Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

قتل های "ناموسی": خواهران در خطر مرگ... / مصاحبه هایده استرایش با فاطمه بلیزر

برادرانی که برای تائید شدن خواهرانشان را می کشند
ترجمه از میلا مسافر
فاطمه بلیزر قرار بود برای حفظ ناموس خانواده کشته شود. او امروز در مدارس پیرامون ازدواج های اجباری و آزادی برای دانش آموزان سخن می گوید. از نظر وی ، برادران در انسانی جلوه دادن خانواده های مردسالار نقش کلیدی ایفا می کنند. پیام خواهران و مادران قربانیان قتل های ناموسی: "امروز ما به یک جنبش زنان مهاجر نیازمندیم"

تاتس: خانم بلیزر به تازگی یک دختر شانزده ساله در یک خانواده مسلمان در هامبورگ به دست برادرش به قتل رسید. آیا هنوز شرایط ، بعد از قتل خاتون سوروشو در سال ۲٠٠۵ تغییر نکرده است؟
البته. این قتل ها درسطح وسیع طرح و تقبیح شد. اکنون وقتی که قاتل ها به زندان می افتند ، دیگر کسی در زندان به آنان آفرین نمی گوید. بلکه برعکس خانواده قاتل نیزدر جامعه مورد سرزنش قرار می گیرد. این مسئله ارزشمند است. اما از این طریق مهاجرین نیز بیشتر تحت فشار قرار می گیرند.

منظورتان چیست؟

هر چه بیشتر تلاش می کنیم زنان را از شرایط وخیم شان بیرون بیاوریم، مردان بیشتر خشمگین می شوند زیرا موقعیت پدرسالارانه خود را از دست می دهند. این جامعه خواستار نقش دیگری برای زنان است. اما باید روی پسران کار کنیم در غیر این صورت نمی توانیم به زنان کمک کنیم.

همه مراکزی کمک رسانی به ُمرزال ا ُ. در جریان شرایط این دختر افغانی الاصل ساکن هامبورگ بودند. آیا باید ُمرزال آنطوری که بعضی ها معتقدند ،باید زندانی می شد تا جانش در امان باشد؟

نه اما باید از او بهترمراقبت می شد- آنزمان که برای محافظت از جانش به یک مرکز شبانه روزی برده شده بود. بسیاری از دختران جوان بعد از مدتی فکر می کنندکه خطر رفع شده است. در این مراکر به یک باره خود را تنها و بیکش می بینند و می خواهند به خانواده نشان بدهند که آنها را دوست دارند و به طرف خانواده بر می گردند. این ماجرا در مورد خانه امن زنان نیز صدق می کند. پوشش مالی مراکر حمایت از زنان ضعیف است و مددکاران نمی توانند آنچنان که لازم است برای زنان در محل حضور داشته باشند.

پس مراکز دولتی هم در این امرمقصرند؟
بله. وقتی دختری که در خطر است به سوی خانواده باز می گردد، باید کسی همراه او برود و روی خانواه دخترکار کند. بارها از ادارات مربوطه شنیده ایم که گفته اند:" او به خانواده اش باز گشته و ما نمی توانیم برای او کاری کنیم."

با چه عکس العملی با طرح چنین نظری نزد خانم ماریا بومر، مسئول جلب مهاجرین به زندگی در جامعه آلمان، مواجه می شوید؟

حانم بومر بازندگی توده این مردم آشنا نیست: حفظ جان زنان نیاز به پول دارد. دولت حاضر نیست برای این کار پول خرج کند.

