من وکيل خودمم! / نسترن موسوی
افزون بر اين، دسترسیِ آسان به پژوهشهای انجام شده نيز چندان ميسر نيست. با اين همه، از خلال تاريخنگاریهای عمومی به آرا و انديشههايی برمیخوريم که با اندکی خيالانديشی در باب شکلگيریِ عملی آن فکرها، میتوان به چگونگی تاثيرگذاری متمايز گفتمان چپ در آن دوره اشاره کرد.
در ادامه بحث پيرامون گفتمانهای زنان، اکنون به گفتمانی میپردازيم که محل مناقشه بسيار است. انديشه چپ از بدوِ شکلگيری در ايران، از درون و بيرونِ خود، به ويژه در برهههای تاريخی معينی که جنبشهای اجتماعی با دشواری روبهرو شدهاند، مورد سرزنش و لعن و طعن بوده است؛ حال آن که چپ در دورههايی از تاريخ معاصر ايران با ارائه چشماندازهای متفاوت، تاثير چشمگيری بر ديگر گفتمانها داشته است. با آن که چپ در دورههای گوناگون هيچگاه به قدرت نرسيد تا برنامهها و سياستهای خود را در عمل به محک آزمون زند و در عرصه عمل سياسی همواره در جناحها اپوزیسیون بوده و از داشتن ابزار لازم برای پيشبرد آرای خود محروم مانده است، اما در قلمرو تفکر و بيرون از حوزه قدرت نقشآفرينی کرده است. اهميت انديشه و آرای چپ در شکلگيری جنبشهای اجتماعی در اين نکته نهفته بوده است که چپ هم در راس جريانهای دگرگونیخواه قرار میگرفت و هم جريانات دیگر را وادار میكرد تحت شرايط معين، برای جلب توجه طبقات مردم، خود را ملزم به طرح خواستههای راديکالتر بدانند. وانگهی، هنگامی که جنبشی شکست میخورده است (جنبش مشروطيت و جنبشهای منتهی به کودتای 28 مرداد) سياست رسمی در ادامه تلاش خود برای تثبيت وضع خود پارهای از آن خواستهها و برنامهها را، گرچه زير نظارت شديد خود، و اغلب به صورت سرودُمبريده به مرحله اجرا در میآورده است. نمونه دم دستیِ آن اجرای اصلاحات ارضی پس از گذشت يک دهه از سرکوب جنبش ملیشدن نفت است. در حوزه مسائل زنان، میتوان به اقداماتی اشاره کرد که در دوره سلطنت رضا شاه در گسترش سوادآموزی برای دختران صورت گرفت. گرچه جنبش مشروطيت تا رسيدن به آرزوهای خود ادامه نيافت اما مهارکردن تکانِ اجتماعی ناشی از آن علاوه بر سرکوب، سياست رسمی را ملزم به پاسخگويی به آن دسته از خواستهايی میکرد که حاکميت میپنداشت خود نيز از آن بهره خواهد برد.
مروری مختصر بر نوشتههای بهجامانده از دورانِ منتهی به انقلاب مشروطه آغاز خوبی است تا دريابيم سرچشمههای توجه به مسائل زنان از سوی چپ در کجاست. البته يافتن همه نشانههای بهجامانده از ديدگاه چپ، کار پژوهشی سترگی میطلبد. افزون بر اين، دسترسیِ آسان به پژوهشهای انجام شده نيز چندان ميسر نيست. با اين همه، از خلال تاريخنگاریهای عمومی به آرا و انديشههايی برمیخوريم که با اندکی خيالانديشی در باب شکلگيریِ عملی آن فکرها، میتوان به چگونگی تاثيرگذاری متمايز گفتمان چپ در آن دوره اشاره کرد. چرا از قوه تخيل گفتم، به اين دليل بسيار روشن که (به گواه کتابشناسیهای رايج مربوط به دوران جنبش مشروطيت) آثار انتشار يافته زنان (يا درباره زنان) به تعداد انگشتان يک دست هم نمیرسند. پس دانستن نحوه اثرپذيری زنان از انديشههای مشروطهخواه در دوره خود، محدود به نشرياتِ آن زمان و تحليلهای تاريخی اين سندهاست. برای نمونه، میدانيم که نويسندگان «حريت»خواه و «مساوات طلب» نمايشنامههايی را در قالب هزل و هجو وضعيت نابسامان دوران قاجار با جسارت به تصوير میکشيدند اما نمیدانيم آيا زنان تماشاگر اين صحنهها بودند يا اين که در اين باره چه نظری داشتند. در برخی از همين ادبيات نمايشی برای نخستين بار زنانی به تصوير در میآيند که در برابر بیاختياری در تعيين سرنوشتشان مقاومت نشان میدهند و با جسارت میايستند و میگويند «من وکيل خودمم.»
