Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

ارتباط انتخابات و نتایجش با مسئله جنسیت/حجاب / وبلاگ نقد فمینیستی/ مریم نصراصفهانی

الف- شرح پریشانی من:همیشه تلاش کرده ام این وبلاگ را به دور از شرح احوالات شخصی خودم نگاه دارم و تا حد امکان از شخصی نویسی در آن پرهیز کنم، اما بالاخره باید یکجایی توضیح بدهم که چرا حوصله وبلاگ به روز کردن ندارم و چرا به تلفن ها و ایمیلها جواب نمیدهم .

البته واضح و مبرهن است که این پریشان احوالی به انتخابات باز میگردد و ناگفته پیداست که چرا من هم یکی از آن هزاران آدمی هستم که دست و دلم به هیچ کاری نمی رود و با سپری کردن این روزها و ساعت ها و ثانیه ها مشکل دارم. مثل آدمی شده ام که ناگهان از خواب پریده و آنچه میبیند باور نمیکند. هنوز شوکه ام، اتفاقاتی که می افتد همگی مثل صحنه های یک کابوس هولناک پشت هم ردیف میشوند و ده ها سوال بی پاسخ به آن هزاران دیگر اضافه میکند…من هم مثل بقیه نه پاسخ پرسشها را می دانم و نه فعلا میتوانم تحلیلی بر وقایع جاری داشته باشم . تنها چیزی که هست و نوشته های این وبلاگ هم نشان میدهند این که قابل توجه ترین نکته برای من تغییر مناسبات جنسیتی در این انتخابات و البته ارتباط انتخابات و نتایجش با مسئله جنسیت/حجاب و چیزهایی از این قبیل بوده و هست که شاید بتواند بهانه نوشتن یادداشتی برای این وبلاگ قرار بگیرد
ب- انسانهای باز و جامعه بسته: ماجرا شاید از حضور شانه به شانه دکتر رهنورد در کنار آقای موسوی شروع شد و بحث و امیدهایی که برانگیخت، طرح مسائل زنان در انتخابات به طور گسترده از اعتراض به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان تا اعتراض به حجاب اجباری از سوی کاندیداهای اصلاح طلب موجی از حساسیت بر روی مسئله زنان در انتخابات را ایجاد کرد که هر دو طرف را به واکنش واداشت. از این سو خیلی عظیمی از دختران جوان به حمایت از کاندیداهای اصلاح طلب برخاستند و از سوی دیگر جناح رقیب عمده بار تبلیغات تخریبی خود علیه اصلاح طلبان را حول محور زنان و جنسیت برنامه ریزی کرد تا آنجا که تصاویر دختران حامی آقای موسوی را با کیفیت های عالی چاپ کرده و خدمت مراجع زاویه نشین شهرستانها بردند، حامیان اصلاح طلبان را “زنان سگ باز″ خواندند و فریاد وا اسلاما سر دادند که “اینها آمده اند تا چادر از سر زن و دختر شما بکشند!” و شنیدم که در خیابانهای قم خانمهای محجبه شعار می داده اند:”موسوی رای بیاره/زیر ابرو برمیداره” و… کلا این قبیل شعارها علیه اصلاح طلبان که معمولا –بدون هیچ تحلیل اجتماعی و تاریخی و کلا عقلی- آغاز آن را به دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی بازمیگردانند به محکمترین سلاح اصولگرایان برای مقابله با اصلاح طلبان تبدیل شده و شگفتی من البته از تاثیر کارساز آنها در میان مردم بود تا جایی که شنیدم از قول یک پیرزن روستایی که گفته پسر بسیجی اش گفته است “موسوی با دختران …” رها کنم! ولی باید اعتراف کنم که واقعا تا به این لحظه نمیدانستم که مهمترین اصل مسلمانی در میان عامه مردم ایران مسئله پوشش زنان است، نمیدانستم این مسئله میتواند توجیه کننده هرگونه رفتاری خلاف اصول و فروع دین اسلام باشد و نمیدانستم تاثیر معجزا آسای ادعاهای اینچنینی را بر رای مردم
از سوی دیگر تفکر موسوم به روشنفکری دینی را داریم که با اندکی اغماض تا چندی پیش در چارچوب نظام و انقلاب تلقی می شد - در عرصه سیاست اصلاح طلب می نامندشان- که اگرچه آن چنان که باید و شاید در حوزه مسائل زنان کار جدی انجام نداده اند اما یقیننا منتقد رویکرد سنتی به مسئله زن هستند. همچنین با سایر روشنفکران غیر دینی هم کمتر مشکل دارند و تا آنجا که بتوانند تلاش میکنند فضا برای سخن گفتن و تحملشان فراهم بشود. آنها اگرچه برخی سنتها را پذیرفته اند اما از نظر تئوریک اعتقادات کاملا مدرنی در خصوص زنان دارند که در انتخابات اخیر آقایان کروبی و موسوی این تفکرات را نمایندگی میکردند، مسائل و شعارهای خوبی هم در این حوزه طرح کردند که البته در برخی موارد برای جامعه سنتی ایران قابل قبول نبود. با این حال به عنوان مثال زمانیکه دکتر رهنورد بخاطر سر خوردن چادر از سرش مورد نقد قرار میگیرد قاطعانه میگوید که چادرش یک چادر سنتی نیست بلکه نمادی سیاسی است که از شهدای هفده شهریور به یادگار مانده است و تئوریسین های- زن و مرد- حامیان نامزدها در جلسات انتخاباتی به صراحت بیان میکردند که ما نباید به حجاب و بی حجابی بیش از آنچه خود خدا در قرآن به آن اهمیت داده است اهمیت بدهیم! در قرآن چقدر از حجاب و مجازات بی حجابها سخن گفته شده است و چقدر در مورد سایر قوانین و مسائل اخلاقی و اجتماعی؟! چرا ما وارونه عمل میکنیم؟و… در مقام مقایسه این گروه دوم بسیار اندک شمار هستند و جز در زمان انتخابات و جز برای جلب مشارکت عمومی اقشار مختلف مجال سخن نمی یابند. ذهنیت مردمان ما را همین علمای زاویه نشین و اعوان و انصارشان و رسانه ملی/میلی شکل میدهد که زنان فیلمهایش شبها با مانتو شلوار و ساق دست و هدبند و به صورت نیمه نشسته میخوابند. (هر چه قدر این واقعی و معقول است بقیه بازنمایی ها و برنامه سازی ها و شعار سازی هایش حول محور زنان هم معقول و واقعی است.) در نهایت متاسفانه اینها هستند که ذائقه جامعه ما را می سازند و می پرورند و هر روز جامعه را نسبت به عقاید جدید بسته تر میکنند و در واقع با استفاده از امکاناتی که منحصرا در اختیار دارند به عقاید جمهور جهت میدهند
I_Don__t_Care_by_SayinBayan

