Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

مبارزه عليه مجازات اعدام، مبارزه برای زندگی انسانها است! / مينا زرين

اگر کمی به عقب برگرديم در آن شرايط می بايست مبارزه عليه دستگاه سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام بعد از قيام توده ای 57 ، هر چه وسيع تر و گسترده تر در دستور کار توده ها و جنبش های اجتماعی و انقلابی قرار می گرفت .
*****

بدون ترديد مجازات اعدام در طول تاريخ ايران به شکل های گوناگون از قبيل سنگسار، قصاص، مثله کردن، قتل، دار زدن، تير باران کردن به اجرا در آمده است. اين نوع مجازات در نظام های مختلف به شکل قوانين دولتی تصويب شده توسط قوه مقننه و با دستگاه پليس، ارتش سرکوب انجام می گرفت. در نظام شاهنشاهي، نيرو های نظامی ،پليسی و امنيتي، دستگاه قضائي،رسانه های همگاني، نهادهای فرمايشی و دستگاه روحانيت ابزارهای حکومت خود کامه ايران به شمار می آمدند.

در دوران سلطنت محمد رضا پهلوي، مبارزين و آزاديخواهان را تحت نام خرابکار، تروريست و با اتهام اقدام عليه امنيت کشور، اقدام عليه نظام سلطنتی و مخالفت با خدا، شاه، ميهن اعدام می کردند. قاضی و دادستان و قاضی القضات اين دادگاه ها افسران ارتشی بودند و اجرای حکم اعدام در ميدان تيرها و تپه های اوين صورت می گرفت. لازم به ذکر است که مجرمين جنايی نيز به اعدام محکوم می شدند.

با جا بجايی رژيم سلطنتی با رژيم جمهوری اسلامي، مجازات ضد انسانی اعدام تحت لوای اسلام و قانون ادامه يافت و علاوه بر حکم قتل، دار زدن و تير باران کردن، احکام قرون وسطائی ارتجاعی مذهبي، مانند سنگسار، قطع عضو ، قصاص و غيره را به قوانين رسمی کشور اضافه کردند و حجت الله اسلام ها و آيت الله ها بانقش مذهبی قاضی و دادستان عنوان حاکم شرع را بهعده گرفتند.اين رژيم علاوه بر عناوين مورد استفاده رژيم سلطنتي، از عناوين ايدئولوژيک خود نيز از قبيل مرتد، محارب، منافق، مفسد فی العرض... استفاده می کند.
در رژيم جمهوری اسلامی سه قوه مقننه، قضائيه و اجرائيه، نيرو های بسيج و سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، وزارت کشور ،رسانه ها و مطبوعات وابسته، دادستانی کل کشورو غيره دستگاه سرکوب رژيم را تشکيل دادند.

خواسته ها و اهداف آزاديخواهانه و برابر طلبانه قيام توده ای 57 که در نفی نظام سرکوب گر سلطنتی تبلور داشت، به ثمر نرسيد و قيامی که می بايست به انقلاب تبديل گردد و در نهايت به دگرگونی اجتماعی انجامد، به دست ضد انقلاب ديگری سرکوب شد. اعدام يعنی" قتلی آگاهانه " بطور سيستماتيک در رژيم جمهوری اسلامی برای حفظ خود مورد استفاده قرارگرفت. يعنی به زبانی ساده حکومت ها بعنوان مأموران شکنجه زير لوای قانون قتلی "آگاهانه" را به اجرا می گذارند.

رژيم جمهوری اسلامی ابتدا اعدام ها رادر پشت بام مدرسه علوی ( محل اقامت خمينی بعد از بازگشت به ايران)، و سپس به بيمارستان ها ، خيابان ها و فرودگاه کردستان انتقال داد. به مدت چند روز بعد از قيام، ترور و اعدام در ترکمن صحرا آغازگرديد،ترور فعالين پيشرو و کارگری که از پيش شناسائی شده بودند، صورت گرفت و در سال 59 با بسته شدن دانشگاه ها به بهانه انقلاب فرهنگي، سرکوب و مرگ دانشجويان در تهران، تبريز، اهواز...بهمراه داشت. در ادامه ،30خرداد 60 با آن تابستان مرگ و بعد ازآن سالهای67-60با نسل کشی و اعدام هزاران کمونيست و آزاديخواه و هنرمند چپ پيشرو، جوانان و زنان زندانيان سياسی اين روند جنايتکارانه و ضد انسانی خود را تا به امروز ادامه داد.

