر كدام‏شان واقعاً موجب تحولات و تغييرات بزرگ شدند در فضاى داخلى ايران. تا مى‏رسيم به دوران انقلاب اسلامى كه ديگر ما اين بار با يك موج بسيار وسيع و گسترده‏اى از مهاجرت روبرو هستيم و ايرانى‏هاى نويسنده، شاعر، روشنفكر مملكت را ترك مى‏كنند و در نقاط مختلف جهان مستقر مى‏شوند بخصوص در امريكا. ما آثار این مهاجرت را در نوشته‏هاي مهاجران به وضوح مى‏بينيم.

پری: : اين مهاجرت آخرى، چه ويژه گی‏هاى خاصى دارد؟ چه نمونه‏هايى در ادبيات به‏وجود مى‏آورد؟
حورا : اين مهاجرت حتماً متفاوت است از مهاجرت‏هاى ديگر به دلايل زياد؛ اولاً به خاطر تعداد مهاجرین و بعد به‏خاطر زمانه‏اى كه ما در آن هستيم كه ارتباط با سرزمين مادرى را خيلى آسان‏تر مى‏كند. گروه‏هايى از نويسنده‏ها و شاعرهاى ايرانى كه در دوره‏هاى قبل از ايران بيرون رفتند هرگز به‏اندازه‏ى حالا امكان تماس با سرزمين و با زبان مادرى را نداشتند. رسانه‏هاى گروهى كه امروزه در اختيار ماست، اين ارتباط را ممكن مى‏كند. به‏همين جهت اگرچه ادبياتى كه در خارج از مرزهاى ايران دارد به‏وجود مى‏آيد به دليل ويژگى‏هاى فرهنگى كه كشور ميزبان دارد آن را متفاوت مى‏كند از ادبياتى كه در داخل ايران توليد مى‏شود، اما زمينه‏هاى تشابه و نزديكى و همسانى بين نمونه‏هاى داستانى، چه داستان كوتاه چه داستان بلند، در داخل و خارج ايران كم نيست. یکی از مهم‏ترين تشبهات برخوردی است که هر دوی آنها با تاريخ می کنند. در هر دو نگاه منطقى‏تر و متأمل‏تری نسبت به تاريخ مى‏بينيم. تاريخِ معاصر و سالهاى بعد از مشروطيت هست كه زمينه‏ى بسيارى از نوشته‏ها در داخل و خارج ايران قرار مى‏گيرد . انقلاب و جنگ نیز زمينه‏ها و پس‏زمينه‏هاى داستانى را در داخل و خارج ايران خيلى بهم نزديك مى‏كند. البته تفاوت‏ها هم هستند که مهم‏ترين آنها آزادى بيان است يا دست‏كم امكان آزاد گفتن است بدون اين كه سايه سانسور و ترس از سانسور وجود داشته باشد. و بعد فضاى برگشوده‏اى به روى بيان احساسات و تمايلات جسمانى و شخصى و فردى هست كه به دلايل شرايط خاصى كه در ايران مى‏بينيم، اين گسترگى فضا در آنجا وجود ندارد. درواقع اگر قياسى بين اين نمونه‏ها بكنيم خيلى از ويژگى‏هاى فرهنگى مؤثر در ادبيات را مى‏توانيم بازشناسى بكنيم.

