Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

زندان زنان نماد بحران های مرد سالاری / نوشته‌ زندانی سیاسی زن: زینب بایزیدی

زندان زنان نماد بحران های مرد سالاری
زندان زنان بحران ایدولوژی های مردسالاری
زندانهای زنان را به میدان های مبارزه تبدیل کنیم
زندان زنان نماد فقر جامعه، بیکاری، مشکلات شدید روحی و روانی ،شکاف های ایجاد شده میان زنان و مردان، بحرانهای روانی و رفتارهای جوانان و خشونت های شدید افراد خصوصا زنان نسبت به همدیگر.
****

زن شوهر، خواهر برادر، دختر پدر ،همه از بردگی زن و خود نبودن زن می گویند و هر یک به نوعی مالکیت خود را روا داشته ،این زن است که آراسته می گردد ،به فروش گذاشته می شود ،پنهانش می کنند ،دارش می زنندو می بویند و دورش می ندازند و به کارهای ناشایست وا می دارند،ابزار بدست آوردن سرمایه شان میشوند، جسم و روحش را می گیرند و سم مرگ را به او خورانده اندو در هیچ یک انتخاب خود او وجود ندارد و تنها مترسک کارگردانان جامعه تخریب گر مرد سالاری و محافظ سرمایه و قدرتشان است.
حق آزاد زندگی کردن ندارد و باید مال دیگران باشد نه مال خود. دولتها زن خود را می سازند ،سرمایه دار کالای خود را می آراید که همانا سودآورترین کالایش زن است،کلیساها و مساجدشان را برای اعمال سیاستهایشان به کار گرفته که در راس همه این ها ایدولوژی مخرب و ویرانگر مرد سالارانه قرار دارد، در کل اینها زن را نه به عنوان یک انسان بلکه به مثابه گوسفندی مطیع ،مانکنی زیبا وظریف در ویترینهای پرزرق و برقشان که با در خواست های مشتریانشان گاه رقصیده و خودنمایی کرده و گاه در برابر چشمهای خودشان با چادر های سیاه رویش را می پوشانند و به هنگام نیاز دستگاه تولید مثل می شوند و در هر صورت از حضورش در جامعه وحشت داشته تا که از وضعیت خود آگاه و آن هنگام است که عصبانیتش قدرت و سرمایه شان را به خطر انداخته و تمام نقشه هایشان را برهم میریزد. این وضعیت در کشورهای جهان سوم و سیاست های آمیخته با دین به مراتب ناگوارتر است که هم از طریق قواین زن ستیز ،فرهنگی و سنت های متعدد حاکم بر جامعه و خصوصا استفاده از دین به نوعی ابزار برای اعمال سیاستهایشان علیه زنان ،بردگی بر زنان صد چندان می کند .
ایران از جمله آن کشورهاست که این شرایط در آن موجود می باشد و در این شرایط جز چند گروه محدود زن پدید نخواهد آمد:
گروه اول: زنان نافرما ن ناموفق:زنی که تحمل چنین شرایطی را نداشته و نمی تواند بیشتر از این قبول کند راه حلی پیدا نمی کند ،برای یافتن وضعیتی بهتر فرار می کند اما غافل از این که از خود نیز فرار می کند به خود نیز نمی رسد این گروه از زنان اگرچه برای فرار از این محدودیت های اعمال شده زیاد میگردند به خیلی از جاها سر می زنند و با خیلی از افراد ارتباط برقرار میکنند اما با توجه به وضعیت نامساعد جامعه برای انحراف و بلعیدن زنان و چون هیچ تعریفی از خود ندارند و نمی دانند به دنبال چه میگردنند نمی توانند چیزی بدست آورند ،نه تنها موقعیت قبلی خود را به دست نمی آورند بلکه سرگردانتر ودر نهایت ضربه خورده تر و زخمی تر از همیشه به سوی مرگ گام می نهند ،این گروه از زنان از سوی حاکمیت زنان فاسد و منحرف خوانده می شوند .