اگر کمی به عقب برگرديم در آن شرايط می بايست مبارزه عليه دستگاه سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام بعد از قيام توده ای 57 ، هر چه وسيع تر و گسترده تر در دستور کار توده ها و جنبش های اجتماعی و انقلابی قرار می گرفت .بايستی اساسأ فرهنگ سازی و مبارزه با حکم غير انسانی اعدام و شکنجه و خشونت که گام نهادن در حرکتی در جهت استقلال و آزادی انسان است، قرار می گرفت. اما طرح و مبارزه برای رسيدن به چنين خواسته ها ئی با سکوت و با ندانم کاری به فراموشی سپرده شد و همزمان رژيمی روی کار آمده بود که خشونت و آدمکشی را تقديس کرده و البته در جامعهای كه خشونت تجويز و تقديس شود و به صورتنرم و هنجاردرآيد، قتل به امری عادی و طبيعی تبديل می شود. رژيم جمهوری اسلامی برای بقای خود جنايت را مثل هر چيز ديگر توليد و باز توليد کرده و با توسل و اثبات ضرورت مجازات اعدام در آن شرايط حساس سال های 60- 57 در پی پيشبرد تثبيت سياست های ضد انسانی برای کل جامعه گرديد.

يکی از اشکال سرکوب در رژيم جمهوری اسلامی ، پديده غير انسانی قصاص است. خانواده مقتول "اوليای دم " که خواستار انتقام است به عنوان صاحب خون در نظر گرفته می شود. مجازات قصاص در عرصه سياسی و عرصه اقتصادی به حربه ای برای قدرت مداران تبديل شده است . ما بياد داريم که چگونه درماه های دی و بهمن1361 بيدادگاه رژيم به رياست آيت الله گيلانی و با سناريوی سياه لاجوردی در دوران محاکمه اعضای گروه سربداران با کشاندن خانواده های افرادی که درگيری با سربداران کشته شده بودند خواستار قصاص اعضای اين گروه شدند.
با تبليغات تماما عوامفرييانه دستگاه حاکم و به بازی گرفتن عواطف و جريحه دار کردن احساس خانواده های افراد درگير، مجازات اعدام اعضای سربداران را خواستار شدند و سرانجام حکم اعدام آنها را به مورد اجرا قرار دادند. اين دريچه هائی بود که از مجرای آن و با توسل به اين احساسات، قانون جامعه را به نگارش در آوردند و برای اثبات ضرورت اعدام به احساسات به غليان آمده و عواطف حدت يافته خانواده ها که در بالا ذکر شده متوسل گرديدند.
رژيم برای استفاده تبليغاتی و ارعاب در سطح جامعه ، بخش هايی از اين دادگاه فرمايشی را در تلويزيون سراسريش پخش کرد .لازم به توضيح است در همان هنگام جيره کابل و شکنجه روزانه برخی از افراد حاضر در دادگاه، به خاطر عدم کرنش در مقابل لاجوردی و گيلانی در شکنجه گاه 209اوين ادامه داشت .

قصاص يکى از قوانين اسلامى است که مجازات اعدام را شامل مى شود. آيا اين استفاده "ابزاری" برای ايجاد فضائی در جهت "عبرت و پند و مرعوب کردن" مخالفين حکومت و ايجاد مقبوليت مردمی برای قوانين،شريعت و کشور اسلامی نيست؟ آيا واقعأ اجرای حکم اعدام گروه سربداران به خاطر ارضای حس "انتقامجويى و داغ" خانواده مقتول انجام گرفت؟ اين دروغی بيش نبوده و نيست چرا که با جا انداختن قانون قصاص اهداف زير را بدنبال داشت: 1- مجاز و قانونی کردن قتل و آدم کشی به بهانه تسکين غم و داغ خانواده مقتول 2- متوسل شدن "اوليای دم"به دولت برای گرفتن انتقام و خونخواهی 3- عبرت و پندو مرعوب کردن مخالفين و مردم را به تمکين واداشتن .
لازم به توضيح می باشد که در موارد بسياری از حکم های اعدام در ايران، مانند اعدام زندانيان سياسى دهه 60 پرونده "قتلى" وجود نداشت که اجرای حکم اعدام آنها"قصاص" باشد.