پری: : تحولى كه در فرد مهاجر به عنوان يك شخص صورت مى‏گيرد، چه تأثيرى در ادبيات دارد؟
حورا : با نگاهی به آثار این دوره ی بیست و چند ساله که ما در خارج از ایران گذرانده ایم، بخصوص به آثار آنهایی که با زندگى‏شان به‏عنوان يك متن داستانى برخورد كرده‏اند يعنى زندگى‏شان را براى ما نگاشته‏اند، ما مى‏توانيم اين سير تحولى را ببينيم. در ساليان اوليه تقريباً شما اثرى از كشور ميزبان و فرهنگ كشور ميزبان در آثار نمى‏بينيد. اگرچه نويسنده خارج از ايران زندگى مى‏كند، ولى محل وقوع حادثه در ايران است، انقلاب مثل عقاب مرگ در پس‏زمينه‏ى همه‏ى اينها حضور خودش را نشان مى‏دهد. هر كدام از اينها به نوعى آرزوى بازگشت به سرزمين مادرى را در خودشان دارند، به همين جهت تِم خانه، خانواده بسيار در اينها ديده مى‏شود. و همچنین مسائلى مثل شكنجه. بسيارى از كسانى كه به دلايل سياسى از ايران بیرون آمدند و نويسنده بودند، به شكنجه، به شرايط زندان، به سختى‏ها و تلخى‏هايى كه پشت سر گذاشتند مى‏پردازند كه همه اينها محل وقوع‏اش در ايران است. ولى وقتى كه چندين سال مى‏گذرد همچنان كه اميد بازگشتِ به ايران كم‏كم از صورت يك واقعيت مسلم که خيلى زود به آن دست خواهيم يافت خارج مى‏شود، به‏تدريج محل وقوع حوادث و محل رويدادهاى داستانى در داخل كشور ميزبان قرار مى‏گيرد و نويسنده‏ى قهرمانانش را در شرايطى قرار مى‏دهد كه با معضلات ديگرى روبرو هستند. معضل آنها در درجه‏ى اول برگشتن به ايران نيست بلكه انطباق آنهاست با كشور ميزبان و اينكه آيا فرهنگ ميزبان پذيراى وجود آدمى كه خيلى مثل خودش نيست، هست يا نه. به‏همين جهت، اين تضاد بين خانه و غربت يا سرزمين مادرى و غربت، به صورت تضاد ديگرى كه پذيرش يا رد شدن از طرف فرهنگ ميزبان هست در اين آثار ديده مى‏شود. منظورم اينست كه حتماً يك سير تحولى را ما مى‏توانيم ببينم و اين تحول خود به خود نشان دهنده‏ى تحولى است كه در روانِ همه‏ى كسانى كه مدت درازى خارج از سرزمين مادريشان زندگى مى‏كنند اتفاق مى‏افتد. البته آدم‏هايى هستند، نويسنده‏هايى هستند مثل محمود مسعودى مثل رضا قاسمى و مثل خيلى آدم‏هاى ديگر كه خودِ exile را یعنی خودِ زيستن در خارج از سرزمين مادرى را به‏جاى اين كه مصيبت وارده بر يك شخص يا يك گروهى از اشخاص بدانند يا حتى فرزندان يك فرهنگ خاص و يك سرزمين خاص مثل ايران، اين را به صورت يك رويداد جهانى، يك پديده‏ى جهان‏شمول نگاه مى‏كنند. به‏جاى اين كه غربت را سرنوشت يك گروه خاص بدانند تبديلش مى‏كنند به روايتِ زندگى انسان امروزى. غربت را چه از نظر جغرافيايى چه به طور استعارى به يك مسئله‏اى كه جهان‏شمول است و همه‏ى آدميان به صورت‏هاى مختلف با آن درگیرند تبدیل می کنند. اينها نمونه‏هاى داستانى خيلى خوبى در خارج از ايران به وجود آورده‏اند.

پری: : در مورد زنان نويسنده مسئله مهاجرت چه تحولاتى ايجاد مى‏كند و چه نوع بازتابی در داستان‏ های اينها دارد؟
حورا : در مورد زنان ما مى‏توانيم اين تأثير را, به دلایل مختلف، به صورت ديگرى ببينيم. اگر در فرهنگ ما امكان بازگفتن و آشكارگويى سياسى و اجتماعى و مذهبى براى هيچ كس وجود نداشته، در مورد زنان با مسئله ديگرى هم ما مواجه هستيم يعنى زبان آنها بايد بسيار پوشيده باشد يا اصلاً كلاً برود در محاق بخصوص وقتى كه بخواهند از خودشان و عواطف‏شان صحبت بكنند. زندگى كردن طولانى براى بيش از 01 ،51 سال در فرهنگ‏هايى كه اين تجربه تاريخى را پشت سر گذاشته اند و بين جسم و روان تفاوتى نمى‏بينند و گفتگو كردن از جسم را به صورت یک تابو كه نبايد به آن پرداخت نگاه نمى‏كنند، مسلماً در آثار همه‏ى نويسنده‏ها تأثير گذاشته، در آثار زنان نويسنده تأثير بيشترى گذاشته و يكى از چيزهايى است كه آثار نويسندگان زن را در خارج از ايران متمايز مى‏كند از نمونه‏هايى كه در ايران توليد مى‏شود. من يادم هست كه خانم منيرو روانى‏پور در يكى از سفرهايى كه آمده بود به اينجا، كتاب خانم مهرنوش مزارعى را خوانده بود و يك چيزى نوشته بود كه من الان از حافظه نقل مى‏كنم، ولى اساسش بر اين بود كه: "واى بر من اگر كه من اين چيزهايى را كه تو گفتى و من آرزو مى‏كنم بگويم، در ايران بنويسم." اين تفاوت مسلماً وجود دارد و بسيارى از تفاوت‏هاى ديگر كه اصلاً زن ايرانى چنان فرصتى پيدا كرده كه به خودش حق انتخاب بدهد، حق روبرو شدن با زندگى بدهد. بداند که ديگر ابزار ادامه‏ى زندگى ديگران نيست. از بسيارى از چيزها آگاهانه چشم بپوشد براى اين كه زندگى را به صورتى كه خودش مى‏پسندد و بر اساس گزينش‏ها و نكوهش‏هاى خودش انتخاب بكند. این تغییر بسيار فرخنده‏اى است که در ادبيات دارد اتفاق می افتد.