به طور مشخص چه پیشنهاداتی در این رابطه برای سنات و مراکز کمک رسانی شهر هامبورگ دارید؟
در هر مورد مشخص احتیاج به مدیریت در پیگیری قضیه است که همه جوانب را در نظر بگیرد: برادران، تاریخچه زندگی و کشور مبدا مورد مشحص. بعضی وقتها مشخص می شود که دختران تنها در معرض اعمال خشونت قرار دارند ونه در خطرمرگ.
کارمندان د ولتی در گیر این مسئله باید آموزش داده شوند: به طور مثال مرکز پرداخت حق کودکان نباید آدرس محل زندگی زنی را که درمعرض خطر قرار دارد ودر محلی مخفی اسکان داده شده به شوهرش بدهد. متاسفانه بعضی وقتها مهاجرینی که درادارت شاغلند، به خانواده دختر در پیدا کردن آدرسش کمک میکنند. آنها درک نمی کنند که با این کارجان دختر را به خطرانداخته اند.

شما بارها در مدارس با نوجوانان در این باره سخن گفته اید. چگونه برخورد می کنید؟
بعضی وقتها معلمین به دختری که هفته ها تحت عنوان بیماری به مدرسه نمی اید، یا زمانی که دائما سردرد و دل درد دارد، شک می کنند. معلمین نمی دانند که چگونه باید سر صحبت را بازکنند. در این مواقع من به کلاس درس آنها می روم و با دانش آموزان شروع به صحبت می کنم. در آغاز از زندگی خودم شروع می کنم: از قصد به اجبار به شوهر دادن خودم، از اعمال خشونت خانواده و از اینکه چگونه قصد به قتل رساندن مرا داشتند و چگونگی دفاع از خودم را برایشان تعریف میکنم.

چه اتفاقی برایتان افتاد؟

ازهر سه برادرم خواسته میشد که مرا بقتل برسانند . دوتن از برادرانم گفتند از ما چه می خواهید ما خواهرمان را نمی کشیم. سومی گفت که این کار را می کند. برای او که ضعیف تر از دیگران بود و با این مسئله مشکل داشت ، می خواست از این امکان برای تائید خودش استفاده کند.

چه احساسی داشتید؟

من همیشه در معرض اعمال خشونت از طرف خانواده ام بودم. آنقدر کتک می خوردم که باید به بیمارستان می بردندم. هیچوقت از خودم دفاع نمی کردم و دم برنمی آوردم. زمانی که فرمان قتلم داده شد احساس کردم که دیگر کاسه صبرم لبریز شده است. من خود آنان را تهدید به نابودی کردم. من آنان را جدا تهدید کردم که شکایت می کنم و باعث اخراج آنان از آلمان خواهم شد. آنها به یکباره فهمیدند که من دیگر قربانی ساکتی برای آنان نخواهم بود. بعد از سالها آنها مرا مرده قلمداد نمودند و اعلام کردند که دیگر دختری ندارند. برادرمن می توانست آن زمان که از او خواسته می شد مرا بکشد این موضع را پیش بگیرد و بگوید که چنین خواهری ندارد.

باز گردیم به موضوع مدرسه. چگونه توانستید رابطه شخصی با دانش آموزان دختر برقرار کنید؟

همیشه بعد از جلسه گفت و گو اعلام میکنم که در مدرسه می مانم و هر کس سئوال خصوصی از من دارد می تواند پیش من بیاید. و شماره تلفن اضطراری خود را نیز به آنها می دهم. بعد دانش آموزان پیش من می آیند و می گویند که دوستی دارند که می خواهند او را به زور شوهر دهند که ١۴ سالش است و یا دختر یکی از فامیل هایم را هم قرار است به زور شوهر دهند من چه می توانم بکنم؟ من به آنها آدرس مراکز مشاوره ای را که کمک میکنند را میدهم و می گویم به کدام مرکز مشاوره که مهاجرین در آن کار میکنند ،نباید بروند. زیرا در این مراکز زنان مهاجربه دختران می گویند: برگرد به خانه و برای خانواده ات دردسر درست نکن.