آيا ميدانيم خطر اعدام ،آدم کشی و هر نوع قتل بر بالای سر چه کسانی سنگينی می کند؟
آيا ميدانيد بهترين فرزندان يک جامعه در دهه 60 تيرباران و به دار آويخته شدند؟

براستی چرا مبارزه برای لغو حکم اعدام و حتی طرح اين خواسته انسانی از جانب برخی از گروههای اجتماعی مورد سوال قرار گرفته است؟موافقين مجازات اعدام چه استدلال هائی دارند؟ چرا با مجازات اعدام مخالفت نمى کنند؟آنان مبارزه و خواسته انسانی لغو حکم اعدام را با اين توجيه که مبارزه طبقاتی جاری است و رژيم های سرکوب گر دست به سرکوب می زند،خواستاراند و لغو حکم اعدام را يک خواسته اومانيستی ارزيابی می کنند و سوسياليست هايی که برعليه اعدام مبارزه می کنند را به درغلتيدن به لبيراليسم اومانيستی منتسب می نمايند. به نظرمن اين نقطه عزيمت و بررسی و برداشت حاملين اين ديدگاه از مقولات اجتماعی انتزاعی و بسيار مجرد است. اين بينش فعلی مخالفتی با مجازات اعدام ندارد، چرا که اين امر را به اصطلاح برای مقابله با سران رژيم و جنايتکاران درآتيه مد نظر دارند .آيا اين استدال درستی است که مجازات اعدام برای مقابله با جنايت و ديکتاتور ها ابداع شده است؟
سيستم سرمايه داری همچون ديگر صورت بندی های اجتماعی برای حفظ نظم موجود خود و خصلت و منافع طبقاتی و اجتماعی که دارا است، حکم اعدام را نيز در کنار ديگر ابزار سرکوب مورد استفاده قرار می دهد. حال اين سوال مطرح می گردد که آيا طرح و خواسته لغو مجازات اعدام در چهارچوب نظم سرمايه داری امکان پذيراست!؟ بدون ترديد برای دستيابی به يک جامعه انسانی می بايست با انقلاب اجتماعی و دگرگونی در تمامی سطوح جوامع بشری پايه های جامعه انسانی را پی ريزی کرد، اما تا دستيابی به جامعه نوين نمی توان از بيان و تلاش برای تحميل و به عقب نشاندن نظم موجود، با خواسته های انسانی "بی عمل" برخورد کرد. بنابراين تحميل حتی کوچکترين خواسته به نظم سرمايه حاکم برجهان بايستی در دستور کار آزاديخواهان و سوسياليست ها قرار بگيرد. مبارزه برای لغو هر گونه شکنجه و اعدام يک خواسته فوری است که برای رهايی انسان از قيد و بند اين نظم ستمگر مبارزه می کند، به بهانه خصلت ستمگر و سرکوب گر نظم موجود نمی توان مبارزه و تلاش برای تحميل خواسته های انسانی بر آن را به آينده موکول کرد!

در موازات با گروه اجتماعی که در بالا از آن سخن رفت، گروه اجتماعی متضادی است که با آگاهی مبارزه طبقاتی را نفی می کند و خواهان حفظ نظم سرمايه داری می باشد. اين گروه اجتماعی در ظاهر هر گونه تقابل طبقاتی را رد کرده و تنها خواهان جابجايی شکل حکومتی دولت َسرمايه داری است. طرفداران اين ديدگاه، انقلاب و قهر انقلابی در تقابل با دستگاه سرکوب دولت سرمايه داری را با به ميان کشاندن بحث " خشونت " و خونريزی به زير سوال می برند، اما بخاطر خصلت واقعی سرکوب گرانه ای که دارند خواسته لغو حکم اعدام را مطرح نمی کنند.
حکم اعدام يکی از قوانين ضد انسانی است که در کنار ديگر اشکال سرکوب عليه بشريت توسط دولتهای سرمايه داری در جهان صورت می گيرد. اما مدافعين تغييرات مسالمت آميز و نظم سرمايه داری و " عليه خشونت "، اين واقعيت انکار نا پذير را با آگاهی کامل از توده ها به خاطر منافعشان پنهان می کنند.