پری: : زبان ما زبان پُر باريست حا مل ارزش‏هاي بسيار. يكى از آن ارزش‏ها همين موقعيت فرودست زن و موقعيت برتر مرد است. اين مسئله در نوشته‏هاى زنان چگونه خود را نشان مى‏دهد؟
حورا : همچنان كه مى‏دانيم، و فيلسوفى مثل فوكو به روشنى به آن اشاره كرده، زبان در دوره‏هاى تاريخى مختلف ابزار قدرت بوده و ساختارهاى قدرت اجتماعى و سياسى و فرهنگى را خيلى خوب در خودش دارد. اما زبان بارهاى معنايى ثابتی در طول زمان ندارد. مثلا خودِ انقلاب در ايران به بسيارى از واژه‏هايى كه انقلابيون به كار مى‏گرفتند، معناها و ارزش‏هاى افزوده داد. حتماً شما به خاطرتان مى‏آيد كلماتى مثل طاغوتى و حتى مثلاً رابطه‏هاى خونى مثل خواهر و برادر، در انقلاب اينها بارهاى افزوده گرفتند و تبديل شدند به واژهای سياسى و انقلابى. وقتى كه وارد يك فضاى تازه مى‏شويم، زبان با معناها و با لايه‏هاى معنايى ای كه در فرهنگ جديد دارد خودش را عرضه مى‏كند. آشنا شدن با آن، خو كردن با آن، درونى كردن نظام ارزشى هر واژه‏اى كه متعلق به زبان تازه و فرهنگ تازه است، يك زمان بيشترى مى‏طلبد. اگر من سئوال شما را درست فهميده باشم، بايد اشاره بكنم به اين كه مثلاً بسيارى از نويسندگان ما اعم از اين كه زن باشند يا مرد باشند، هنوز هم وقتى كه صحبت از عواطف و آرزوهاى شخصى‏شان است، وقتى اين كلمات را به زبان انگليسى مى‏نويسند يا به زبان فرانسه مى‏نويسند، احساس راحتى بيشترى مى‏كنند تا اين كه بخواهند اينها را به زبان فارسى به‏كار ببرند يعنى زبان فارسى را به‏عنوان ابزار بيان احساسات به‏كار بگيرند.

پری: : فكر مى‏كنم در مورد زنان اين مسئله بسيار شديدتر مى‏شود.
حورا : همين‏طور هست. به همين جهت الان متن‏هايى داريم كه دوزبانه است و در اين متن‏هاى دوزبانه اگر يك نگاه عميق‏ترى بيندازيم به ساختار متن، مى‏بينيم آنجايى كه صحبت از شكستن يك مرز و يك ديوارى هست كه در فرهنگ خودِ ما برپا شده، وقتى كه در خارج از ايران يك زن نويسنده يا يك مرد نويسنده دارد از آن ديوار فراتر مى‏رود و پايش را آنورِ خط قرمز مى‏گذارد، نگاه بكنيم، در بسيارى از موارد اين جمله‏ها هستند كه به زبانى غير از زبان فارسى نوشته شده‏اند. ولى خوب، اين مرحله بعد از اين كه نسل ديگرى از نويسنده‏ها در اينجا روى كار بيايند و بنويسند حتماً پشت سر گذاشته مى‏شود و اينها راحتى بيشترى پيدا مى‏كنند نسبت به هر دو زبان به‏خصوص زبان فارسى.

