Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

چهار هزار کیلومتر رژه موفقیت آمیز علیه «تجارت کودکان» با راهپیمایی هفت هزار نفره در دهلی نو خاتمه یافت! / سوسن بهار

چهار هزار کیلومتر رژه ی موفقیت آمیز علیه «تجارت کودکان» با شعارهای «کار مزدی لغو باید گردد»، «زنده باد آگاهی، زنده باد انقلاب، زنده باد آزادی»، «هر بچه ای حقی دارد»، «ممنوعیت ترافیکینگ»، «کودک کار نمی خواهد، تحصیل می خواهد» و... پایان یافت.

اما تظاهرات¬ها و پیکت¬های تکمیلی تا تصویب قانون علیه تجارت و استثمار کودکان ادامه دارد.

کایلایش ساتیارتی، دبیر«گلوبال مارش»، در سخنرانی پایانی¬ این حرکت اعتراضی خطاب به مطبوعات و مقامات دولتی در هندوستان گفت: «شرم آور است که در قدیمی ترین دمکراسی جهان، قانونی علیه تجارت و استثمار کودکان وجود ندارد. در حالی که در کشور هندوستان بیشترین تعداد قربانیان تجارت و قاچاق انسان مورد تعدی و تجاوزات گوناگون قرار می¬گیرند، دولت هیچ اقدامی را برای جلوگیری از این فاجعه در دستور خویش نداشته است.»
او اضافه کرد: «تجارت انسان درآمدی معادل 32 بیلیون دلار نصیب سرمایه داران در سطح جهان می¬کند. به ویژه از طریق زنانی که در صنعت سکس به کار گرفته می¬شوند. از این مبلغ بین 12 تا 14 بیلیون دلار به تجارت کودکان اختصاص دارد. بنا به اطلاع «یو. اس . دی. پی.» سالانه بین 600 تا 800 هزار انسان مورد تجارت قرار می¬گیرند که از این تعداد 80 درصد زنان اند و 50 درصد آنان را هم کودکان دختر تشکیل می¬دهند. بنا به همین گزارش، تجارت انسان سومین تجارت در بعد جهانی پس از مواد مخدر و اسلحه است.»
کایلایش ساتیارتی در ادامه سخنان خود گفت: «در حالی که خانواده ها برای خرید احشام بعضا تا 100 هزار روپیه خرج می¬کنند، کودکانشان را به 100 روپیه به باندهای قاچاق کودک می¬فروشند!»
«توقف قاچاق کودکان»، «لغو کار کودک»، «تحصیل اجباری و رایگان با کیفیت بالا»، «ایجاد مراکز توان بخشی برای کودکان مورد تعدی قرار گرفته»، «وضع قوانین بین المللی برای جلوگیری از قاجاق کودکان» و... از جمله خواست¬های اعلام شده این حرکت جنبشی و اجتماعی با شکوه بودند.
رژه اعتراضی علیه «تجارت و استثمار کودکان» که از تاریخ بیست و پنجم فوریه 2007 تا بیست و دوم مارس همین سال سازمان یافته بود، قرار بود مسافتی به طول 2500 کیلومتر را در کشورهای هندوستان و نپال بپیماید. صد کودک و جوان و بزرگ سال به نمایندگی از جانب قربانیان تجارت انسان در این رژه اعتراضی شرکت کردند و در مجموع بیش از چهار هزار کیلومتر راهپیماـی نمودند. شرکت کنندگان در این رژه اعتراضی فاصله طولانی بین شهرها را با ماشین می¬پیمودند، اما از فاصله چند کیلومتری هر شهری راهپیمایی خود را با همراهی هزاران انسان کارگر، آزاده و شریف و مدافع حق کودکی از هر شهری - که به استقبال آنان می¬آمدند - به درون شهرها ادامه می¬دادند. رژه اعتراضی علیه «تجارت و استثمار کودکان» یک نمونه بارز و روشن از کار جنبشی، مستقیم و خیابانی بود. متینگ¬های متعدد در طول این رژه در کوچه ها و خیابان¬های شهرها، مخاطب قرار دادن مستقیم مردم، و بحث¬های رو در رو در مورد تجارت و استثمار کودکان یک جزء اصلی این حرکت اعتراضی بودند. من خود شاهد یک نمونه بسیار جالب و تکان دهنده از این روش فعالیت بودم. در طول این رژه، و در یکی از متینگ¬های آن، وقتی با اعتراض یک کارفرما نسبت به این رژه و حرف¬های تردیدآمیز وی که کلا منکر توان کودکان برای کار بود روبرو شدیم، کایلایش ساتیارتی میکروفون را در اختیار خود بچه ها قرار داد تا تجربه و نظرشان را مستقیما با این کارفرما و مردمی که حول متینگ تجمع کرده بودند در میان بگذارند. صحبت¬های پر شور و تکان دهنده عبدل، سیتا، دولی و... که به عنوان شاهدان زنده و قربانیان مستقیم این فاجعه ی انسانی پاسخ این کارفرما را دادند، سرانجام باعث معذرت خواهی وی گشت.
در طول رژه اتفاقات جالب دیگری نیز افتاد: لو رفتن و دستگیری کسانی که از این رژه به عنوان پوششی برای جا به جایی کودکانی که قاچاق شده بودند استفاده می¬کردند؛ شادی کودکان آزاد شده؛ ازدواج گوین از نپال، یکی از فعالین صمیمی و از سازمان دهندگان این حرکت، در طول راهپیمایی؛ هدیه یک کاپ افتحار در دفاع از حق کودکی به کایلایش ساتیارتی، دبیر «گلوبال مارش»، از سوی دبیر انستیوتی تحقیقاتی معتبر هندوستان؛ شرکت سیزده ان جی اوی فعال در زمینه دفاع از حق کودکی در راهپیمایی دهلی که بسیار با شکوه بود؛ و... از جمله خاطرات شیرین این رژه اعتراضی بود که برگ سرخ دیگری را بر تاریح مبارزات کارگری علیه نظام سرمایه داری و برای لغو کار مزدی افزود.

