Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

حق حضانت باعث استمرار خشونت خانگي / سمیه رشیدی

هر وقت به آن شب بر مي گردم و حادثه اي را كه براي فاطمه اتفاق افتاد مرور مي كنم هر روز بيشتر به اين واقعيت پي مي برم كه حقيقت كتك خوردن فاطمه و ادامه زندگي در آن شرايط چيست؟ فكر نكنم هيچ وقت خاطره ان شب از ذهنم برود.

جيغ هاي فاطمه و فريادش كه فقط كمك مي خواست ، تقلاي خودم براي كمك به او ، سيلي پدرم كه مانع از رفتن من به خانه فاطمه شد و دستهاي خودم كه از شدت خوني كه از سر فاطمه آمده بود رنگي جز قرمز نداشت، همه و همه همچون يك تراژدي در ذهنم تكرار مي شود. و اين سئوال كه چرا فاطمه اين زندگي را رها نمي كند؟
آن شب كه من فاطمه را به بيمارستان مي رساندم فقط و فقط يك چيز را تكرار مي كرد.دخترم كجاست؟ من هرگز بدون دخترم از خانه بيرون نيامده ام ، به نظرت چه كنم؟ دخترم ديگر بزرگ شده است. گفتم: طلاق، تنها راه حل تو است. چرا به حرفهاي من گوش نمي دهي؟ چرا از همان اول كه كتك خوردي يك اقدام جدي نكردي؟ چرا طلاق نگرفتي؟ فاطمه گفت: طلاق! زدن اين حرف در خانواده من جرم است. آن ها معتقدند دختر با لباس سفيد مي رود و با كفن سفيد از خانه شوهرش بيرون مي آيد. گفتم مزخرف نگو، خودت مي داني اين ها همه سنتهاي غلط ما است، چرا جلويشان نايستادي؟ جانت مهمتر از حرف خانواده ات است. گفت: نمي توانم. دخترم، دخترم را چه كنم؟ تقصير خودم بود كه بچه دا ر شدم. همه گفتند كه اگر بچه دار شوي اخلاقش قطعا" عوض ميشود، اما نشد، هر روز كه مي گذرد برايم مثل يك سال است و تنها اميد زندگيم دخترم است و اگر الان مي بيني طلاق نمي گيرم فقط به خاطر اوست چون مي دانم كه هيچ دادگاهي او را به من نمي دهد. همه مي گويند: حق حضانت فرزند با پدر است و من آن شب جواب سؤالم را پيدا كردم.آري ، مقصر فاطمه نبود، مقصر قوانين زن ستيز و هراس از اين قوانين است كه موجب استمرار خشونت عليه زنان هم در عرصه عمومي و هم در عرصه خصوصي است، آري، داستان فاطمه ، داستان تازه اي نيست. داستان مادراني است كه حاضرند به خاطر دختراني كه قطعا" نمي خواهند فردا سرنوشتي مشابه خودشان داشته باشند متحمل خشونت شوهرشان شوند اما طلاق نگيرند، چرا كه مطمئن نيستند آيا اولا" مي توانند بعد از چند سال دوندگي در راهروهاي دادگاه و بخشش مهريه و زندگيشان طلاق بگيرند و در ثاني آيا ميتوانند حضانت فرزند خود را نسبت به چنين پدري بگيرند يا نه؟

هستیا