Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

درسي براي زنجان، درسي براي زنان / مانيا يادگاري / دانشجوي دانشگاه رازي كرمانشاه

بايد باور كنيم، يك بار ديگر اشتباه كرديم. نمي‌دانم اين چندمين بار است كه ساده‌لوحي و ترس، دست بي‌برنامگي و سازمان نيافتگي را مي‌گيرد. قصد ندارم كسي را متهم كنم، اين وظيفه‌ي تاريخ است.

صرفاً با توجه به اينكه فاجعه‌ي زنجان تكرار حادثه‌اي مشابه در دانشگاه محل تحصيل من(رازي كرمانشاه) است به نكاتي اشاره مي‌كنم كه بايد در اكسيون‌هاي بعدي مورد توجه قرار بگيرند.

در چند روز گذشته اخبار ضد و نقيضي از نتيجه‌ي تحصن دانشجويان دانشگاه زنجان به گوش رسيد، عده‌اي از موفقيت كامل و دستيابي به همه‌ي خواسته‌ها حرف مي‌زدند و عده‌اي ديگر نيز تحصن را شكست‌خورده و منحرف‌شده ناميدند. بايد باور كنيم، تحصن دانشگاه زنجان هم شكست خورد(البته اخباري مبني بر آغاز مجدد اعتراضات به گوش مي‌رسد.) در ماجراي مشابه در دانشگاه رازي كرمانشاه در بهار 86 دانشجويان با شنيدن اخباري درباره‌ي رابطه‌ي معاون حراست با يك دانشجوي دختر و مشاهده‌ي خودروهاي نظامي در حياط دانشگاه دست به اعتراض زدند. اعتراض دانشجويان رازي به لودگي كشيده شد؛ عده‌اي از دانشجويان كه خود را "فعال" و "پيشتاز" احساس مي‌كردند، در حالي كه هيچ‌گونه برنامه‌اي براي اعتراض نداشتند و از حداقل سازمان‌يافتگي نيز برخوردار نبودند پرچم اعتراض را در دست گرفتند. بايد به اين نكته اشاره كنم كه اين دانشجويان از حداقل سواد سياسي براي طرحريزي سازمان، ارائه‌ي تحليل، تبيين استراتژي و تشخيص تاكتيك برخوردار نبودند و به دليل پايگاه طبقاتي‌شان دنباله‌روي ايدئولوژي‌هاي بورژوايي خود بودند. آن‌ها نه دركي از پراتيك راديكال داشتند و نه مي‌توانستند ميان تئوري و پراتيك رابطه‌اي برقرار كنند.

درواقع در رازي ما با دانشجوياني طرف بوديم كه تنها به‌خاطر "غيرت مردانه" از نظر احساسي و جنسي تحريك شده‌بودند. البته دانشجويان دختر نگاه واقع‌بينانه‌تر و در عين ‌حال راديكال‌تري به اين قضيه داشتند، اما هياهوي سبيل‌هاي مردانه و لودگي‌هاي دانشجويان بورژوا جايي براي سخن گفتن هيچيك از آن‌ها باقي نگذاشت. اين نكته‌اي بود كه متأسفانه در دانشگاه زنجان هم تكرار شد؛ باز هم چند دانشجو كه جنبش دانشجويي را ابزار تفنن سال‌هاي جواني خود قرار داده‌اند، بدون هيچ دركي از جنبش و ماهيت طبقاتي آن و بدون كوچكترين آگاهي از چند و چون جنبش‌هاي اجتماعي و مكانيسم‌هاي عمل سينه را جلو داده و البته مطابق انتظار پس از چند حركت آوانتوريستي پا پس كشيده و قافيه را به اپورتونيست‌هاي بسيجي و طيف‌هاي ديگر حاكميت باختند.

با يك نگاه به هر دو حركت متوجه مي‌شويم هم در رازي و هم در زنجان طرحريزي اعتراض به صورت غلط و توسط افرادي مشخص بوده و طرح شعارها برمبناي مطالبات طبقاتي بورژوازي انجام شده‌است. در رازي فرياد "انحلال حراست اعلام بايد گردد" ، "دست نظاميان از دانشگاه كوتاه" و "تنها راه رهايي، حكومت شورايي" در هياهوي دانشجويان بورژوا جايي براي طرح نيافت. مطالبات تحصن در رازي توسط گروهي متشكل از 3 يا 4 دانشجو انجام گرفت و آن‌ها "عذرخواهي از دانشجويان" و "قرار دادن دانشجويان در جريان دادگاه فرد خاطي" را مطالبات اصلي معرفي كردند!

پس از گذشت بيش از يك سال با وجود اذعان رييس حراست وقت ، نه عذرخواهي انجام شد، نه دادگاهي برگزار شد و نه هيچ اتفاق ديگري افتاد: داييچي معاون حراست سابق دانشگاه رازي هم‌اكنون در دانشگاهي ديگر مشغول به‌كار است و دختر دانشجوي مزبور ضمن اخراج از دانشگاه مورد ضرب و شتم و توهين پدر قرار گرفته و علاوه بر كميته‌ي انضباطي در دادگاه خانواده نيز محاكمه شد. ضمن اينكه تنها 1 ماه پس از ماجراي حراست، دختر دانشجوي ديگري در رازي خودكشي كرد. اين دختر توسط استاد شيمي دانشگاه (پيش از مورد حراست) مورد تجاوز واقع شده‌بود. كوتاه آمدن دانشجويان رازي از ماجراي حراست و طرح مطالبات دور از انتظار و بي‌مايه زمينه را براي تكرار ماجرا در فضاها و دانشگاه‌هاي ديگر فراهم آورد. حال آنكه با اذعان سرابي (رياست حراست وقت رازي) دست دانشجويان بسيار باز شده‌بود.