آیا با پدر و مادرها هم صحبت می کنید؟
بله. اول دانش آموزان در مورد آمدن من به کلاس درس برای پدر و مادر خود تعریف می کنند. بعد آنها از بچه ها می پرسند که آیا من می خواستم دینشان را خراب کنم؟ اما من این کار را نمی کنم. برعکس تصویر آنان از اسلام را تصحیح می کنم. بطور مثال در قرآن از ازدواج اجباری سخنی گفته نشده است. اغلب بچه ها به مادرانشان میگویند: مادر با این زن صحبت کن. به مادری که خود کتک می خورد. یا اینکه به مادران خود می گویند که از این زن بپرس چرا برای من سخت است که به زور شوهرم بدهید. من می توانستم دو سه بار در هفته به خانه دو سه خانواده تنها از یک مدرسه برلن بروم. نیاز خیلی بالااست.

یعنی اینکه در کلاسی دو سه دانش آموز دختر هستند که با چنین مشکلی دست به گریبانند؟
از این هم بیشتر. همه اشان جرئت نمی کنند مستقیم برایم مشل را تعریف کنند. تعداد زیادی از دختران ١۴ و ١۵ ساله مجبور به ازدواج شده اند. خیلی از آنها از افسردگی رنج می برند.
یعنی آنها توسط امام های مسجد به عقد در می آیند بدون اینکه طبق قانون آلمان به سن ازدواج رسیده باشند.
بلی. همه این انجمن های اسلامی، از دی بیت تا میلی گوروش ادعا می کنند که در مساجد آنان چنین ازدواج هائی صورت نمی گیرد. پس این دختران را در کجا عقد می کنند؟ خود مهاجرین تلاش نمی کنند تا به چنین اعمالی پایان دهند. بسیاری از آنان می گویند که دختر من نباید مثل دختران آلمانی جلف در بیاید. محاجرینی که به سبک غربی زندگی می کنند نسبت به این مسائل عکس العمل نشان نمی دهند.

اما شما، نکلا کلک و جیران آتش و و زنان سیاسی دیگر کارهائی انجام می دهید...

ما چند تا از موارد استثنا هستیم. هموطنان ما در اینجا مارا متهم می کنند که برای مشهور شدن چهره آنها را خراب می کنیم. ما به زنان معمولی، به کارگران و نظافت چی های زن نیاز داریم که بیایند و بگویند دیگر تحمل نمی کنیم. ما به جنبش زنان مهاجر نیاز داریم.

چقدر آموزگاران می توانند با دانش آموزان ارتباط برقرار کنند اگر فاطمه بلیزر نباشد؟
معلمیان نیز می توانند ازتاریخ خودشان درس بگیرند، از زندگی مادر بزرگی که به خاطر حامله شدن باید ازدواج میکرد. در این صورت می شود یک پل احساسی با این مشکل برقرار کرد. این مهم است که معلمین با دین اسلام آشنائی داشته باشند و بگویند که اگر چه مسلمان نیستند اما می دانند که آنچه را که تو تعریف می کنی در این دین نوشته نشده است.

شما انتظار زیادی از اموزگاران دارید.
بله . ما به مددکاران اجتماعی بیشتری در مدارس نیاز داریم. خوب می شد که اگر به جای برپائی جشن و کباب پزی چند ملیتی، پولها را خرج این امر می کریم و یا به جای دیالوگ با امام ها ی مساجد که در هرحال همه چیز از نظر آنان مرتب است، روی اشتغال بیشتر مددکاران اجتماعی در مدارس سرمایه گذاری می کردیم.

چگونه با والدین بچه ها صحبت می کنید؟
برخوردم اغلب با مادران است که به من می گویند که دلشان آتش می گیرد زیرا خود خشونت را تجربه کرده اند. یا وقتی که احساس می کنند که دختران خود را زمانی که به زور شوهرشان می دهند، آزار می دهند. من به آنها می گویم که دلتان آتش نگیرد. شما می توانید کاری کنید . گاهی وقتها برادران را راضی می کنم. و به یکباره می بینی که تعداد زیادی در خانواده مخالف ازدواج اجباری هستند. بعضی وقتها باید نرمش به خرج داد تا موفق شد همیشه نمی توان از موضع بالا برخورد کرد.