مسئولین و سازمان دهندگان رژه علیه «تجارت و استثمار کودکان»
گوین خانل
برده قرض و کارگر کشاورز سابق که در سال 1996 توسط «ب. ب. آ» (کمپین دفاع از حق کودکی) آزاد و به مرکز توان بخشی آورده. وی در طی دوره توان یابی در مرکز کودکان، علاوه بر تحصیل، به یک فعال و رهبر عملی جنبش لغو کار کودک تبدیل شد و در رژه جهانی کودکان علیه کار کودک در سال 1998 بسیار فعال بود. گوین خانل امروز یکی از مسئولین محلی کمپین دفاع از حق کودکی «ب. ب. آ» است.

دولی
دولی در سن هشت سالگی برای اولین بار در عمرش پدیده¬ای به نام آزادی را تجربه ¬کرد، ¬خواند، رقصید و با کودکان دیگر بازی ¬کرد. او معدن زاد است و برده قرض به دنیا آمده است. دولی امروز در بالیکا اشرم، مرکز توان یابی دهلی، زندگی می¬کند. زندگی این دختر زیبا، سراسر رنج و درد بوده است. او هرگز خانه شخصی نداشته است و به طور دسته جمعی با پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگش به عنوان برده قرض در معدن سنگ زندگی کرده و کارش سنگ شکنی بوده است. فعالین «ب. ب. آ» او را به همراه صد نفر دیگر از چنین بردگانی در چرخی دبری آزاد کردند. دولی امروز شاد است و یک دختر زیبای جوان به حساب می آید. وی یک فعال جنبش لغو کار کودک است و می¬گوید: هیچ بچه ای نباید برده باشد. («داروگ» مصاحبه ای اختصاصی با دولی داشته است که توجه تان را به آن در شماره ویژه این رژه جلب می¬کنم.) دولی در زمینه کارهای فرهنگی بسیار فعال است و تحصیل می¬کند.

