Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

بابا منو نکش، قول مي دهم پسر خوبي باشم / فرزند شش ساله ، توسط پدر به دار آويخته شد

فرزند شش ساله در برابر چشمان خواهر 4 ساله اش، توسط پدر به دار آويخته شد
در ادامه رسيدگي به پرونده، مادر اميرحسين تنها ولي دم کودک در برابر قضات قرار گرفت و براي شوهرش تقاضاي قصاص کرد اما قضات به او تذکر دادند پدر به جرم قتل فرزندش قصاص نمي شود و او بايد تقاضاي ديه کند. زن جوان در حالي که به شدت اشک مي ريخت، در ادامه زندگي تلخش را براي قضات بازگو کرد.
********


به گزارش خبرنگار اعتماد، در جلسه رسيدگي به پرونده قتل اميرحسين شش ساله ابتدا علي دلداري نماينده دادستان تهران کيفرخواست عليه مصطفي- پدر کودک- را خواند. وي گفت؛ پرونده يي که من به عنوان نماينده دادستان در آن مسووليت دارم، يکي از تلخ ترين پرونده هاي سال هاي اخير است و در آن کودکي شش ساله به نام اميرحسين به طرز بسيار دلخراشي به قتل رسيده و قاتل اين کودک پدر 33 ساله اش يعني مصطفي است. گزارش اين قتل دلخراش از سوي درمانگاهي در شادآباد به ماموران کلانتري يافت آباد داده شد. تحقيقات پليسي نشان داد اميرحسين به قتل رسيده و قاتل، پدر او است. بلافاصله ماموران موضوع را به بازپرس اصغرزاده اطلاع دادند. صحنه جرم بسيار دلخراش بود. در گزارش بازپرس پرونده از آن صحنه آمده است؛ «در اتاق شماره دو درمانگاه، جسد کودک شش ساله يي به نام اميرحسين قرار دارد، پاهاي اين کودک خاک آلود و ترک هاي کوچکي روي آن مشهود است. هيچ کفشي پاي بچه مشاهده نشد. تن بيمار جسد نشان مي دهد فشار بر سينه کودک وارد شده و ناحيه سينه کاملاً خون آلود است و آثار جراحت روي آن وجود دارد. پدر طفل اعتراف کرده اين کودک را با طناب خفه کرده است.»دلداري در ادامه خطاب به هيات قضات گفت؛ مصطفي پسر شش ساله اش را در برابر چشمان دختر چهار ساله اش به قتل رسانده است. در حالي که اميرحسين کودکي بي گناه و معصوم بود و با التماس هاي کودکانه از پدرش مي خواست او را دار نزند. مصطفي در گوشه يي از اعترافاتش آورده است؛ «اميرحسين التماس مي کرد و مي گفت؛ بابا منو نکش، قول مي دهم پسر خوبي باشم. با گريه هاي اميرحسين خواهرش هم به گريه افتاد و به من التماس مي کرد اميرحسين را نکشم اما من اين کار را کردم تا او را از بدبختي نجات دهم.»نماينده دادستان تهران افزود؛ متهم حاضر در دادگاه اين کودک را قرباني اعتياد و خودخواهي خودش کرده و از آنجايي که افکار عمومي را به شدت تحت تاثير قرار داده و کودکي بي گناه نيز از بين رفته است بنابراين تقاضاي صدور اشد مجازات را براي وي دارم.در ادامه رسيدگي به پرونده، مادر اميرحسين تنها ولي دم کودک در برابر قضات قرار گرفت و براي شوهرش تقاضاي قصاص کرد اما قضات به او تذکر دادند پدر به جرم قتل فرزندش قصاص نمي شود و او بايد تقاضاي ديه کند. زن جوان در حالي که به شدت اشک مي ريخت، در ادامه زندگي تلخش را براي قضات بازگو کرد. وي گفت؛ اوايل ازدواجم با مصطفي متوجه اعتيادش شدم. ما با هم اختلاف داشتيم و تصميم گرفتيم جدا شويم اما مصطفي در دادگاه تعهد داد دست از کارهايش بردارد. بعد از آن بود که من دوباره به خانه مان برگشتم. ما صاحب دو فرزند شديم. اميرحسين فرزند بزرگم بود. مصطفي هيچ زحمتي براي او نکشيد. من بودم که با سختي بچه هايم را بزرگ کردم. چند سال گذشت و متوجه شدم شرايط آنقدر برايم سخت است که ديگر نمي توانم تحمل کنم. بچه ها را برداشتم و به خانه مادرم رفتم. هفته يي يک بار مصطفي و مادرش مي آمدند و فرزندانم را با خود مي بردند.مادر اميرحسين افزود؛ چند روز قبل از حادثه، اميرحسين و خواهرش را آماده کردم تا با پدرشان ديدار کنند. قرار بود اميرحسين را در مدرسه ثبت نام کنم. به او گفتم با پدرت به آرايشگاه برو، عکس هم بينداز تا بتوانيم ثبت نام کنيم. اما روزي که قرار بود بچه ها را تحويل بگيرم، عموي اميرحسين به من خبر داد مصطفي پسرم را در پارک دار زده است.روز قبل از حادثه به مصطفي گفتم اميرحسين را بياور، امروز تولدش است اما او بچه را به من نداد.نمي دانستم چه قصدي دارد. فکر مي کردم به خاطر لجبازي با من اين کار را مي کند. اگر مي دانستم چنين قصدي دارد، هر طور شده اجازه اين کار را نمي دادم.در اين هنگام قاضي از مادر اميرحسين پرسيد آيا پسرت مواد مصرف مي کرد چون در نسوج او مرفين پيدا شده است. زن جوان پاسخ داد؛ پسر من فقط شش سالش بود. او اعتياد نداشت. اما نمي دانم زماني که مصطفي او را به خانه مي برد، چه بلايي سرش مي آورد. او قبلاً هم پيشنهاد داده بود همگي مواد مصرف کنيم و معتاد شويم. يادم مي آيد چند سال پيش زمستان بود که شوهرم پيشنهاد کرد با گاز خودمان را خفه کنيم. گفت اگر همگي خفه شويم، ديگر در فلاکت زندگي نمي کنيم. من قبول نکردم. گفتم من و بچه ها مي خواهيم زندگي کنيم. اگر تو نمي خواهي خودت مي داني.زن جوان اضافه کرد؛ از عيد سال گذشته من خانه را ترک کردم. چهار ماه بچه ها پيش من بودند. بعد مصطفي آنها را برد. چندين بار به دنبال بچه ها رفتم. گفتند مصطفي آنها را برده. يک بار هم به قصد کشت مرا مقابل خانه زد و در حالي که پسرم گريه مي کرد، اجازه نداد اميرحسين پيش من بيايد. او مرد سنگدلي است.قاضي عزيزمحمدي در ادامه از متهم خواست در برابر قضات قرار گيرد. پدر اميرحسين گفت؛ اتهام قتل را قبول دارم. در زمان قتل در حالت طبيعي نبودم. اميرحسين پسر من بود و هيچ انگيزه اي براي قتل او نداشتم. مقصر اين بدبختي ها همسرم بود. وقتي او قهر کرد و رفت، خانواده ام را واسطه کردم تا وي آشتي کند.