بر این نظر هستید که پسران در این مشکل نقش اصلی را دارند.

بله. می شود که در مدارس در مورد نگاه آنان از نقش مردان صحبت کرد. و امام های مساجد باید بگویند که کسانی که دست به خشونت می زنند دیندار واقعی نیستند. اما ما از این حقیقت بسیار دوریم.
آموزگاران در این رابطه قاطعیت ندارند.

منظورتان آموزگاران آلمانیست؟
بله. بسیاری از مهاجرین به آنان می گویند که شما یهودیها را کشتید، و شما هیچ چیز نمی توانید بگوئید. بسیاری از این آموزگاران می ترسند که اگربه مهاجرین انتقاد کنند در خطرمتهم شدن به نژاد پرستی قرارمی گیرند.

منظورتان از هشدار در مقابل کسانی است که بقول جیران آتش در رویای جامعه چند ملیتی زندگی میکنند؟
من اینگونه خطابشان نمی کنم. بلکه معتقدم که آنها به خاطر داشتن احساس گناه و ترس از اینکه متهم به نژادپرستی شوند، اینگونه رفتار میکنند.

در صفحات اینترنتی مهاجرین جوان از قتل ُمرزال ا ُ. دفاع می کنند و می گویند که مثل یک فاحشه رفتار می کرده است. آیا در مدارس نیز با چنین اظهاراتی روبرو می شوید؟
بله . اغلب این تهدید ها را می شنوم که می گویند اگر اینجوری به رفتارش ادامه بدهد ، می کشمش.

در این شرایط چه می کنید؟
با آنها با کلمات بازی می کنم. می گویم اگر تو یک زن بودی و تو را می زدند، تحقیرت می کردند و فحشت می دادند چه؟ اگر من مرد بودم و می گفتم که باید ترا کنترل کنم و بزنم و تحقیر کنم چه می کردی؟ می گویند نه. اجازه نمی دهیم که مارا بزنی. به آنها می گویم پس چرا حواهرتان باید تحمل کند؟ می گویند خدا او را اینگونه آفریده است. می گویم نه خدا اینطور نخواسته و بعد بحث قرآن می شود. من با پسران مهاجر دیگر که مخالف نظر آنها هستند و معمولا تعدادی از آنها در هر کلاسی هستند، متحد می شوم .
اکنون تعداد زیادی کتاب پیرامون شرایط دردآور زندگی زنان مهاجر به چاپ رسیده است. تاثر آن بر دانش آموزان چیست؟
آنها بسیاردقیق نگاه میکنند که آیا این کتابها به مهاجرین و یا به اسلام بطور کلی حمله میکنند . در ا ینصورت موضع دفاعی می گیرند. نکلا کلک زیاد محبوب نیست زیرا بعضی ها فکر می کنند که او از آلمانیها نیز آلمانی تر شده است. او نمی خواهد که "یکی از ما" باشد. من موضعی نمی گیرم ومورد خودم را تعریف می کنم. بعد دانش آموزان دختر می آیند و می گویند که تو داستان زندگی ما را تعریف می کنی.

اما شما هم در تعریف هایتان زیاد از فرهنگ آناتولی فاصله نمی گیرید.
نه درست نیست. این فرهنگ جنبه های مثبت هم دارد که من دوستشان دارم. اما بعضا سنت های ننگینی هم دارد که مفید نیستند. انسان نباید به این دلیل فرهنگ و دین خود را دور بیاندازد. این مسئله را دانش آموزان خوب می فهمند.