انسانهای آزاديخواه و سوسياليست بر خلاف ديدگاه ايدئولوژيک مذهبی و غير مذهبی که فرهنگ "شهادت و ايثار" را تبليغ می کنند، مروج زندگی بهتر در يک جامعه انسانی می باشند . بکوشيم با آزاد کردن فرد از وجدان" گناهکار" انسان را به شهروند آزاد بدل سازيم وبا پرورش فرد آزاد و مستقل از دولتها، مذاهب و ايدئولوژيک ،جامعه ائی را هموار سازيم که رشد و شکوفائی انسانی را ممکن سازد!
به همين منظور بايستی مجازات اعدام ا ز قوانين تمامی "دولت ها " برداشته شودو برای پايان بخشيدن و رهائی از قصاص و سنگسار، قتل و اعدام دهها و صدها زندانی محکوم به مرگ به هر دليل.... سياسی و غير سياسی ، جنسي، ملی ،مذهبي، نژادي، روابط هم جنس گرايانه، رابطه جنسى خارج از ازدواج و روابط طبيعی جنسی ، حريم های شخصی و اقشار نابود شده اجتماعی همچون معتادين مبارزه کنيم .ضرورت طرح خواست لغو مجازات اعدام نه تنها در امروز ايران حياتی و مهم است بلکه برای آينده جامعه ايران که بدور از قتل و جنايت، سرکوب و اختناق، زندان و شکنجه، امری حياتی و تعيين کننده است.

بحث مجازات اعدام بسيار مهم و اساسی می باشد و با در نظر گرفتن شرايط حساس زندانيان سياسى دهه 80 بويژه در شرايط کنونی و درگير های اخير و نگرانيهای خانواده های زندانيان سياسى،که فرزندان شان يا حکم اعدام گرفته و ماهها يا سالها در شرايط مرگ و زندگی نگه داشته و در بلاتکليفی قرار دارند. اين سازمان دهندگان کشتار که بر مسند قدرتند دوباره موفق نشوند به راحتی نيروهای آزاديخواه ،زنان، کارگران ، روزنامه نگاران ،اهل قلم، دانشجويان و مردم تحت ستم رابه سبک سال60 و67 از بين ببرد و نابود کند!!

امروز نگاه و بررسی به واقعيات بطور همه جانبه جايز می شمارد که با تعهد و مسئوليتی صد چندان و آگاهانه با ديده دگرگونه و تاثير گذار به مسائل نگريست و برهمه ما است که خواسته لغو حکم اعدام را به يکی از اصلی ترين و محوری ترين شعارهای خويش تبديل کرده و از حرمت انسانی بدون قيد و شرط دفاع بکنيم.

به ياد اعدام شده گان،گلهای نو شکفته ائی که گلبرگ های عمرشان در لحظات جانگداز و پر خواسته در زندانهای جمهوری اسلامی گذراندند. دختران، زنان و پسران، مردان جوانی که با روياهای زيبا و آرزوهای بی شمار به سرنوشتی از پيش تعين شده اعدام گرديدند . دختران و پسران جوانی که با سپری کردن سال های کودکی خود با طعم نا برابری های اجتماعی و با قيام 57 يکی پشت ديگری سر نهاده و در اوج جوانی در جستجوی آزادی و عشق به همنوع و در بدست آوردن سرنوشت خويش در يک جنبش انقلابی برای بدست آوردن آلترناتيوی از پايين و بدنه اجتماعی آغاز کردند، و برای احقاق خود و جامعه بالنده برای امنيت و فردائی درخشان انديشيدند .به ياد آن عزيزان که زير تازيانه تخت شکنجه و اعدام هائی که تير خلاص شان را آخرين گلوله ئی بود که جانشان را می گرفت، شعار لغو حکم اعدام را به خواسته واقعی تبديل کنيم!

نوامبر 2006