البته اگر زنان تماشاگران اين صحنهها نبودند، چه بسا در شمار خوانندگان نوشتههايی از اين دست قرار میگرفتند زيرا آثار مکتوب راحتتر به خانهها راه میيافت. آيا همراه اين نوشتهها، مرامنامهها و اساسنامههای انجمنهای مخفی هم از جمعهای زنانه سردرمیآورد؟ واکنش زنان به اين نوشتهها، که بخشی از بازتابِ انديشه سوسيالدموکراسی زمان خود بود، چه میتوانست باشد؟ با آن که میتوان ردّ انديشههای چپ را در عرصه عمل، در برخی از سازمانهای زنان مانند «جمعيت پيک سعادت نسوان»، «جمعيت نسوان وطنخواه» و «انجمن حريت زنان» دنبال کرد اما از بيشتر اين سازمانها، اطلاعات تفصيلیِ اندکی موجود است. آنچه امروز برای ما تا حد زيادی روشن است، تکيه پيشتازان جنبش مشروطيت بر خواست آموزش عمومی دختران است. با بررسی مرامنامههای جمعيتهای «اجتماعيونعاميون» (که با الهام از انديشههای سوسياليستی شکل گرفته بودند)، به بندهايی برمیخوريم که بر «تربيت نسوان» تاکيد داشتند و میخواستند که با برقراری «تعليم مجانی و اجباری برای همه افراد ملت» زنان را تشويق کنند «که از سرگرمی به خرافات و جادو و جنبل دست بکشند». البته حتی کوشش در جهت تحققِ اين خواستِ اوليه بر برخی جريانهای ديگر گران میآمد، چه رسد به طرح مسئله پوشش و حق شرکت در انتخابات که پنجسال پس از امضای فرمان مشروطيت در جلسه 280 مجلس شورای ملی در دوره دوم، کسانی در موافقت و مخالفت با آن بحث کرده بودند. کسانی که در موافقت با دادن اين حق به زنان صحبت کرده بودند بر اين نکته پا میفشردند که زنان نبايد چنين به «ذلت باشند». جريانهای راديکالتر همچنين به «تعدد زوجات و تکثر متعات» معترض بودند و بر اين باور بودند که «اسارت و حقارت و اضطرار، هزار قسم خوهای بد ... و صفتهای پست را در طبيعت توليد خواهد کرد. زن اسيرمانند مجبور است که به هر دنائت و رذالت تن درداده و برای چاره رفع ظلم از خويش اقسام مکروحيل را تهيه و تدارک کند». در واقع، مورد نزاع در بيشتر اين موارد از اعتقاد يا بیاعتقادی به برابری زن و مرد در عرصه اجتماعی ريشه میگرفت. در طول یكصدسال گذشته اين کشاکش به صورتهای گوناگون در جامعه مطرح شده است و به اقتضای زمانه و تناسب نيروهای اجتماعی پاسخهايی گرفته است.
اما ويژگی چپ در اين خصوص آن است که نهتنها به فرودستی زنان اذعان دارد بلکه برابری اجتماعی را در تماميت آن خواستار است. در اساسیترين سندهای کلاسيک چپ از فوُريه گرفته تا مارکس، انگلس، بِبِل و لنين آمده است که شرايط نابرابر اجتماعی بايد دگرگون شود و زنان از وضعیت تبعيضآميز خود رهایی يابند. با اين همه بحث درباره علت فرودستی زنان همچنان ادامه دارد. در اوايل سده بيستم، همزمان با آغاز برخی تحولات اساسی در زندگی اجتماعی ايرانيان، علت اين فرودستی را در ضعف بدنی زنان و ناتوانی آنان در کارهای بدنی میدانستند و دوری زنان را از کارِ توليدی اجتماعی و محدودشدن آنان به کار خانگی را مايه مصائب او میدانستند. پس نتيجه میگرفتند که برابری و رهایی زنان تنها زمانی ميسر میشود که آنها بتوانند در مقياسی عظيم و اجتماعی در توليد اجتماعی شرکت کنند و انجام امور خانگی به صورت بخش کوچکی از فعاليت زنان درآيد. در بيان اين انديشهها تا جايی پيش رفتند که نه تنها برقراری سوسياليسم را بلکه وجود پايدار و کامل دموکراسی را نيز در گرو مشارکت زنان در زندگی سياسی و نيز زندگی عمومیِ روزمره دانستند. البته بعدهاست که در دوران خيزش دوم فمينيستی، در غرب با اين رويکرد از درونِ جنبش چپ برخوردی انتقادی صورت میگيرد، به اين معنا که میخواهند ببينند چگونه میشود امر رهایی زن و نجات او از فرودستی را، که آرمانی هنجارين در انديشه سوسياليستی شمرده میشود به صورت ساختاری در اين هدف ادغام کرد. با اين همه، در دورانی که از آن سخن رفت کسانی بودند که به تاثير از انديشه رهایی زنان از ستمی که بر آنها میرفت به بيان خود چنين میگفتند: «میبينيم هر قدر مشاعر و اخلاق ملتی ترقی میکند، زنهای آن ملت محترمتر و آزادتر میشوند ولی نه آزادی که اسباب تمرد از قوانين و وظايف آنها باشد، بلکه آزادیای که آنها را از رقيت و بندگی خارج میکند.» (به نقل از «رساله حقوق و وظايف ملت» در کتاب زير: نجفی، موسی. «بنياد فلسفه سياسی در ايران»، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1376، ص343.)
|