Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

تفاوت هایی برای ثبت در تاریخ! / شادي امين

راستی اگر همان روز هایی که ما به این رژیم "نه" گفتیم این طیف امروز "جمهوریخواه" و "جبهه ملی" و "ملی- مذهبی" ها نیز از همکاری با رژیم دست بر میداشت و در سرکوب ها شرکت نمیکرد ، توازن قوا تا چه حد دچار تغییر میشد؟

********

بهزاد یمینی ، استاد سابق دانشگاه تهران که در دوره رژیم جمهوری اسلامی از کار اخراج شده و در سال 1362 به همراه همسر و فرزندش به آمریکا متواری شده بود و در دانشگاه دیترویت و سپس میشیگان مشغول به کار شد، چند هفته ای است که فوت کرده است و من این خبرتاسف بار را امروز خواندم.

به یاد اشک هایش در هتل "ساروهان" استانبول می افتم ... من که از پاکستان به ترکیه رفته بودم تا راهی برای رفتن به کشوری امن بیابم ، بدون پاسپورت ، بدون پول و تنها بودم که با همسر و دختر اوآشنا شدم.

بهزاد به ترکیه آمده بود که همسر و دخترش را با خود به آمریکا ببرد. فردای آنروز قرار بود پرواز کنند.

برای خداحافظی به اتاق آنها رفتم. وقتی فهمید که من راهی برای خروج ندارم ، با چشمانی پر از اشک و گریان رو به همسرش کرد و گفت"ما نمیتوانیم این بچه را اینجا تنها بگذاریم ، او مثل دختر ماست ، من نمیتوانم بدون او بروم" و من گویی پدرم در کنارم نشسته سربلند و محکم ، گفتم : آقای یمینی شما نگران من نباشید ، من از پس کار هایم بر می آیم و از هیچ چیز نمیترسم..."

اما بسیاری دیگر نیز در آن سالها در هتل ها و اتاق های اجاره ای در پاکستان و ترکیه سرگردان بودند. آنها چه کرده بودند که باید زندگی خود را رها میکردند و با تحمل خطرات فراوان راهی تبعید میشدند؟

آنها خط قرمز تعیین شده از سوی رژیم را نپذیرفته بودند و در جستجوی جایگاه و مقامی هم نبودند. پس ازاخراج زنان و مردانی چون بهزاد و اعدام بهزاد های دیگر(چه زن و چه مرد) کرسی های استادی توسط کسانی دیگر پر شد!

اینان چه کسانی بودند و چه فرقی میان آنان و اخراج شدگان بود؟ و این سوال مهم همچنان پس از گذشت این همه سال مرا دنبال میکند.

از آن روزها تا کنون سال ها گذشته است و نسلی نو پا به عرصه حیات گذاشته است.

این خبر مرا به مرور این سالها و کشاکش های این دوران پر حادثه برد.

دوره ای که جلایی پور فرمانده نظامی در کردستان بود و 52 نفر را در یک شب به جوخه اعدام سپرد و البته در سال 2000 در کنفرانس برلین از این عمل با افتخار یادکرد تا اکبر گنجی که در مقام های کلیدی در داخل و سپس به عنوان رایزن فرهنگی رژیم (بخوان مسئول کنترل و طراحی سرکوب ایرانیان و پناهندگان) در ژاپن و ترکیه مشغول "خدمت "بودند.

از سال هایی که هنوز اینترنت نبود که دنیا را به دهکده ای کوچک بدل کند که خبررسانی در آن ظرف چند ثانیه به اقصا نقاط آن ممکن گردد. و پس نه قهرمانی ساخته میشد و نه عکسی از زندان و زندانی چاپ میشد که البته زندانیان آن سالها از تباری دیگر بودندو سیاست زندانبانان سیاستی دیگر. سال هایی که دسته دسته به جوخه اعدام سپردند و بسیاری با سکوت دست جنایتکاران را در اعمال خود باز گذاشتند.