ج- ناموس قبل از انتخابات: نمود میزان گستره و نفوذ فرهنگ ناموسی در مناظره ی از هر لحاظ تاریخی آقایان موسوی و احمدی نژاد به اوج خودش رسید، آنجا که آقای احمدی نژاد ایرادهایی را که به ارتقا دانشگاهی دکتر رهنورد داشت به صورتی مطرح کرد که هیچ کس نفهمید انتقاد اصلی او به چه چیزی بوده است. حامیان خودش آن را به جعلی بودن دکتری تعبیر کردند و دم ستاد ها و سرچهار راه ها فریاد زدند و حامیان آقای موسوی مسئله ناموس و ناموس پرستی را پیش کشیدند و این اقدام را از این زاویه تقبیح کردند. ماجرا چنان موجی ایجاد کرد که سایه سنگین و نامطلوب آن را حتی در مستند دوم آقای موسوی مشاهده کردیم. چنانکه کاراکتر علمی . دانشگاهی خانم رهنورد درحد یک “ناموس″ تقلیل داده شد. اساتید مستند ساز تلاش کرده بودند مطابق ذائقه عوام این مطلب را پررنگ کنند که به نظر شخصی من تسلیم شدن به این ذائقه کار ناپسندی بود. انتقادها چنان قوت گرفته بود که حتی خود آقای احمدی نژاد هم در مناظره با آقای کروبی این جنگ ناموسی را در انتقاد به چاپ تصویر همسرش در روزنامه اعتماد-که ایشان فکر میکرد همان اعتماد ملی است- ادامه داد و اینگونه شاید خواست احساسات ناموس پرستانه مردم را به زمین خودش- آنجاییکه حقیقتا باید باشد- وارد کند.
د- ناموس پس از انتخابات: پس از انتخابات اتفاقات و اعتراضات گسترده ای به ویژه در شهر تهران که مقر اصلی زنان منتقد و معترض است رخ داد که حضور و شجاعت زنان حاضر در این اتفاقات شگفتی همگان از حامیان و منتقدان را برانگیخت، این همه زن معترض و عصبانی که محصول شاید سی سال فشار و تحقیر و تبعیض این سیستم بودند- هر کدام با دلایل خودشان از گشت ارشاد بگیر تا قوانین تبعیض آمیز – به میدان آمده بودند و فریاد می زدند. جمع بسیار زیادی از فعالان مسائل زنان تا هنرمندان سینما و تئاتر و گرافیک و موسیقی، زنان استاد دانشگاه و طیف وسیعی از دانشجویان مقاطع مختلف از رشته های مختلف و خانمهای شاغل در میان اغتشاشگران وجود داشتند که محور انتقاداتشان قبل و بعد از انتخابات- دست کم در حوزه زنان- تقدیس و تکریم زن خانه نشین و برنامه ریزی برای خانه نشینی زنان در مقابل تخریب و مقابله با زنان فعال در اجتماع با کل قوا و به لطائف الحیل بود. آنها نه صرفا برای انتقاد به نتایج انتخابات که برای اثبات وجود اجتماعی خودشان به خیابانها آمده بودند.
اما در برخورد با این زنان معترض علاوه بر باتون، فحش های ناموسی بود که نثار آنان و البته مردان حاضر در راهپیمایی ها می شد! در تمام زندگی ام دهان دریدگی هایی با این وقاحت نه شنیده بودم و نه جایی-حتی پشت در دستشویی ها- دیده بودم! فحش های ناموسی منهای اینکه ادبیات و روان ناهنجار نیروها را نشان میداد، بیش از آن نشانگر طرزفکر و البته اهمیت و نقش و کارکرد ناموس در اندیشه این آدمها بود. من واقعا نمیدانم یک انسان چقدر باید عصبانی یا منزجر باشد و یا در مورد آدمهای آرام و ساکتی که در برابرش هستند چه فکری بکند که بتواند زبان به این کلمات بگرداند ! آنهم در مقابله با کسانی که در تک تک رفتارها و واکنشهایشان بیش از هرچیز شخصیت اخلاقی و اجتماعیشان را به رخ میکشیدند…شاید همین شان و شخصیت اجتماعی است که این زنان را مستحق چنان دهان دری هایی میکند: در گفتمان ناموس پرستان جای زن در خانه بل بهتر که در صندوق خانه است
د- شنیدم کسانی در جریان انتخابات و حوادث پس از آن میگفتند چادر سر کردن و محجب بودن خانمهای حامی اصلاح طلبان چون به گفتمان سنتی جامعه نزدیک تر است اثرات تبلیغی بهتری بر روی مردم خواهد داشت و یکی از دلایل عمده شکست(؟) آقایان موسوی و کروبی را همین وضعیت حجاب حامیان آنها میدانند که می شد از آن جلوگیری کرد. ضمن اینکه کاملا با این استدلال مخالف هستم میخواهم ادعا کنم در صورت موثر افتادن این راه کار هم - که نمی افتد- ما نباید چنین تفکری را ترویج کنیم .در همین محدوده های فعلا پذیرفته شده چنانکه پیش از این هم گفته ام ما دو طرز فکر کاملا متضاد در حوزه زنان داریم که باید بر روی تفاوت هایش تاکید بشود نه اینکه برای یافتن مقبولیت عام آنها را انکار کنیم یا در پرده نگاه داریم و اندیشه هایمان را در حد ذائقه عوام تنزل بدهیم. من واقعا مخالف این عقب نشینی/مصلحت اندیشی هستم چرا که آنگونه که حافظه تاریخی کاملا متاخر ما یادآوری میکند این اتفاق یکبار در سال 57 رخ داده است. زنان طبقه متوسط ما با تمام شجاعتشان به میدان آمدند، مبارزه کردند و بخاطر بسیاری از نمادهای مذهبی و سیاسی آن روزگاران خودشان را هم شکل و همرنگ توده جامعه کردند، آنها آرمانهای خودشان را فدای آرمانهای بزرگ جامعه کردند چرا که تصور میکردند شعارهای انقلاب خواسته های آنها را نیز دربرمیگیرد…با این حال اتفاقی که پس از سالها افتاد این بود که به مدد دموکراسی و انقلاب و با شعار حاکمیت مردم بر مردم تفکرات عامه مردم بر همه جامعه استیلا پیدا کرد و به مدد همین دموکراسی ایرانی زنان اندیشمندی که تفکراتشان خلاف جهت ذائقه عامه بود در جبهه دشمن طبقه بندی شدند و این ماجرا همچنان ادامه دارد تا به امروز که حتی برای زنانی چون دکتر رهنورد، دکتر ابتکار، دکتر کدیور و… نیز در حال رخ دادن است چرا که کمک به تفوق اندیشه های عوامگرا و خرافی که از آن جمله همین پیراهن عثمان کردن ناموس و قربانی کردنش در عزا و عروسی است و ترویج و تقویت فرهنگ خطرناک ناموس پرستی است. به گمان من ما حق نداریم بخاطر مصالحمان آستینچه دست دختران حامیان بکنیم، هنر ما گرد آوردن و به رسمیت شناختن اندیشه هاست و نباید به هیچ قیمتی از آن کوتاه بیاییم، آدمهایی که این روزها منتقد و معترض هستند اساسا جنس دردها و دغدغه هایشان با تفکر سنتی که این مدت رواج یافته و حمایت میشود یکی نیست چرا اجازه ندهیم خودشان باشند هر جور که هستند و چرا همانگونه که هستند از این رنگین کمان دفاع نکنیم ؟ به نظر من که هیچ ایرادی ندارد اگر رای عامه سنتی مردم را نداشته باشیم چون بر رای عامه سنتی مردم نیستیم و من هر روز بیشتر به این حقیقت تلخ باور پیدا میکنم که “جایی برای مکالمه و گفتگو میان انسان باز و جامعه بسته وجود ندارد” همان ،ص71

برای مطالعه بیشتر نک:
برمن،مارشال.تجربه مدرنیته: هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا می رود. مراد فرهادپور.طرح نو