Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

گزارش وبلاگی از هیجدهمین کنفرانس بنیاد پژوهشهاي زنان ایران – قسمت اول

به قول فرنگی ها Disclaimer:

ساعت 12 و نیم شبه. تو محوطه پایین آپارتمان بابک رو زمین نشستم که به امر خطیر گزارش نویسی از روز اول کنفرانس بنیاد پژوهشهاي زنان که امسال تو دانشگاه مریلند تو واشنگتن برگزار می شه بپردازم!

از قبل بگم که گزارش وبلاگی هست و برای روایت درست تر و بهتر به گزارش های رسمی تری که احتمالا تو سایت های مختلف خواهد اومد مراجعه کنین اگه علاقمند بودین. آقای خبرنگار رادیو فردا هم از صبح تا شب امروز بود (نمی دونم چرا دلم براش سوخت!) و آخر شب هم دیدم ماه منیر اون جلو نشسته بود پس احتمالا تو رادیوهای مختلف هم گزارشش خواهد اومد. همه چی از دم نقل به مضمون و پراکنده است بر اساس یادداشت های پراکنده من و حافظه قراضه ام و فقط من چون الان اینترنت ندارم و فقط می رم بالا یه لحظه وصل شم که اینو بفرستم هوا نمی دونم کی کجا چی نوشته. این پایین نشستم چون خونه بابک سوئیته و اون بیچاره هم از صبح زود سر کار بوده و می خواست بخوابه. صبح هم من هشت صبح با سر و صداهام بیدارش خواهم کرد روز تعطیلی و البته من خیلی هم پر سر و صدا تایپ می کنم همیشه! (اینا رو گفتم که بگم وضعیت به شدت غیر حرفه ایه!)

***

ترس ها و منگلی های من

کمی می ترسیدم راستشو بخواین که تو کنفرانس شرکت کنم. گزارش هایی که سالای پیش خونده بودم از کنفرانس خبر از یه جو خاصی می داد و دعوا و اینا. ولی خب دیدم به خاطر تحقیقم که جنبش زنان ایرانه حتما لازمه که شرکت کنم و حتی اگه این کنفرانس نماینده جریان خاصی هست باز باید ازش آگاه باشم چون قرار نیست من هم فقط به یه جریان خاص بپردازم و صد البته که واشنگتن بودنم هم مزید بر علت شد. خلاصه صبح هم دیر رسیدم چون با کمال منگلی اتوبوس دانشگاه رو پیدا نکردم و برگشتم خونه ببینم چطوری با مترو می تونم برم. از مترو که پیاده شدم و سوار اتوبوس دانشگاه شدم چند تا خانوم ایرانی دیگه دیدم که اونها هم مال کنفرانس بودن و خیلی گرم و صمیمی باهام برخورد کردن و یه خورده حسم بهتر شد!

لولیتا یا گل یاس؟

آخرای اولین سخنرانی رسیدم که مال خانوم فاطمه کشاورز، رئیس بخش زبان ها و ادبیات آسیا و خاور نزدیک دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس، بود به نام "یاس ها و ستاره ها: در تهران به جز لولیتا چه می خوانند؟" ظاهرا این اسم کتاب خانوم کشاورز هم است به انگلیسی که اسمش هست:
Jasmine and Stars: Reading More than Lolita in Tehran

چون دیر رسیدم نقل می کنم از دفترچه خود کنفرانس درباره چکیده سخنرانی:

"شکل جدیدی از "اورینتالیسم" (شرق گرایی) در آمریکا تصویری ناقص و هیولائی از ایران، اسلام؛ و خاورمیانه به دست می دهد. "لولیتا خوانی" تبلوری از این گفتمان است. جناح پرخاشگر سیاستمداران آمریکا از این دیدگاه برای توجیه سلطه طلبی خویش بهره می گیرد. من این روایت اورینتالیستی (شرق گرایانه) را تحلیل و گفتمانی که عمق و پیچیدگی فرهنگ مورد نقد را نشان بدهد پیشنهاد می کنم (ترجمه ای که شده اینجا اشتباهه، در واقع ایشون بر عکس اورینتالیسم رو می خواد پیشنهاد بده، counter narrative.) این تحلیل روایتی از فرهنگ و ادب فارسی برخاسته که صدای گویندگانی چون فروغ فرخزاد و پارسی پور را در بر [می گیرد]."