راستی اگر همان روز هایی که ما به این رژیم "نه" گفتیم این طیف امروز "جمهوریخواه" و "جبهه ملی" و "ملی- مذهبی" ها نیز از همکاری با رژیم دست بر میداشت و در سرکوب ها شرکت نمیکرد ، توازن قوا تا چه حد دچار تغییر میشد؟

ميخواستم این بار برای یادداشت هفته دیدگاه مطلبی بنویسم که با توجه به محتوای نام آن به اتفاقات هفته اخیر برخورد کند.

مهمترین رویداد این هفته برای بخشی از "اپوزیسیون" فراخوان اکبر گنجی برای یک اعتصاب غذا در دفاع از زندانیان سیاسی بود. آن بخشی از "اپوزیسیون" که هر حرکتی را که خود با آن بیگانه اند (و در این مورد یک فراخوان سراسری برای انجام یک آکسیون و طرح یک خواسته!) چونان کودکی که اولین عوعوی خود را بهترین شعر جهان بداند ، به وجد می آیند. ملتی بدون حافظه تاریخی....

سال 67 بود که خبر های ناقصی از کشتار در زندانها به دستمان رسید. بلافاصله اقدام به برگزاری آکسیونهای متنوع در سراسر جهان کردیم ، "گنشر" وزیر امور خارجه وقت آلمان برای دیدار و بستن قرار دادهای کلان به عنوان اولین وزیر خارجه یک دولت غربی پس از انقلاب به ایران سفر میکرد و پس برگزاری آکسیون در آلمان از اهمیت ويژه ای برخوردار بود. اعتصاب غذایی نامحدود را آغاز کردیم که از انعکاس به سزایی برخوردار گشت و در صدر اخبار تلویزیون و روزنامه ها مطرح گشت. در حین اعتصاب به دوستی (رخشنده) که در جمع ما بود خبر اعدام دومین برادرش را دادند.(شوهرش هم پیشتر به دست جلادان رژیم به جوخه اعدام سپرده شده بود)

میخواستم از آن سالها و تلاش هایی که به بار ننشست بگویم ، از زندگی هایی که بر محور مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی بنا شده و تا به آخر به عهد خود وفا دار ماندند. چه در داخل و چه در خارج از کشور.

آری در این سالها گنجی ، حجاریان ، سازگارا ، طبرزدی و ... همگی یا در انجام این جنایات سهیم بودند و یا همچون بسیاری دیگر از خط قرمز عبور نکردند و سکوت کردند. در این رابطه حتی خودشان هم به اعتراف های مبهم بر آمده اند. آن چنان که مهر انگیز کار در نامه ای به طبرزدی مینویسد :" به یادآور آن همه نوجوانان، جوانان و پیران مبارز از هر دسته و گروه را که از سال 1357 قربانی شده اند و نام و آوازه ای ندارند. آنها تن به جوخه های اعدام سپرده اند یا آواره ی جهان شده اند یا در حاشیه ی قضایا صحنه ی بازی های سیاسی امروز را نظاره می کنند. اما این به مفهوم آن نیست که تاریخ آنان را به دست فراموشی بسپارد. از سال 1376 که بحث اصلاحات و حقوق متهم مطرح شد، بلافاصله اعلام کردند که خط قرمز مطبوعات اصلاح طلب این است که به جنایات دهه ی اول انقلاب نپردازند و چنانکه افتد و دانی نپرداختند." (از نامه مهر انگیز کار به طبرزدی)

آری "چنانکه افتد و دانی نپرداختند" و اینان بار سنگین پاسخگویی به این "نپرداختن" و یا "همراهی" را بر دوش دارند، آنها در مقابل خشونت حاد و قهر رژیم علیه زندانیان بی دفاع سکوت کردند و امروز برای ما داعیه مقابله با "قهر" را دارند و البته ایشان از "قهر" و "خشونت" تعبیر ويژه خود را دارند، هر آن چیز که نظم موجود را بر هم ریزد، جانیان را به پاسخگویی بکشاند و در یک کلام قدرت مردم را به نمایش گذارد از نظر ایشان "خشونت" و مذموم است.