در واقع ما شاهد بوديم در رازي (و امروز در زنجان) طرح مطالبات برمبناي خواسته‌هاي دانشجوياني بود كه اولاً پايگاه طبقاتي مشخصي داشتند و نمي‌توانستند پا را از آن محدوده فراتر بگذارند و ثانياً به‌دليل جنسيت خودعملاً "غيرت" و "مردانگي" را تنها انگيزه قرار داده ‌بودند. ما مشاهده مي‌كنيم كه قرباني بزرگ و رديف اول حضور امنيتي ‌ها و نظامي‌ها در دانشگاه زنان و دختران دانشجو هستند، اما اين مردان هستند كه پرچم را به‌دست گرفته و در عمل حتي از سخن گفتن زنان نيز خودداري كرده و حتي آنان را به استهزا مي‌گيرند. هم در مورد رازي، هم در مورد زنجان و هم در مورد هر ماجراي مشابهي، زن قرباني اصلي و حتي متهم رديف اول است. در هر رابطه‌ي جنسي انگشت اتهام به سوي عنصر مؤنث رابطه نشانه مي‌رود. يك علامت سؤال بزرگ در مقابل اين جمله بايد قرار داد.

در بسياري از وبلاگ‌ها مشاهده‌ كردم كه دانشجويان به ذات "برقراري روابط جنسي" اعتراض كرده‌اند. گمان نمي‌كنم همه‌ يا اكثريت متحصنين چنين نيتي داشته باشند، اما اگر اين صحت داشته باشد تحصن و اعتراض به‌عنوان يك حركت ارتجاعي محكوم است. من به‌عنوان يك زن مي‌گويم: اعتراض ابداً نبايد به "برقراري روابط جنسي" صورت بگيرد. ما به‌عنوان دانشجو مورد بيشترين سركوب جنسي هستيم. حال زن بودن كه ديگر قوز بالاي قوز است. ما به‌همه صورت حتي از صحبت كردن با جنس ديگر تا مسائلي مانند پوشش مورد كنترل و توهين قرار مي‌گيريم. ما نه تنها خواستار آزادي جنسي هستيم بلكه حق هر انساني را در برقراري رابطه‌ي "انساني" با فرد مورد علاقه‌اش مورد دفاع قرار مي‌دهيم. بايد توجه كرد كه ما درواقع به "سوءاستفاده از قدرت" معترضيم. اين چيزي است كه متأسفانه در شعارهاي هر دو دانشگاه رازي و زنجان ديده نشد. همانگونه كه در بيانيه‌ي امسال كرمانشاه هم اعلام شد ما به بوروكراسي اعتراض داريم، ما مي‌خواهيم خودمان به‌صورت شورايي براي خودمان تصميم گرفته و آن را به اجرا بگذاريم. در اينكه اين رابطه با اعمال زور بوده هيچ شكي نيست؛ اعمال زور تنها به‌صورت فيزيكي نيست، بلكه مي‌تواند به‌صورت باج‌خواهي درمقابل انجام كاري و تهديد در مقابل افشا نكردن چيزي باشد.

ما بايد مستقيماً به قدرتي حمله كنيم كه به فرد اجازه‌ي چنين رفتاري را مي‌دهد. ما بايد با طرح ريشه‌ها، مطالبات ريشه‌اي و راديكال خود را اعلام داشته و براي تحقق آن‌ها دست به اعمالي ريشه‌اي و راديكال بزنيم. در فاصله‌ي يك ساله‌ي ميان حركت دانشجويان كرمانشاه و زنجان، اين ماجرا به دفعات تكرار شد: سردار زارعي رييس پليس تهران، فلان نماينده‌ي مجلس هشتم، قاضي دادگاه كردستان، دانشگاه سهند، علامه‌ي تهران و مواردي ديگر كه هر از چند گاهي به گوش مي‌رسد. به‌نظر مي‌رسد حادثه‌ي زنجان هم آخرين مورد نباشد.

درس‌گيري از حوادث مشابه گذشته و تحليل و جمع‌بندي آن‌ها امري است كه خبط و كجروي را به حداقل رسانده و درعين حال رابطه‌اي منطقي ميان دانشجويان سال‌هاي گوناگون براي استفاده از تجربيات، در جهت سازمان‌يابي دانشجويان و طرح‌ريزي راديكال جنبش پديدار مي‌سازد. نبايد اجازه داد افرادي با ماهيت طبقاتي مشخص با طرح شعارهايي تاريخ مصرف گذشته جنبش دانشجويي را كاناليزه كرده و با اطلاق اسامي گوناگون مانند "تحكيم" و "انجمن اسلامي" و "ملي‌گرا" و "ليبرال" آن را در خدمت اربابان خود قرار دهند. همين امروز بهترين زمان براي طرح شعارهاي راديكال و انساني و برهم زدن معادلات يكجانبه‌ي سرمايه‌داري است. از دانشجويان زنجان و ديگراني كه پس از دانشجويان زنجان پرچم جنبش دانشجويي را در دانشگاه خود خواهند نشاند اين انتظار مي‌رود از مسائل تاريخي درس گرفته و اشتباهات پيشينيان را مكرر نكنند. اين همچنين درسي‌است براي امروز زنجان و فرداي زنان، تغيير وضع موجود، در گروي آگاهي شماست.

نوشته‌ی رفيق مانيا يادگاري، دانشجوي دانشگاه رازي كرمانشاه

تير 87- دانشگاه رازي كرمانشاه