پری: : خانم ياورى، من هفته‏ى ديگر برنامه‏اى دارم كه در رابطه با نويسندگان ايرانى است كه به زبان انگليسى مى‏نويسند، نسل دوم ما، يا نويسندگان غير ايرانى كه متن‏ كتاب‏هاى صادق هدايت و فروغ را ترجمه كرده‏اند. چون هفته‏ى ديگر مى‏دانم متأسفانه شما فرصت نداريد، مى‏خواهم در همين فرصتى كه داريم نظرتان را راجع به ادبيات ايرانى غير فارسى هم بپرسم.
حورا : نوشتن به زبانى غير از زبان فارسى از طرف نويسندگان ايرانى، مطلبى نيست كه منحصر به دوران بعد از انقلاب اسلامى باشد. مثلاً خانم امينه پاكروان، در حدود 60 ، 70 سال پيش، اگر من دقيقاً به خاطرم باشد، در فرانسه داستانى به زبان فرانسه نوشت كه برنده‏ى جايزه‏اى هم شد. و بسيارى دیگر. مثلاً فريدون هويدا هيچوقت به زبان فارسى ننوشته براى اين كه در خارج از ايران بزرگ شده فارسى را صحبت مى‏كند ولى به‏زبان فرانسه مى‏نويسد. كتاب "قرنطينه" و كتابهاى ديگر او به زبان فارسى ترجمه شده اند. منتهى، درحال حاضر ديگر ما با تعداد بيشترى از نويسنده‏ها روبرو هستيم كه به زبان غيرفارسى مى‏نويسند بخصوص به زبان انگليسى.

پری: : بله، صدای نسلى اوج مى‏گيرد. نسلی كه در رابطه با زندگی خودشان، آنچه كه به ياد مى‏آورند يا برايشان نقل شده از ايران، مى‏نويسند .
حورا : بله، نويسنده ايرانى جوانى هست به اسم تارا بهرام‏پور كه كتاب "To see and see again"را كه ترجمه شده به "ديدوبازديد" - كه من خيلى با ترجمه فارسى‏اش موافق نيستم، شايد بهتر بود ترجمه‏ى ديگرى مى‏گذاشتند - و انعكاس‏اش هم در بين كتابخانه‏هاى امريكايى خيلى خوب بوده. يا خانم ناهيد راكلين كه مثل من در نيويورك زندگى مى‏كند و سال‏هاست در اينجا اقامت دارد و هرگز به زبان فارسى ننوشته، كتابهايش به زبان انگليسى است و خواننده‏هاى امريكايى كاملاً با او آشنا هستند. من از طريق مصاحبه‏هايى كه برايش ترتيب داده مى‏شود يا نقدهايى كه بر كتابش نوشته مى‏شود، مى‏بينم كه در تماس هست با خواننده‏هايى كه بومى انگليسى و یا امريكايى هستند. اين در مورد كشورهاى ديگر هم صادق است. در فرانسه، در هلند آقاى قادر عبداللَّه مثلا به زبان هلندى مى‏نويسد.

پری: : شوشا گابى هم هست.
حورا : بله شوشا گابى از ساليان خيلى پيش در انگليس اقامت داشته، كتابهايش همه به زبان انگليسى است. او خيلى نمونه‏ى خوبى است براى اين كه پس‏زمينه كتابش و محل وقوع حوادث كتاب در ايران است. او يك دوران كودكى آرمانى شده را با خودش حمل مى‏كند و به صورت دختر جوانى وارد فرانسه مى‏شود و بعد با شخصيت‏هايى كه ما مى‏شناسيم، مثل آلبر كامو وژان پل سارتر روبرو می شود. اينها را به‏عنوان شخصيت‏هاى داستانى وارد كتابش مى‏كند و كتاب را خيلى خواندنى و شيرين می کند. منظورم اين است كه اينها منحصر به دوران بعد از انقلاب نيست. منتهى بعد از انقلاب، ما با يك نسل تازه‏اى سروكار داريم و با تعداد بيشترى از نويسنده‏ها كه زبان كشور ميزبان را به عنوان ابزار بيان خودشان درنظر گرفته‏اند ولى هميشه فرهنگ ايرانى در این آثار كاملاً منعكس است. چند سال پيش خانم مارگرت اتوود كه نويسنده‏ى كانادايى خيلى سرشناسى هست و همه با كارهايش آشنا هستيم، 20 داستان كوتاه از بهترین داستانهایی را كه در سال 1988 و يا 89 به‏زبان انگليسى نوشته شده بود برای مجموعه ای که هرسال در آمریکا چاپ می شود انتخاب کرد. يكى از اين داستان‏ها را يك ايرانى به اسم محمدتقى نظام‏معافى ، زمانى كه در دانشگاه ام‏آى‏تى درس مى‏خواند، نوشته بود. ما با نمونه‏هاى اينها سروكار داريم و اميدواريم كه تعدادشان بيشتر بشود. داستان آقاى محمدتقى نظام‏معافى در ايران اتفاق می افتد در منطقه‏ى نياوران و در رستم‏آباد، منتهى این اتفاقات خودش را از طريق استعاره‏ها و تشبيهاتى كه به كار مى‏گيرد تبديل مى‏كند به اتفاقاتى كه دارد در درون ايران مى‏افتد و خيلى فضاي بزرگ‏ترى را مى‏پوشاند و بعد رفتار انقلابيون را با زنان و اين الزامى كه براى پوشيدن رو سرى و اينها هست، همه در يك داستان كوتاه واقعاً به زيبايى تمام نشان داده مى‏شود.