A “New Orientalist Narration” of Iran/Muslim Middle East is emerging in America. Exemplified by Reading Lolita in Tehran, this discourse promotes a distorted vision of the non-Western world. The U.S. hawks us this literature to justify their aggressive global vision. I propose a counter-narrative capable of depth, freshness and nuance. Such a narrative, should communicate the color, complexity, and layerdness in the indigenous culture. My proposed model is enriched with Farrokhzad and Parsipour’s literary voices.

تنها چیزی که یادم مونده از آخر سخنرانی (هنوز جا نیفتاده بودم که یادداشت بردارم) یکی این بود که اشاره کرد یاس رو به خاطر اشاره به گل های یاسی که مادرش سر سجاده اش می ذاشته آورده که اشاره کنه به اینکه اینجور زن ها هم وجود دارن. یه چیز دیگه هم که آخرای حرفاش زد این بود که آذر نفیسی می گه ای کاش اجازه تخیل به قانون اساسی کشورها داده می شد. شهرنوش پارسی پور خودش این اجازه رو به خودش می ده تا تخیلش رو پر و بال بده و به کتاب های زنان بدون مردان و طوبی و معنای شب اشاره کرد. و به فروغ و صادق هدایت و سیمین دانشورهم اشاره هایی کرد به عنوان نویسنده هایی که پیچیدگی ها رو نشون می دن (و در واقع "اورینتالیستی" نیستن).

و اما خلاصه ای از سوال ها (و اظهار نظرها) و جواب ها (همه نقل به مضمون) که کمی داشت ترسناک می شد! (اول قرار شد 15 دقیقه مردم سوال کنن بعدش 15 دقیقه خانوم کشاورز جواب بده)

1- وقتی به شرق می رسیم همه سایه روشن ها رو می بینیم. اما به غرب می رسیم همه سیاهی. مثل این می مونه که این همه اندیشمند و فلاسفه و نویسنده های آلمان رو نبینیم و بگیم آلمانی همه فاشیستن.
2- رژیم جمهوری اسلامی رو کی آورده؟ این رو هم امپریالیسم آورده یا از این کشور پا شده؟ میلیون ها آدم این رژیم رو انتخاب کردن.
3- هایده درآگاهی خودش رو معرفی کرد و گفت من تو کتاب خانوم نفیسی به اسم فریده اومدم. با خانوم نفیسی اختلاف عقیده دارم و به کتابشون هم نقد دارم، اما سه روز بعد از جلسه جهاد دانشگاهی که خانوم نفیسی بهش اشاره می کنه من به جرم اعتیاد و فساد اخلاقی از دانشگاه اخراج شدم... من با کتاب شما بیشتر مشکل دارم... من جزو نئو اورینتالیسم ها هستم با این حساب تعریفی که شما می دین، چون تمام عمرم به افشای عقب موندگی های جامعه خودی پرداختم... شما مدعی هستین که چراغداری هستین که دارین تصویر کامل فیل مولانا رو نشون می دین... من تحقیر و راسیسم غرب رو درونی نکردم... در کتاب شما بخش عظیمی از ایران غایبند. شما یاس جانماز مادربزرگ یادتون هست اما از زن های سکولار خبری نیست. شما از گل یاس حرف می زنین. دوستای ما در گورستان خاوران هستن و خانواده هاشون سر خاک اون ها گل یاس می ذارن. جای اونها کجاست؟... شما نئو آل احمدیسم هستین. می خوام نظرتون رو در مورد کتاب طلب آمرزش صادق هدایت بدونم. (مطمئن نیستم این سوال در مورد صادق هدایت رو خانوم درآگاهی پرسید یا سوال کننده بعدی. یادداشت هام قاطیه و حافظه ام هم پر!)
4- من ادبیاتی نیستم. کتاب لولیتا رو با زحمت خوندم. مساله ای که مهمه اینه که تو آمریکا نئوکانسروتیست ها نیروی عظیمی دارن می ذارن، پول می دن تا موضع نئوکان ها رو بالا ببرن... نویسنده هایی هستن که کمک می کنن به بالا رفتن ایدئولوژی نئوکانسروتیست ها. (یه اشاره ای هم به خطر جنگ کرد ولی یادداشت اصلا ندارم در این مورد.) با نویسنده های ناشناخته تو آمریکا کمتر مصاحبه می شه، اما با آذر نفیسی همه رسانه ها مصاحبه کردن... نفیسی از ولفویتس پول گرفته...
5- کتابتون رو نخوندم اما دو موضوع دیدم. دنیا به دو دسته تقسیم شده: ظالم و مظلوم. شما می گین همه تقصیر ها گردن ظالم هستش. مظلوم چی؟ اگه سیمین دانشور رو می بینین،... اون زنی که تو کمپین یک میلیون امضا برای امضا می گه بذارین شوهرم بیاد ازش اجازه بگیرم چی؟ تو کتاب شما این زن کجاست؟
6- برای اینکه درک شما رو بهتر بفهمم از نئوارینتالیسم، می خواستم بدونم نظر شما راجع به مرجان ساتراپی چیه؟ می خوتم بدونم خطش رو چطوری می کشین؟
7- برای اینکه حول دیکتاتوری فقط نچرخیم که بلای جمهوری اسلامی سرمون نیاد، همونطوری که به ابوغریب اشاره کردین، به کشتار 67 هم اشاره کنین. هم فجایع این سمت رو ببینین هم فجایع اون سمت رو.
8- درست و غلط انحصار ایدئولوژی خاصی نیست. ولی چرا جامعه ایران نباید ایدئولوژی... (متاسفانه اینجا بد یادداشت برداشتم! فکر کنم منظور این بود که چرا به نظر شما کار شهرنوش پارسی پور بهتر به نظر می یاد.) آیا شما انتظار دارین دنیا زرین کلاه ایرانی کتاب زنان بدون مردان پارسی پور رو درک کنه و از طریق اون مرد ایرانی رو بشناسه؟ (سوال کننده مرد بود!)
9- می خوام بدونم آیا این کنفرانس 3 روزه سیاسیه یا اینکه در باره نفس زنان راجع به صلح و دوستی و غیره هست. اگه سیاسیه بگین من دیگه نیام.

و اما جواب های خانوم کشاورز:

- به من اجازه بدین وارد مسائل شخصی آدم ها وارد نشیم که کی به کی پول داده و... به محتوی اثر نگاه کنیم. البته مهمه اینها، ولی من کارم نقد ادبی اجتماعی است و ترجیح می دم به محتوی اثر نگاه کنم.
- آیا همه در غرب گناهکارن؟ من اینو نخواستم بگم. تو هیچ فرهنگی فقط سیاه و سفید نداریم. مثلا بگیم چون جمهوری اسلامی این کار رو کرده، هیچ اتفاق خوبی دیگه اونجا نمی افته... هدف من اینه که یک فضای وسیعی هست این وسط (بین سیاه و سفید) که مردم ایران با اون روبرو هستن. مردم دارن اونجا زندگی می کنن... همه اینا داره از قربیل ما می افته، می گیم یا خیلی بده، یا خیلی خوبه.
- آیا من از ایران می خوام تعریف کنم؟ متدولوژی من جلوی این کار رو می گیره. من می گم وقتی از ایران می نویسیم صدای این هایی که تو ایران هستن (و تو این فضای بینابین) رو هم اضافه کنیم و لایه های مختلف و پیچیدگی ها رو نشون بدم.
- هنر واقعی که پیچیدگی داشته باشه نمی تونه کشت و کشتار رو فراموش کنه یا خوبی ها رو فراموش کنه...
- اینکه می گم صدای زرین کلاه رو بشنویم، برای اینکه نشون می ده در همین فضای ایران زنی هست که داره زندگی می کنه و داره سیستم رو رد می کنه... مردم نمی خوان این دایره بسته باشه و ... دیده نشه... پیچیدگی این قضیه دیده می شه (تو قضیه زرین کلاه).
- آیا با این دیدگاه می خوام عقب موندگی ها رو بپوشونم؟ نه. چطور می شه فروغ و پارسی پور رو خوند و عقب موندگی ها رو نادیده گرفت؟ من پیشنهاد می کنم کتاب من رو بخونین. این تصور من نیست که چون ما با امپریالیسم مشکل داریم اون طرف رو نبینیم.
- طلب آمرزش هم اثر مهمیه. به همون ترتیبی که مذهب متعصب رو نشون داده، اشتباهات او طرف رو هم نشون می ده هدایت تو کتاب هاش. بی حرکتی های [قشر تحصیل کرده رو هم نشون داده.] تفاوت هدایت با بقیه اینه که به جای اینکه این درسته و اون غلطه رو نشون بده، لایه های مختلف و پیچیدگی ها رو نشون می ده.
- کار خانوم ساتراپی رو دوست دارم چون لایه های تفاوت ها رو نشون می ده.
- یه تصویری گذاشته شده از ایران که انگار اونجا همه انسان ها افتاده ان. این تصور ناقصه. خودمون باید این تصویر رو درست کنیم.

روز شهرنوش پارسی پور

جایزه زن سال رو به شهرنوش پارسی پور می دادن امسال. اول قرار شد فیلمی که درباره شهرنوش پارسی پور توسط مرضیه وفا مهر (بازیگر سابق تئاتر و فیلم ساز مستند فعلی و شاگرد بیضایی) درست شده بود نشون داده بشه به اسم Crossed Out

Crossed Out

مرضیه وفامهر بسیار زیبا بود و خواست بیاد کوتاه حرف بزنه و گفت:

درود بر شما به دو دلیل: یک، چون شجاعت به خرج دادین حرف دوستایی اتون که موافقشون نیستین رو بشنوین و دو: چون شجاعت به خرج دادین حرفای خودتون رو بزنین در صورتی که بعضی ها موافقتون نباشن. من رشته ام تئاتر بود اما مجبور شدم فیلم مستند بسازم. کارم کودک و جنگ بود چون کودکی ام رو تو جنگ از دست دادم. حالا که دارم بالغ می شم،... 33 سالمه، یه چیزی رو تجربه کردم با پوست و گوشتم و اون اینکه چطور هنرمند و نویسنده ای که مستقله و به هیچ حزب و دسته ای وابسته نیست چقدر تنهاست. به هر حال اگه وابسته باشین یا مثل گروهی فکر کنین حداقل می دونین تنها نیستین. اما هنرمند مستقل تنهاست. این چند ساله که ماهواره داشتم و شبکه های ایرانی ماهواره رو دیدم فهمیدم چقدر جسارت عجیبی و توهین می شه به هنرمندا تو ایران. من نمی دونم راه کدومه چاه کدومه. هر چی سعی کردم راه خودمو پیدا کنم می بینم دورم همه اش آتیش و چاه و هیولاست و هیچ راهی نیست. (فکر کنم منظورش این بود که از همه طرف انتقاد و توهین و اینا می شه و تو این وضع که همه چی بد داره نشون داده می شه مونده که چطور می تونه راه و چاهی پیدا کنه.) چطور این رسانه ها (تو ماهواره ها) بار فجایع تاریخی رو می ذارن سر روشنفکر. از بابک احمدی نقل می کنم که می گه کلمه روشنفکر کلمه ضعیفیه. هرکسی در هر سطحی داره کار فکری می کنه و روشنفکره. مادری که به بچه اش یاد می ده تو کار خونه کمک کنه، کسی که تو روستا داره به یکی دیگه چیزی یاد می ده، این ها هم دارن کار فکری می کنن و روشنفکرن. پس همه آدم هایی که چیزی یاد می دن به نوعی روشنفکرن. نمی تونیم بار مسئولیت اشتباه ها رو به دوش همه انسان های روشنفکر بذاریم. همین آدم ها از اونور چقدر راحت می گن فاجعه 28 مرداد رو فراموش کنیم. باشه، فراموش می کنم در صورتی که تو ایران یه بن بست هم به اسم مصدق نیست. کشتاری که شده (دهه شصت) حالا از هر دسته ای که بودن رو هم که باید فراموش کنم. کشتار جنگ رو هم که فراموش کنم. کشتار نویسندگان رو هم فراموش کنم (اینو دیگه نمی دونم واقعا چطوری فراموش کنم.) نیاز انسان خلاق و هنرمند رو که آزادیه هم ندیده بگیرم. انگار به زنی که حامله است منگنه بزنیم و انتظار داشته باشیم که بچه اش هم سالم به دنیا بیاد و دست و پاش کج و کوله نشه. پس فکر کردم حداقل یه فیلم بسازم ببینم که انسان خلاق تو حکومت تمامیت گرا، چه مذهبی چه غیر مذهبی چطور می تونه کار کنه. برم یه فیلمی بسازم از یه آدم مستقل. برای همین شهرنوش پارسی پور رو انتخاب کردم. این فیلم کراسد آوت یه تدوین 23 دقیقه ای از 3 ساعت فیلمه، فقط به خاطر تشکر از شهرنوش پارسی پور که حاضر شد با من مصاحبه کنه. فقط امیدوارم دست و پای این فیلم کج و کوله نشه!

بعد فیلم شروع شد. خیلی قشنگ بود. صدا ها یعنی. همه فیلم صداهای اکو شده شهرنوش پارسی پور بود که جاهایی از کتابش رو می خوند و مصاحبه با خواهرش و ناصر تقوایی همسر سابق "شهری" (همون شهرنوش.) من نمی دونستم ناصر تقوایی شوهر پارسی پور بوده و حالا باید برم حتما کاغذ بی خط رو دوباره با این دید ببینم! فیلم یه جاهایی اشکم رو درآورد. جاهایی که خواهر پارسی پور از تجربه های زندان شهرنوش می گه و زندگی ای که قاطی پاتی شد و غیره و علی پسر شهرنوش و مخصوصا زندان غزل حصار. آهنگ ترنج محسن نامجو هم بود تو فیلم که یک جایی کاملا اشک من رو درآورد و واقعا که شهرنوش پارسی پور همون ترنجه به نوعی... فیلم تصویرای عجیب غریب داره از طبیعت و دلفین و دریا و جوجه ای که سر از تخم در میاره و غیره که فکر کنم شاید فیلمساز خواسته اون جهان عجیب غریب عرفانی / پر از طبیعت و کائنات / و رئالیسم جادوئی و غیره کتاب های پارسی پور رو نشون بده. کمی به نظر من ولی بی ربط بود. اما صداها عالی بود. صدای شهرنوش پارسی پور، موسیقی، صدای خط کشیدن روی کاغذ و غیره. امیدوارم تو اینترنت یه جوری گیر بیاد بعدا همه بتونن ببینن.

Hoseleh Nadaram, Kheyli Toolani Bood!

بعدش دکتر فرزانه میلانی به معرفی خانوم پارسی پور پرداخت. یادداشت برداشتم اما ساعت یک و نیم شبه و می خوام حرف های فاطمه معتمد آریا رو بنویسم حتما و البته دکتر میلانی خب با لحنی بسیار ادبی و شاعرانه و زیبا خیلی تعریف کرد از نوشته های خانوم پارسی پور و یه مروری بر کتاب هاش کرد و تحلیل و اینا، اما خب چون خود خانوم میلانی اول صحبتش گفت پارسی پور از هر تعریفی مستغنی است من هم فعلا این تیکه اش رو فاکتور می گیرم.

شهرنوش سبز

خلاصه لوح زن سال رو دادن به شهرنوش و همه به پاش بلند شدن و دست و سوت و اینا. و من خیلی حس خوبی داشتم که بلند شدم و حداقل تو زمان زنده بودن نویسنده مورد علاقه ام می تونم چهار تا دست بزنم براش.

خانوم پارسی پور با همون لحن زیبا و آهنگین و در عین حال رکش (اگه صداش رو نشنیدین به خاطراتش تو رادیو زمانه حتما گوش بدین، یعنی به هر حال خاطراتش رو گوش بدین!) شروع کرد به صحبت:

وقتی بهم گفتن که زن سال شدم، فکر کردم که چرا برگزیده باشم؟ در آئین (فکر کنم گفت ذن-بودائی) هر انسانی در مرکز یک دایره است... از خودتون آغاز می شه.. هر انسانی به نوبه خود برگزیده است... بعد فکرکردم حالا من یه کارایی هم کردم و حالا اینجا برگزیده شدم. اما در هر لحظه (فکر کنم گفت هر لحظه، مطمئن نیستم) از پرواز یه هواپیما 200 متر مکعب هوا آلوده می شه. فکر کردم آیا من ارزش این رو دارم که 200 متر مکعب از هوا رو آلوده کنم و از آلمان سوار هواپیما شم بیام اینجا که نشون بدم زن برگزیده شدم؟ چون من خیلی این مدت سبز شدم، حزب سبزی نیستم اما طرفدار سبز ها و حفظ محیط زیست... واقعیت اینه که برگزیدگی نمی بینم. هر چی می بینم زندگی من از سلسله اشتباهات شروع می شه... یه روزی عاشق تکنولوژی بودم دیوانه وار تکنولوژی می خواستم برای دنیا و ایران. حالا به شدت نگران طبیعت هستم و واقعا مساله در خطر بودن طبیعت شدیده الان... یه زمانی به عنوان یه زن به دنبال زنجیر پاره کردن بودم. اما حالا فکر می کنم شاید اشتباه می کردم. شاید اون قانونی که زن رو محدود به خونه می کرده خوب بوده. چون حالا دیگه زن ها نمی خوان بچه بسازن. مردا که نمی تونن بچه بزان... فکر کردم قانون گذار متوجه این بوده که اگه زن ها (ادامه اش رو ننوشتم و یادم نمی آد چی بود...) نخستین شاعر جهان زنی بوده که 4500 سال پیش تو سومر قدیم زندگی می کرده. فکر کردم پس شاید خط رو هم زن ها اختراع کردن... پختن غذا هم به اندازه کشف نظریه نسبیت مهمه، کاره، تولیده... دو ماه پیش از طریق گوگل پیدا کردم که خط رو زن ها اختراع کردن. منظورم البته از گفتن این پز دادن بود! اما همیشه فکر کردم که چرا جهان مردانه خشن هست و هستی زنانه رو نابود می کنه (اشاره داشت می کرد به اسطوره های زنانه و مردانه دوران زن سالاری و مرد سالاری و غیره تو تاریخ که اسطوره مرد می زنه مغز اسطوره زن رو داغون می کنه و مغز زن می شه آسمون و زمین و غیره). چرا این اتفاق افتاده. از چی سوء استفاده کردیم (ما زن ها؟) که هستی مردانه واکنش نشون بده در برابر آزادی زنانی که اولین شعرها رو گفتن و اولین اختراعات رو کردن؟

وقتی که چیزی رو بوجود می آورید به عنوان زن، ممکنه تنها بمونید... زن هایی هستن که همه کار می کنن، کار می کنن، بچه دارن، اما این ها زندگی شلوغی دارن... من این رو فهمیدم که سرنوشت زنانی که کار می کنن یا می خوان چیزی رو خلق کنن اغلب تنهایی است. آیا خلق یه اثر می ارزه به یه تنهایی؟ من تنهایی گذروندم و چوبش رو خوردم. دوره بدی بود. انقلاب های زیاد. انقلاب 57 هم که زندگی امون رو نابود کرده. میلیون ها کشته. ده دوازده هزار اعدام. هزاران کشته جنگ... اینها باعث می شه گاهی خودم رو ببخشم که از نرم های طبیعی جهان جدا شدم که چیزی خلق کنم... آیا خودخواهی خودم بوده که از پسرم جداشم و تسلط مرد رو قبول نکردم؟ باید قبول کنیم که مردها از زن ها قوی تر هستن. از نظر عقل و هوش و خلاقیت و غیره تقریبا برابریم، اما از نظر جسمی زن ها ضعیف ترن و این راز هستیه. شاید خداوندگار زنانه است و عاشق مرده، برای همین مرد رو بزرگ می سازه (این حرفش شدیدا ایهام داشت!!) ... من این سوال ها رو دارم الان و جوابی ندارم براشون... نمی دونم الان چه چیزی رو به جهان تبلیغ کنم. شیفته تکنولوژی و سفر بودم که حالا می بینم طبیعت رو آلوده می کنن. هیچ نوع چیزی نیست که بخوام به عنوان یه فتوی و بیانیه صادر کنم بگم راه درست چیه، یا هیچ نوع قانونمندی را بشارت بدم.

من خدا پرستم، اما از بس از خدا حرف زدن من عصبانیم. اونقدر از خدا حرف می زنن می خوام زیر خدا بزنم.

به این آمارها توجه نکنین که می گن ایرانی ها 4 ساعت در سال کتاب می خونن و عوضش آمریکائی ها کلی کتاب می خونن. تو آمریکا این همه روزنامه و مجله در خونه ها می ندازن و جزو آمار مطالعه می یاد اما کسی اینا رو نمی خونه. اما تو ایران یه روزنامه رو ده نفر می خونن، یک کتاب رو 30 نفر می خونن.