گروه دوم : زنان سرکوبگر : زنانی که در بعضی پست های پایین و کم درآمد دولتی حضور دارند و ساخته خود دولت هستند در بیشتر موارد به سرکوب دیگر قربانیان گروه اول می پردازند این گروه از زنان از سوی حاکمیت به زنان موفق و اجتماعی یاد می کند در حالی که اکثرا در برقرار کردن روابطی ساده با دیگران دچار مشکل می شوند و با بررسی جمالی می توان دریافت که زندگی این نوع افراد از دوران کودکی تحت شرایط گاه شدید مذهبی با محدودیت های شدیدی روبرو و هر چه بیشتر می گذرد این بردگی را به صورت نوعی سرنوشت در خود باورانده اند و در روابط محدودتر و بیشتر در زیر چادر های سیاه می مانند و به نوعی ابزار حاکمیت و مردی در ظاهر زنانه و اما ذهنیت مردسالارانه تبدیل می شود.
متاسفانه در هر دو گروه ذکر شده نه فرهنگ مطالعه آزاد وجود دارد و نه جستجویی به دنبال خود و یافتن خود و آگاهی به وضعیت خود.
اما واقعیت این است که هر دو گروه اول و دوم به قربانیان افکار مرد سالارانه حاکم بر جامعه هستند که زنان را برده و از همان اول کودکی آموزش و در خدمت خود می گیرد و زنان به جای اندیشیدن به خود واقعی و پرداختن به مسائل مهم خود و جامعه به نوعی تناقض و در مقابل همدیگر قرار می گیرند و آنقدر از هم دور می شوند که نه تنها راه را بر بحث و گفتگوی لازمه باز نمی کنند بلکه زمینه آن نیز به وجود نمی آید . همین تناقضات را بیشتر و آشکارتر و به درگیریهای بیشتری بینشان می انجامد در این حالت انرژی و وقت زنان به جای متمرکز شدن بر روی مسائل مهم بر علیه همدیگر به کار می رود و در این میان حاکمیت حاکمیت ایدولوژی ناسالم را بیشتر تثبیت می کند. و پنهانکاریهایی که در این زمینه می شود این وضعیت را دردناک تر می گرداند اما بحران موجود در جامعه مان دیگر آنقدر شدید شده که دیگر هیچ جایی برای پنهان کردن آن وجود ندارد و زندان زنان بهترین نمونه آشکار و نماد این بحران است.
مردی که همسرش را وادار به قبول هر شرایطی کرده و مجبور به ادامه زندگی با خود اما حق طلاق ندارد ، آزارش می دهد. در این حال با تحمل مردی ظالم ،شکنجه های جسمی ،جنسی و روحی ،اگر خود آزاری نکرده بلایی بر سر خود نیاورد نفرتش را به هر صورت آشکار می کندبا خودسوزی یا نابودی خود که پایان نیابد به قتل یا ضربه به دیگران منجر می شود به زندان می افتد و قصاص می شود و یا برای فرار از بدبختی هایش با مرد دیگری متواری می شود غافل از این ککه جرمی سنگین تر و حتی خلاف شرع را به دوش کشیده که باز به نابودیش می انجامد. دختران کم سن و سالی که از محدودیت های شدید خانواده ،اختلاف والدین و ... فرار می کنند و از همان ساعات اولیه به دام گرگها و سوء استفاده گران جنسی افتاده و اگر بعد از مدتی به جانش سوء قصد نشود به دلیل نداشتن سرپناه و هیچ امنیتی و ترس از برگشتن دوباره باز قربانی و اکثرا به زندان می افتند . زنانی که اعتیاد گریبانگیر خود ،خانواده و شوهرشان شده و یا به دلیل مشکلات شدید اقتصادی یا تحت هر شرایطی توسط برادر شوهر ،شوهر و یا مرد دیگری به تن فروشی وادار می شوند . در جایی که ساده ترین روابط زن و مرد ،حتی در مکانها و معابر عمومی ،خلاف شرع و قانون و منجر به دستگیری و تعهد گرفتن از آنان ،بازداشتشان به مدت چند ساعت یا چند روز ،شخصیت شکل نگرفته جوان را خورد و روابط اجتماعیش را تضعیف می نمایدو او را از برقرار کردن دوباره روابط ساده با ترس و وحشت همراه خواهد کرد چه رسد به مشارکت بیشتر در جامعه ، حتی در برخی مناطق سنتی تر ایران این باور را القاء کرده اند که در صورت پانهادن زن به دادگاه به هر دلیلی آبرویش را بر باد داده و برگرداندن دوباره او به خانه با ترد از سوی اطرافیان مواجه می شود حتی اگر حضورش برای احقاق حقوق خود بوده باشد. و اما در زندانها: قربانیان ناش از عوامل جزئی و کلی که بر آنها اشاره شد که بیشتر آنها در کشورهای آزاد ،خیلی عادی و هیچ گونه جرمی محسوب نمی شود به زندانها که می افتند وضعیتشان حادتر گشته . محدودیت های شدید محیط هایی چون زندانها ،دادگاهها برخی رفتارهای شدت گونه و خشونت آمیز ، همراه با تحقیر و نگاهی جنسیتی و پست و حتی از سوی خود زنان این افراد را هر چه بیشتر از خود واقعی دور می گرداند . در خیلی از موارد در صورت اعتراض یا شاکی بودن از برخوردهایی که با آنها می شود و سوء استفاده هایی که بیشتر به سکوت وا می دارد منجر به ترس بیشتر و اکثرا از دفاع از حقوق خود نیز صرف نظر کرده و سکوت و تحمل بیشتر را به اعتراض ترجیح می دهند.
زنانی که بر اثر اشتباهاتی کوچک یا تحت شرایط و تحت تاثیر قوانین وشرع حاکم به زندانها می افتند نه تنها از لحاظ روانی به آنها کمک نشده و منجر به پیدا کردن هیچ راه حلی نمی شود بلکه بیشتر با خلاف و راههای آن آشنایی پیدا کرده و بعد از مدتی اما این بار حرفه ای تر به جامعه باز می گردد.
زنانی که همه به نوعی قربانی سیاستهای مردان و قوانین ساخته شده بر اساس افکارشان شده اند در هر محیطی نمایان می شود .زنی واقعی که اساسا خشونت در ذاتش وجود ندارد اما خشونت های خیلی شدید که در زندان نسبت به هم نشان میدهند به جای دنبال کردن راه حلهای منطقی . نشان از وخیم بودن اوضاع روحی و روانی زنان و جامعه می کند . هر چند که نمی توان به همه موارد پرداخت اما آنچه مسلم است نداشتن امنیت روحی ، جانی و مالی چه از سوی افراد جامعه ،چه از سوی قانون ،دولت و حتی خود زنان ساخته ذهنیت حاکم است.
زندان زنان نماد فقر جامعه، بیکاری، مشکلات شدید روحی و روانی ،شکاف های ایجاد شده میان زنان و مردان، بحرانهای روانی و رفتارهای جوانان و خشونت های شدید افراد خصوصا زنان نسبت به همدیگر. و اما در همین جامعه نمایی زیباتر وبخشی زنده هنوز وجود دارد که آن هم گروه سوم زنان که همانا گروه زنان نافرمان موفق هستند،این گروه از زنان برخلاف دو گروه ذکر شده خود را می شناسند و می توانند تعریفی از خود داشته باشند با تاریخ خود و وضعیت فعلی خود و جامعه شان آشنا هستند و می دانند که خوشبختی در فرهنگ مرد سالاری امری محال و احتیاج به تغییرو تحولات کلی است.
این گروه از زنان قبل از هر چیز پرسشهایی از قبیل چیستند و کیستند ؟از خو د می پرسند پس به دنبال جوابهایی برای هماهنگی قانون و فرهنگ جامعه ،دلیل وضعیت موجود بشر و طبیعت و تخریب محیط زیست می کنند و به فکر مردان دارای قدرت و در راس قانون هستند که به چه می اندیشند؟ جزء تثبیت قدرت و ثروتشان و منفعت طلبیشان؟
این زنان ضرورت پدید آمده جامعه هستند و مبارزات و تلاشهای این زنان و مردان همراهشان است که جامعه را با زن و مرد به پیش سوق می دهدزیرا این زنان با آگاهی از خیلی از مسائل به این باور و یقین رسیده اند که تلاش برای جلوگیری از نابودی بشریت که زن به عنوان مهمترین مسئله در محوریت آن قرار دارند تنها با قبول نکردن و مبارزه با وضعیت دردناک موجود و ایدولوژی مخرب امکان دارد اگر لازم باشد هیچ مرزهای ساخته این نظام مرد سالارانه را نیز قبول نخواهد کرد و در جای خود قانونی را که سد راهشان باشد می شکنند زیرا این قانون در اساس برای پیشرفت فرهنگ مردم گذاشته می شود نه جلوگیری از آن ، و زنان خود اولین قوانین را ایجاد و بزرگترین تغییر و تحول بشری را پدید آورند. زیرا قوانین بشری والاتر از قوانین دولتهاست و صدور حکم های عادلانه از سوی مجریان فرهنگ مرد سالاری آنهم برای زنان و مردانی که در راستای جایگزینی فرهنگ سالم با ایدولوژی مخرب مرد سالارانه هستند انتظاری دور از واقعیت است.

زندانی وجدانی
زینب بایزیدی/ در تبعیدگاه زندان زنجان

10 Dec 2009
27 بهمن 1387