پری: : خانم ياورى، امروز من مهمان عزيز دیگرى اينجا با خودم دارم، خانم مهرنوش مزارعى، به اسم ايشان اشاره كرديد پس فكر مى‏كنم با كارهايشان آشنا باشيد. آيا نظرى راجع به كارهاى ايشان داريد كه بفرماييد؟
حورا : من واقعاً خيلى متشكرم از خانم مزارعى كه فرصت يعنى لذت خواندن اثرشان را از من دريغ نمى‏كنند، جدا از اين كه من آثارشان را در جاهاى ديگر مى‏خوانم، هميشه لطف مى‏كنند و كتاب‏شان را هم براى من مى‏فرستند. به‏نظر من، داستان‏هايى كه خانم مزارعى مى‏نويسد مى‏تواند به خوبی پاسخگوی بسيارى از اين پرسش‏هايى كه شما امروز مطرح كرديد و درباره‏اش صحبت كرديم باشد. از طريق تحليل و كاويدن داستان‏هاى خانم مزارعى، می شود آن رگه‏ها را پيدا كرد و به عنوان رگه‏هاى مهم و قابل تأمل ادبيات ايرانى در خارج از مرزهاى ايران به‏خصوص در امريكا، مورد تجزيه و تحليل و بررسى قرار داد. به‏خصوص در آنجايى كه يك انسانِ ايرانى نويسنده، يك زن نويسنده ايرانى بايد با ديگرى، كه اگرچه دوست است و مورد قبول، ولى بايد از ديوارى كه فرهنگ خودش بين او و اين آدم كشيده، عبور بكند. عناوينى كه خانم مزارعى براى داستان‏هايش به‏كار مى‏گيرد خود به خود نشان دهنده‏ى آگاهى نويسنده است از مشكل بودن راهى كه در پيش دارد، كه در بسيارى از اوقات، اين يكى شدن و يگانه شدن را اصلاً غيرممكن مى‏كند يا لااقل در مراحلى غيرممكن مى‏كند. همچنين در داستان‏هاى خانم مزارعى زبان _ باز با توجه به همين نكاتى كه اشاره كرديم _ مى‏تواند مورد تحليل قرار بگيرد. به ‏نظر من ایشان يكى از بهترين نويسندگانى است كه در خارج از ايران دارد مى‏نويسد.
مهرنوش : خانم ياورى از توجه‏ شما واقعا متشكرم.
حورا : من خيلى متشكرم كه همين طور كه عرض كردم لذت خواندن آثارتان را از من دريغ نمى‏كنيد.

پری: : خانم ياورى آيا داستان خاصی در خاطرتان هست كه به آن اشاره بكنيد؟ چون مى‏خواهم از خانم مزارعى خواهش كنم آن را براى ما بخوانند.
حورا : فقط يكى از داستان‏هاى ايشان نيست. مى‏دانم كه چند تا داستان است، اگر چند تا بگويم حاضريد همه را گوش كنيد؟

پری: : متأسفانه فرصت‏مان اجازه نمى‏دهد خيلى هم دوست داريم.
حورا : من فكر مى‏كنم همان داستانى كه بهش اشاره كردم فكر مى‏كنم عنوانش "غریبه ای در رختخواب من" باشد. بسيارى از داستان‏هاى کتاب "بريده‏هاى نور" خيلى زيباست .

پری: : اسامى را الان نگاه مى‏كنيم: جاده، ماهى، بريده‏هاى نور، فاحشه‏ى پير بار انسینادا، دو مرد، خاطره، شاهزاده شهر تنهايى، راز...
حورا : "شاهزاده شهر تنهايى" هم خيلى خوب است، "جاده" خيلى خوب است؛ همه‏شان خوبند. حالا بايد ببينيم شما چقدر وقت داريد. داستان "غريبه‏اى در رختخواب من" به‏نظر من مسئله ايرانى‏اى را كه در خارج از فضاى سرزمين خودش زندگى مى‏كند و بايد براى خودش و حس‏ها و آرزوهايش جوابى داشته باشد خيلى خوب نشان مى‏دهد. به‏نظر من، همه اينها داستان‏هاى خوبى هستند.
مهرنوش : خيلى متشكرم .

پری: : خانم یاوری باز هم از شما سپاسگزارم كه دعوت مرا پذيرفتيد و براى حمايت هميشهگيتان.
حورا : من متشكرم از شما كه اين فرصت را در اختيار من گذاشتيد.


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster