با همين يک جمله، انسان انگشت به دهان می ماند؛ کودکان کار، کودکان کارتن خواب!!! موسوی در ادامه "کودکان کار" را تعريف کرده و می گويد: "کودکان کار، کودکانی هستند که با خانواده دارای ارتباط و حس تعلق خاطر هستند"!!!
موسوی از فعاليت به اصطلاح درخشان سال گذشته سازمان بهزيستی در مورد کودکان خيابانی و کار خبر داده و می گويد که طی سال گذشته اين سازمان به وضع 12 هزار کودک رسيدگی کرده است! به عبارت ديگر آنچه که در خيابان های کشور فراوان است، کودکان بی سرپرست و آواره اند که در سرما و گرما در گوشه خيابان ها می خوابند و بعضی کار هم می کنند. پس از نزديک به 30 سال در قدرت بودن، انسان متعجب می ماند که مسئول سازمان "بهزيستی" کشور به چه چيزهايی می بالد و اين خبر به وسيله خبرگزاری "دانشجويان" آن هم گزارش می شود!
موسوی در جای ديگر اين طور ادامه می دهد که "چنانچه اعتبارات مالی در سال جاری در اختيار اين حوزه قرار گيرد،..."!! سه ماه از سال جاری سپری شده و اعتبار مربوط به اين امر هنوز مشخص نيست! تا ميزان اعتبار مشخص شود، لابد سال تمام است.
به اقرار همين شخص، عموماً کودکان کار، در کارگاه های زير 10 نفر (يعنی کارگاه هايی که به وسيله قوانين همين رژيم، از زير پوشش قانون کار بيرون آمدند) کار می کنند.
فرانک ايمانی کارشناس مسئول طرح کودکان خيابانی و کار در همين مصاحبه می افزايد که "ترخيص کودکان خيابانی با نظر تيم تخصصی" حواله "...مراکز نگهداری ميان مدت و کوتاه مدت،..مراکز ذيربط سازمان بهزيستی" و بخش های آن و "...ساير سازمان ها به تناسب شرايط مورد نياز از قبيل کميته امداد...نيروی انتظامی، قوه قضاييه، آموزش و پرورش، سازمان فنی و حرفه ای..." و امثالهم می شوند. در اين ميان هر ارگان دولتی با شانه خالی کردن از زير مسئوليت، امر را به ارگان ديگر حواله می کند و در نتيجه به جای انجام حرکتی زيربنايی و اساسی برای اين کودکان، خبر از رسيدگی به "بيش از 12 هزار کودک" را می دهند!
خبرنگار ايسنا هم بدون به چالش کشيدن موسوی و ايمانی بيانات آنان را تکرار می کند و اسم اين را "گفتگو" می گذارد!
دولتمردان جمهوری اسلامی به خوبی می دانند که اين حرف ها فقط برای پر کردن صحفه خبرنامه ايسنا خوب است و در حقيقت فاقد هرگونه معيار زيربنايی است. آنچه مسلم است، اين است که تمام اين کودکان به علت مشکلات مالی خانواده از ابتدا راهی خيابان ها می شود. حتی نوجوانانی (به خصوص دختران) که بر اثر فشارهای اخلاقی در خانواده با ترک خانواده فراری و آواره می شوند هم مشکلاتشان ريشه در موقعيت اقتصادی خانواده اشان دارد.
در حکومتی که صدای بزرگترهای اين کودکان، مانند صدای پدران کارگری همچون اوسانلو و صالحی با به زندان افتادن در گلو باقی می ماند و صدای مادرانی مانند کارگران زنی که با کار کردن در کارگاه های کمتر از 10 نفر نه تنها از دستمزد کافی برخوردار نيستند که مورد تجاوز لفظی و جسمی کارفرمايان قرار می گيرند و حق هيچ گونه اعتراض و شکايتی را هم ندارند چون بلافاصله اخراج می شوند و هيچ قانونی هم نيست که از آنها دفاع کند، هرگز بيرون نمی آيد، کودکان را چه حق و حقوقی است؟!
در قرن بيست و يکم از تاريخ بشر، در ايران کودکانی که می بايد تحت آموزش و پرورش رايگان قرار داشته و از خوراک مناسب و سرپناه آبرومند برخوردار باشند و اين چند صباح کودکی را که به يک چشم بهم زدن تمام می شود، به بازی و فراگيری بگذرانند، در عوض در خيابان ها آواره اند و شب هنگام سر بر "کارتن" می نهند يا عمر خود را به کار کردن برای مشتی سوداگر که به دنبال سودجويی هر چه بيشتر از نيروی کار اين کودکان، رديلانه بهره می برند، سپری می کنند و از کودکی خود هيچ نمی فهمند. در نتيجه کسانی مانند موسوی و ايمانی به خود اجازه می دهند که گزارش کارهای انجام نشده خود را بدهند.
آنچه که مسلم است، اين است که رژيم جمهوری اسلامی ايران هم مانند ساير حکومت های سرمايه داری کشورهای عقب نگهداشته شده، توان به انجام رساندن اين وظيفه را مانند ساير وظايف خود در برابر طبقه کارگر ندارد. در نتيجه پس از نزديک به 3 دهه حکومت، هنوز يک سازماندهی و برنامه کار اصولی برای جمع کردن و سروسامان دادن به اين کودکان و نوجوانان ندارد و در آينده هم نخواهد داشت. رفع اين معضل هم مانند رفع ساير معضلات اجتماع امروز ايران که جملگی ريشه در نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ايران دارد، تنها در پی يک انقلاب سوسياليستی به رهبر طبقه کارگر آگاه و مبارز ما ممکن است. اما تا آن موقع، وجدان انسانی هر انسان آگاهی او را وادار به دفاع از اين کودکان کرده و تا حدی به جواب مزخرفات مسئولين امر مجبور می سازد.
منبع: سايت ديدگاه