ام پرکش
او می¬گوید: این حق ماست و بزرگ ¬ترها باید به ما گوش کنند. این حق کودکان است. و اگر آن¬ها به این حق آشنا نیستند، ما به فعالیت مان شدیدا ادامه می¬دهیم تا توجه آنان را جلب کنیم.
ام پرکش پسری چهارده ساله از منطقه جی پور هندوستان است. او جایزه صلح کودکان را که از طرف نلسون ماندلا و ویلهم دکلرک، رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی و دریافت کننده جایزه صلح نوبل به همراه نلسون ماندلا، تعیین شده بود به خاطر فعالیت در زمینه لغو کار کودک و بردگی قرض دریافت کرده است. کیفیت کار و قدرت استدلال و خصیصه رهبری ام پارکش در تمامی کمپین¬هایی که او بخشی از آن بوده است، به طرز خیره کننده¬ای چشم گیر بوده است. ام پارکش از فعالین عرصه تحصیل رایگان و بازگرداندن پول ثبت نام در مدرسه¬اش بوده و از رهبران کمپین ثبت تولد کودکان و تبدیل دهکده محل تولد خودش به دهکده دوستدار کودکان است. او به تنهایی توانسته است تولد پانصد کودک را ثبت کند. استدلال او این است که: ثبت تولد کودکان، جدا از مساله هویت برای تحصیل، شاغل شدن و بیمه های اجتماعی یک امر ضروری است.
پارکش هم برده قرض بوده است و من داستان زندگی¬اش را درشماره شانزده «داروگ» آورده¬ام.

پوران بانجارا
پوران به همراه پدر و مادرش برده قرض در معدن سنگ بوده است. او شش ساله بود که این کار را شروع کرد. سنگ می¬شکست و در کاکیون می¬گذاشت و کابل¬های سنگین را دور آن¬ها می¬پیچید. یازده ساعت در روز، از ساعت شش صبح تا پنج بعدازظهر. هفت روز در هفته. بیش از نصف روز را با شکم خالی کار می¬کرد، چون نه وقتی برای خوردن صبحانه داشت و نه صبحانه¬ای به او می¬دادند. او فقط پانزده دقیقه وقت استراحت برای ناهار داشت. ساعت یک بعدازظهر. محل کار بسیار غیر بهداشتی و بدون وسائل ایمنی بود. اثر عمیق زخمی بر زانوی پوران دیده می¬شود که یادگاری از زمان سنگ شکنی است. او به مدت سه سال، از شش تا نه سالگی، به این جان کوچک کندن ادامه داد، تا سرانجام در جستجوی فعالین «ب. ب. آ» برای آمارگیری از تعداد کودکان برده، کشف شد و به همراه بردار کوچک ترش به بال اشرم، مرکز توان یابی کودکان، آورده شد.
پوران اکنون با سایر کودکانی که قربانی بردگی و استثمار بوده¬اند، زندگی می کند. او علاوه بر تحصیل، موسیقی هم کار می¬کند و بر روی شعارهای موزیکال کمپین¬های دفاع از حق کودکی تمرکز دارد. در ضمن به تئاتر خیابانی در طول کمپین¬ها هم می¬پردازد. او یکی از شخصیت¬های فرهنگی گروه تئاتر و موسیقی با مفاهیم اجتماعی است. پوران در کمپین بایکوت کار در کارخانه فشفشه سازی فعال است. او نقش مهمی را، وقتی که به دهکده خودش بازگشت، در زمینه ایجاد دهکده دوستدار کودکان و ایجاد مرکز توان یابی بال میترا گرام ایفا نمود. پوران توانست کار همه کودکان دهکده را متوقف سازد و آن¬ها را به مدرسه ببرد. او اکنون کلاس هشتم دبیرستان را تمام کرده و می¬خواهد به تحصیلاتش ادامه دهد.
پوران می¬گوید: تحصیل برای کودکان مثل نفس کشیدن ضروری است.

کالو
کالو هفده ساله است و برده قرض در کارخانه بوده است. کالو به این مشهور است که به هنگام ملاقات با رئیس جمهور آمریکا به دلیل کتابی که درباره کار کودک نوشته بود، به او گفت: کلینتون، من امروز آزادام، اما 250 میلیون تن از خواهران و برادران من هنوز یا برده قرض هستند یا برده کار مزدی. برای این وضعیت چه کرده ای تو؟ و چه خواهی کرد؟
کالو بعد از اتمام دوره آموزشی به شهر خود برگشت، اما به دلیل مشکلات اقتصادی به مرکز برگشته است. وی بسیار با هوش و درس خوان است و مدرسه دولتی را با نمره¬های درخشان تا کلاس نهم خوانده است و الان برای کلاس دهم آماده می¬شود.
می¬گوید: حس می¬کنم تولدی دیگر یافته¬ام و از اول به دنیا آمده¬ام... آرزو دارم هیچ بچه¬ای مجبور نباشد برده کار در عرصه کشاورزی یا قالیبافی و یا... باشد که یک عمامه سیاه جلوی دیدش را از زیبایی¬های طبیعی بگیرد.
کالو به آینده روشن نظر دارد.

