وقتی در وبلاگ خسنآقا خواندم که قرار است چهار زن را در مشهد سنگسار کنند موجی از حسهای مختلف و متضاد در جانام پيچيد، موجی از خشم، نفرت، تاسف، ياس...
اين که موجود زندهیی به وحشيانهترين شکل کشته شود و آخرين دقايق حياتاش را در رنجی کابوسوار سپری کند به خودی خود نفرتانگيز است اما در ماجرای سنگسار چيز نفرتانگيزتری هم وجود دارد. آنکه میميرد لحظاتی را عذاب میکشد و به عمری رنجکشيدناش خاتمه داده میشود اما آنان که وحشيان او را به قتل میرسانند چه میشوند؟ آيا میتوانند پدر و مادر باشند برای فرزندانشان؟ چگونه میخواهند در جامعه زندهگی کنند و کار کنند و تصوير سری که با سنگ له کردهاند رهایشان کند. قانونگذاری که قانون را انشاء کرده است، نمايندهگان مجلسی که آن را تصويب کردهاند، قاضی که آن را حکم میکند و کسانی که آن را به اجرا در میآورند همه و همه گردانندهگان نظامی هستند که از رئيس جمهور منتخباش تا قاضی شارع منتصباش شريک جرم جنايت سازمانيافتهیی هستند بر عليه بشريت.
فردا 4 آذر (25 نوامبر) روز جهانی نفی خشونت عليه زنان است. قرار است در حرکتی نمايشی و خررنگ کن بچهها در مهدکودک نقاشی بکشند و به خانه ببرند و پيامآور صلح باشند! در سرزمينی که بيخ گوشمان زنی را تا نيمه در خاک فرو میکنند و با سنگ به قتل میرسانند چگونه میتوان از نفی خشونت عليه زنان صحبت کرد. سلول سلول اين نظام با خشونت چيده شده است. خشونت عليه کودکان، عليه زنان، عليه جسم، عليه روان عرضی نيست و ذاتی اين نظام است مانند سه گوش بودن که ذاتی مثلث است و بیگوشه بودن که ذاتی دايره.