بعضی از آموزگاران آلمانی این تفاوت را نمی بینند و در فرهنگ و اسلام بطور کلی صحبت میکنند.
بله این موضع را دانش آموزان هم می بینند. اما اینگونه پیش داوریها از آسمان نمی آید. ترکها نیز در ترکیه اینگونه هستند زمانیکه از چند توریست آلمانی رفتارناشایستی می بینند همه آلمانیها را یک کاسه میکنند. باید با رفتار خوب این پیش داوریها را رفع کرد.
آیا با مساجد همکاری می کنید؟
با تعداد کمی از آنان. بسیاری از این امامان نمی خواهند مشکلات زنان را ببینند. آنها اغلب مردسالار هستند اگر این طور نبود زنان مجبور به پوشیدن بورکینی نبودند. بنظر من این وحشتناک است. من به دفعات از زبان موعظه گران در مساجد شنیده ام که می گویند نگذارید که دختران شما مثل دختران آلمانی باربیایند.

اکنون یک فمنیسم اسلامی وجود دارد که علیرغم پوشش اسلامی خواستارکسب همه حقوق زنان است. آیا این یک جنبش زنان مهاجر است؟
موضوع پیچیده ای است. آنها می گویند که زنان حقوق بسیاری دارند. اما بسیار سنتی زندگی می کنند. آنها روسری بر سر می کنند و این دقیقا چیزی است که مردسالاران از آنها طلب میکنند. اگراین زنان به یکباره بگویند که اعتقادشان را در قلبشان و نه بر سرشان حمل میکنند، ومی خواهند به دیسکو بروند، مشکل پیدا می کنند. فکر میکنم که یک پای این قضیه می لنگد.

چندی پیش یک عروس مجحبه ای در ماشین در جمع ماشین های مشایعت کننده از کنارم رد شد و من بی اختیار به ازدواج اجباری فکر کردم آیا این عکس العمل مناسب است؟

هم آری و هم نه. وقتی که به عروسی ها میروم دقت میکنم که آیا عروس خوشبخت است. زنها در توالت برای یکد یگر تعریف می کنند که خوشبخت بعدی که شوهرش می دهند، کی هست . یکی می گوید "خوشبخت چی" . من هم به این سرنوشت دچارم و مجبور به ازدواج شدم. و بعدی می گوید " آخ اینجوری نگو . منو هم شوهر دادند اما خیلی هم بد نبود." اما نمی توان از این قضیه حرکت کرد که همه عروس ها خوشبختند.

نظیر بولوت که قاتل برادرش را کشت در کتابش می نویسد که برای کسب احترام خانواده به قتل دست زده است. او برای خانواده اش دیگر"غربی" شده بود و دنبال محبت خانواده می گشت. گویا که فقط یک نوع آن وجود دارد.

برای این مردان این مسئله صدق می کند. اما افراد بینابینی هم هستند. من نمی فهمم که این مردان چرا فکر می کنند که قربانی هستند. آنها می توانند بروند و کسی زندگی آنها را نهدید نمی کند.

او خود را تحت فشار می دید
او تحت فشار بود زیرا به عنوان یک مرد سنتی می خواست که مورد تائید کامل باشد. او عذاب وجدان داشت زیرا از خانواده خود را کنار کشیده بود. او می توانست به خانواده اش بگوید که من دوستتان دارم اما چنین سنت هائی را نمی خواهم اجرا کنم. آیا مرا همینطور که هستم می خواهید یا نه؟ به این پسران باید راه دیگری نشان داده می شد.

خانم بلیزر شما در آنزمان خودتان خود را نجات دادید چراا شما کمتر از دیگران ترس داشتید؟

نمی دانم اما همیشه فکر می کردم اگر ترس داشته باشم به این معنا است که چیزی بر من حاکم است.
و من این اجازه را نمی دهم و همیشه به همه زنان هم می گویم که ترس دست و پا و دهان شما را می بندد . اجازه ندهید چنین شود.
شما از بیرون هم تهدید شده بودید.
بله ترمز ماشینم دستکاری شده بود. جامعه کردها به قاتلی از ترکیه در قبال ده هزار یورو ماموریت قتل مرا داده بود. این قضیه رو شد. من توانستم متقابلا تهدید کنم. من در مورد جامعه کردها خیلی چیزها میدانم. میتوانم دست انها را رو کنم.