سوراج
از پنج سالگی کار چوپانی کرده است. غذایشان می¬داده و جایشان را تمیز می¬کرده است. دو سال به این شکل کار کرده است، آن هم با شکم خالی. چون صاحبکارش به او غذا نمی¬داده است. بعد از دو سال او را برای کار به جای دیگری فرستادند. از صبح زود تا یک و دو نیمه شب کار می¬کرد. و کتک هم می¬خورد و مورد خشونت فیزیکی قرار می¬گرفت.
می¬گوید: صبح ها تریاک با چای به آن¬ها می¬دادند و شب¬ها مشروب الکلی، تا بتوانند از پس سرمای پنجاب برآیند و کار کنند.
او در سال 2006 توسط فعالین «ب. ب. آ» از بردگی آزاد شد و الان درس می¬خواند. اعتیادش ترک شده و یک فعال واقعی جنبش لغو کار کودک است.

سوباش سادا
سیزده ساله است. او را از مادرش خریدند، تا کار کند. او را به دهکده دوری در پنچاب بردند، تا گاودار کند. از صبح تا یازده شب کار می¬کرد و در ازای آن فقط یک وعده غذا در روز، آن هم یک قرص کوچک نان، دریافت می¬کرد. سوباش مورد حشونت فیزیکی قرار می¬گرفت و هم چنین مورد تجاوز کلامی و فحاشی که به نظر او از همه چیز بدتر بود. (به مصاحبه اختصاصی سوباش با شماره ویژه «داروگ» درباره این رژه توجه کنید.)
او شب¬ها با صاحب کارش مشروب می¬خورد که بتواند سرما را تحمل کند و بعضی روزها هم چای و تریاک، تا بتواند کار کند. سوباش هرگز استراحت نداشت و اگر مریض می¬شد به دکتر برده نمی¬شد. لباس¬های کهنه بچه های صاحبش را می¬پوشید و هرگز لباس نوی بر تن نداشت.
می¬گوید: از نه سالگی کار کرده است و برای چهار سال کار، هیچ پولی به او ندادند. سوباش اکنون یکی از فعالین پر تلاش کمپین دفاع از حق کودکی است و تحصیل می¬کند.

محمود سامسور
چهارده ساله است. از ساعت هشت صبح تا شب، هفت روز هفته را در مرکز جمع آوری آشغال کار می¬کرده است. بخشی از عمر محمود به کار در مزرعه تنباکو گذشته است. فقط یک سال درس خوانده است. یک روز یکی از فعالین «ب. ب آ» را می¬بیند و چشمانش باز می¬شود. او را به بال اشرم، مرکز توان یابی، فرستادند. او اکنون درس می¬خواند.
محمود سامسور در زمینه منع کار کودک و جلوگیری از ازدواج کودکان کار می¬کند. و فعال اجتماعی در عرصه حق تحصیل برای کودکان است. نقاشی¬های زیبایی دارد و به آینده امیدوار است. او می¬خواهد به مدرسه هنرهای زیبا برود.

نیتا لاما
شانزده ساله است و توسط کایلایش ساتیارتی به یک رهبر عملی جنبش لغو کار کودک تبدیل شده است. در سال 2004 در کمپین آزاد سازی کودکان از کار بردگی در سیرک آزاد شد. تابعیت نپال را دارد. او را خریده بودند، تا در سیرک کار کند.
می¬گوید: او را کتک می¬زدند و کارش در سیرک بسیار سخت بود.
نیتا لاما دختر جوان و زیبایی است که در زمینه حقوق کودکان بسیار فعال است. او و صدها دختر دیگر مورد تجاوز و استثمار جنسی قرار ¬گرفته¬اند.

مانتون سادا
دوازده ساله است و از نه سالگی کارگر خانگی بوده است. او مورد آزار و خشونت قرار گرفته و روزی دوازده ساعت کار می¬کرده است. و در طول کار، فقط در ساعت پنج عصر یک قرص کوچک نان دریافت می¬کرده است.
می¬گوید: با چشم بند سیاه چشم¬هایش را می¬بسته¬اند و می¬گفتند اگر به کسی بگوید او را می¬کشند. بعضی وقت¬ها هم از او برای حمل اجناس قاچاق، که ما فکر می¬کنیم مواد مخدر بوده است، استفاده می¬کرده¬اند. مانتون سادا به وسیله «ب. ب. ا» از بردگی نجات یافته است و اکنون فعال حقوق خودش و دوستان دیگرش است.

لال کون سادا
شانزده ساله است و در بیهار زندگی می¬کند. در یک کاست به دنیا آمده که از فرودست ترین¬¬هاست. مورد تجارت قرار گرفته است و گاوداری، کار خانگی، آبیاری مزرعه و... تمام زندگی کودکی¬اش را سیاه کرده است. به هنگام کار فقط روزی یک وعده غذا، یک قرص نان، دریافت می¬کرد و وقتی هم خسته می¬شد چای با تریاک به او می¬دادند، تا بتواند به کار ادامه بدهد.
می¬گوید: وقتی که از شدت خشونت فیزیکی مریض می¬شد، دوای بدون نظر دکتر به او می¬دادند که باعث بیماری او شده است. لال کون سادا اکنون آزاد، سالم و فعال است.

کیشو کمار
کارگر خانگی بوده است و دوازده سال دارد! از خانواده¬ای فقیر است. یک سال در مدرسه دولتی درس خواده است، اما بعد مجبور شد در خانه بماند و به مادرش کمک کند و غذا بپزد. اکنون آزاد شد و درس می¬خواند.

جیتندر سادا
شانزده ساله است. در مارس 2006 توسط «ب. ب. آ»، در حالی آزاد شده است که نزدیک به پنج سال بود که قادر به انجام هیچ حرکت طبیعی نبود. جیتندر سادا روزی چهارده پانزده ساعت بدون استراحت خشت زنی می¬کرده است. مورد شکنجه جنسی هم قرار می¬گرفته است.

امرل لال بانجرا
با خانواده¬اش در یک معدن سنگ کار می¬کرده است. پدرش تصمیم می¬گیرد که بچه ها را به مدرسه بفرستد و به همین منظور، با «ب. ب. ا» تماس می¬گیرد. امرل اکنون درس می¬خواند و در گروه تئاتر مردم فعال است. می¬گوید: این جا فهمیدم آزادی یعنی چی؟

نزما بویاتی بنگلادش
هفده سا له است و از شش سالگی در یک قهوه خانه ظرف شویی می کرده است. بعد هم به آشغال جمع کردن و فروش آن در دهاکا مشغول بوده است. الان درس می¬خواند، بازیگر خوبی است و می¬خواهد هنرپیشه شود.

محمد فرهاد بگلادش
از دو سالگی در مزرعه پدر و بعد در مغازه¬اش کار کرده است. الان درس می¬خواند و فعال حق کودکی است.

قواسی نورا تنشو ناسا
اهل بنگلادش است. به هنگام بازی دم در خانه دزدیده شده، اما قبل از جا به جایی توسط پدر و مادرش پیدا شد و اکنون درس می¬خواند و می¬خواهد وکیل شود.

آنوشا کارماکار بنگلادش
در راه مدرسه توسط قاچاقچی کودکان در بنگلادش دزدیده شد، اما قاچاقچی دستگیر و او آزاد شد. درس می¬خواند و می¬خواهد دکتر شود.

محمود توین
دزدیده شده بود و در کارهای بسیار سخت جان کنده است. الان آزاد است و کار می¬کند. می¬خواهد مهندس الکترونیک شود و با یک روزنامه هم همکاری می¬کند.

سوسن بهار
اول آوریل 2007
«مرکز ادبیات کودک، داروگ»
«جمعیت الغای کار کودکان در ایران»
darvag_darvag@yahoo.com