99 درصد اختراعات مال سال های اخیره. ما تو تکنولوژی غرقیم و داره ما رو می خوره. من موظفم بگم که باید مواظب باشیم (مواظب طبیعت).

خیلی ها از مساله صیغه که مطرح کردم من نارحتن. بذارین این رو هم بگم که صیغه اصلا اسلامی نیست. سنی ها اصلا ضد صیغه ان. صیغه شیعه است که به سومر و ایلام می رسه اصلا. تو اون دوران و بخشی از دوران زن سالاری... انسان های اهل شکار... هرج و مرج جنسی.. تجاوز می کردن به زنا. قانونگذار تصمیم گرفت که بخشی از زنان که داوطلبانه می خوان ازدواج موقت داشته باشن... تو ایران انگار فقط دو جور زن داریم: نجیب (شوهر دار) و نا نجیب (روسپی). صیغه در شکل دیگری برای گروهی از زنان جامعه ما راه حل مشروعه. چیزی که بده اینه که بچه ای اگه به وجود بیاد از پدر اسم نمی بره و اسم نمی گیره (یکی تو جمعیت گفت که ارث می بره) ، پس خوبه این مشکلش هم حل شده. (فکر کنم یه جایی اشاره کرد به زنی که مثلا سه تا بچه داره و شوهرش مرده و کسی حاضر نیست باهاش ازدواج دائم کنه به خاطر مسئولیت سه تا بچه. و البته اشاره کرد به اینکه منظورش مردهای زندار نیستن که برن صیغه کنن، چون اونا به هر حال 4 تا زن عقدی می تونن بگیرن و به هر حال اصلا کار خودشون رو می کنن و بیشتر نظرش زن هایی هستن که می تونن از این راه فایده ببرن.)

بعدش فیلم زرین، کاری از شیرین نشاط رو نشون دادن که داستان زرین کلاه زنان بدون مردان پارسی پور بود که خیلی خوب بود. خیلی. فقط همین رو می تونم بگم. (خود خانوم پارسی پور هم تو فیلم بازی می کنه و نقش خانوم رئیس رو شاهکار بازی می کنه! بهروز وثوقی اش هم جالب بود برای خودش. اما از همه بهتر نقش زرین بود که نمی دونم کی بود بازیگرش.)

Sokhanranie Bad, baba hadeaghal farsi harf mizadin!

بعدش سخنرانی خانومی بود در مورد این: پرسپکتیوز آن سایکولوجیکال ول بی اینگ آو یانگ ایرانین-امریکن ویمن.

بسیار بسیار انتقاد دارم به این سخنرانی که بد ارائه شد، هیچ حرف حسابی به نظر من نداشت، متدولوژی اش بیشتر کمی بود، در واقع هم کمی بود هم کیفی و گفته های نمونه های تحقیق یعنی دخترهای جوون 16 تا 29 ساله توش اومده بود اما به نظرم هیچ نقشی توی تحقیق نداشتن و اصلا چه معنی داره تو کنفرانس مطالعات زنان هی عدد و درصد و آمار و پوزیتیویسم راه بندازیم و بابا دیگه اینجا دست از سر این چیزا بردارین و خانومه خیلی بد انگلیسی حرف می زد و کاشکی مثل بقیه فارسی حرف می زد و اصلا من کف کردم این چطور پایان نامه دکترا بوده و حالا بعدا یه خورده هم انصاف به خرج می دم و می نویسم در مورد چه چیزهایی حرف زد اما الان ساعت شده دو و ربع شب و من باید هشت صبح پاشم و باسن مبارکم هم داره کباب می شه دو ساعت رو زمین نشستم و نتیجه حرف ایشون هم البته این بود که دخترهای جون ایرانی آمریکائی حالشون خوبه الحمدالله و من هم دیگه نمی رسم حرفای خیلی باحال فاطمه معتمد آریا رو بنوسیم، ایشالا فردا، و البته این فیلم گیلانه که من ندیده بودمش محشر بود و عین خر گریه کردم و همین دیگه. شب شما بخیر! آهان یه چیز دیگه، حتی یه بار هم دیگه از رو این نمی خونم چون خیلی دیره، خلاصه اگه واقعا همه این رو خوندین و به این جاش رسیدین دیگه به باحالی خودتون ببخشید اگه جایی گند زدم!
وبلاگ خورشید خانوم
http://khorshidkhanoom.com/