ایا این استباط را دارید که مقامات دولتی و آموزگاران هم می ترسند که مورد تهدید قرار بگیرند؟

معلومست. بعضی وقتها ماشین معلمین را خط می اندازند یا آدم های مسجد می آیند و به مدیر مدرسه می گویند که خانم بلیزر برای همکاری ما با مدرسه مضر است . او را دیگر به مدرسه نیاورید. خوشبختانه اکثر آنها می گویند که در کشور و مدرسه خودشان هستند و این مسئله خودشان است.

چه رابطه ای امروز با خانواده خود دارید؟

من سنت ها را می شناسم و خیلی هاشان را دوست دارم. اما تفاوت زندگی من و خانواده ام مثل شب و روز است. سابقا به من این احساس را می دادند که من به آنها نیاز دارم و من اگر آنها را نخواهم دیگر نابود شده هستم. من به آنها ثابت کردم که هیچگونه نیازی به آنها ندارم. نابود نشدم بلکه خود را پیدا کردم.

توضیح: ُمرزال ا ُ. ١۶ ساله در نیمه ماه مه امسال توسط برادرش به قتل رسید زیرا او به سبک غربی زندگی می کرد. او در ١۹۹۴ همراه مادر و خواهر و برادرانش ار اقغانستان به هامبورگ نزد پدرش که پناهنده سیاسی بود، آمد. اودوستان آلمانی داشت، خود را آرایش می کرد و به پارتی می رفت. خانواده اش سعی کرد که ابتدا او را با زور کنترل کند. اما ُمرزال هر بار به مرکز کودکان پناه می برد و موقتا در خوابگاه کودکان زندگی می کرد. پسر عمویش او را روز حادثه به محل قتل می برد. جائیکه او توسط برادرش با ۲٠ ضربه چاقو به قتل می رسد. برادر ُمرزال به خاطر اینکه بارها و بارها مرتکب جرم شده بود به یکسال و نیم زندان محکوم شده بود و باید در همان روز به زندان میرفت.

توضیح: ترجمه این مقاله به منزله تائید نظرات خانم فاطمه پیرامون اسلام و حقوق زنان نیست. بلکه برای نشان دادن ابعاد محروم بودن دختران مسلمان مهاجر از ابتدائی ترین حقوقشان در کشوری است که قانون باید از آنها حمایت کند. نکته دیگر ضرورت و تاثیر شرکت زنان فمینیست ولائیک مهاجر و تبعیدی در مدارس برای کار فمینیستی می باشد. امری که از طرف بسیاری از آموزگاران بویژه آموزگاران زن از ما انتظار دارند.

ترجمه از میلا مسافر

http://www.taz.de/1/politik/deutschland/artikel/1/lass-dein-herz-nicht-brennen/

قتل برای حفظ "ناموس"
در فاصله سالها١۹۹۶ تا ۲٠٠۵، طبق گزارش روزنامه ها ۵٠ زن برای حفظ "ناموس" به قتل رسیده اند. در این فاصله این قتل ها در جامعه انعکاس نیافت. لیست سیاه این قتل ها بالاتر است زیرا معلوم نیست چه تعدادی از این قتل ها تحت عنوان خودکشی و تصادف ثبت شده اند. طبق آمار سازمان ملل ۵٠٠٠ زن در سال به قتل می رسند. طبق گزارش وزارت خانواذه در آلمان در سال ۲٠٠۴ نیمی از زنان مهاجری که مصاحبه شدند، گفته اند که مورد خشونت قرار گرفته اند. تغداد زیادی نیزتهدید به مرگ شده اند که رقمی برابربا زنان کل جامعه است. نیمی از زمان مهاجر در ازدواج هائی که برایشان در نظر گرفته شده زندکی می کنند و ١۷ درصد به اجبار شوهر داده شده اند.