من به خاطر بچه ها اين کار را کردم اما همسرم قبول نکرد. او هيچ وقت سر سازش با من نداشت.سپس قاضي دادگاه از متهم پرسيد چرا پسرت را معتاد کردي؟ مصطفي گفت؛ من اين کار را نکردم. او بيشتر در خانه مادر همسرم بود و از اينکه چه اتفاقي برايش افتاده، خبر ندارم.

قاضي دادگاه در ادامه پرسيد؛ چطور توانستي پسرت را در حالي که به تو التماس مي کرد او را نکشي، دار بزني.به گفته خود تو او مي گفته قول مي دهد پسر خوبي باشد. اما تو او را کشتي. متهم جواب داد؛ من مواد مصرف کرده بودم. در حالت عادي نبودم و نمي دانم چرا اين کار را کردم و حالا هم پشيمان هستم.پس از دفاعيات متهم و وکيل مدافعش، هيات قضات شعبه 71 دادگاه کيفري استان تهران (رحيمي، مرادي، مهدي کشکولي، معصومي و عزيزمحمدي) وارد شور شدند و متهم را به پرداخت ديه در حق مادر، 10 سال حبس و تبعيد محکوم کردند.
نوشته شده توسط کانون دفاع از حقوق زنان و کودکان تهران
________________________________________