از ما میخواهند خشم خود را به کناری بگذاریم. ما پاسخ میدهیم:" اما یک خشم بیان شده، و به کُنِش تبدیل شده در خدمت آرمان ها و آینده ما، حرکتی روشنگرانه، رهایی بخش و توان بخش است. تازه در روند دردناک تبدیل (خشم به کنش) است که ما یاران– که با آنها نیز بایست تفاوتهای جدی خود را روشن کنيم – و دشمنان حقیقی خود را باز می شناسیم."(1)

امروز اما زمان به دگر است!

شریکان دزدان و جانیان بدون گفتن کمترین اطلاعاتی در مورد نقش خود در آن سال های تاریک میخواهند که "ببخشیم"

اکبرگنجی که نگران بلند شدن صداهایی است که او را در مورد گذشته اش بازخواست میکنند میگوید:" «من می گویم اگر شما می خواهید به لحاظ سیاسی به دموکراسی برسید اگر می خواهید یک نظام سیاسی دموکرات و آزاد تشکیل بدهید، این راهی جز این ندارد که انتقام، خشم، کینه و اینها را کنار بگذارید. ما با نفرت، با کینه و با خشم نمی توانیم یک نظام دموکراتیک درست کنیم. اگر بخواهید نظامی دموکراتیک درست کنید، یک جا باید ببخشید.» (مصاحبه گنجی با رادیو آلمان)

آری ، تقاضای بخشش بدون محاکمه وعدم اجرای عدالت تنها از سوی کسانی میتواند پذیرفته شود که در اجرای آن نفع میبرند و از محاکمه میگریزند.

بخشش بدون اجرای عدالت معنا نمییابد. و تازه چه کسی باید ببخشد. جان ها و گلو هایی که دریده شدند؟ آنها دیگر نیستند که به قساوت و وحشیگری یاران شما شهادت دهند ، اما یقین داشته باشید که خانواده و یاران بازمانده و جان به در برده ، برای جلوگیری از تکرار این فجایع سر بلند خواهند کرد.

منیره برادران به درستی در برخورد به اکبر گنجی میگوید:" چه کسی را باید بخشید؟ مردم و به ویژه خانواده های قربانیان و بازماندگان برای اینکه ببخشند، ابتدا باید بدانند که چه کسانی مسبب آنهمه ویرانی و اعدامها بوده اند. بخشش بدون روشن شدن حقیقت و بدون شناساندن عاملان جنایت به یک پروسه اجتماعی تبدیل نمی شود. اگر نخواهیم آن را به یک بخشش ارزان تنزل دهیم، بخشودن آخرین گام پس از یک پروسه طولانی و پردرد درگیری با گذشته و بعد از روشن شدن حقیقت و اجرای دارسی میسر است. بخشش هم جنبه فردی دارد و هم جنبه اجتماعی. هم فرد داغ دیده باید آماده بخشودن باشد و هم جامعه به این مرحله رسیده باشد. نمی توان برای آن فراخوان داد، یا آن را به رفراندوم گذاشت. کسی نمی تواند به جانشینی از طرف قربانیان و یا به نام دولت، جنایکاران را ببخشد." «یکجا باید بخشید» یا بهم ریختن مرز حق و نا حق؟ / منیره برادران

رسانه های غالب و قدرت- مردان خواهان این نیستند که این تاریخ از سوی ما بیان شود، آنها میخواهند ابتکار نگارش تاریخ را به دست گرفته و آن را آنگونه که خود میخواهند باز گو کنند.

در همین راستا است که اکبر گنجی در توضیح نظراتش در نامه ای به منتظری تحت عنوان " هميشه دوست داشتم در مكتب شما شجاعت بياموزم" مینویسد": "عدم همكاری" با حاكم شخصی، تاكتيك ديگری است كه بر آن تاكيد كرده‌ام. در اينجا هم با حجاريان در يك جبهه قرار داريم." و نمیگوید از چه زمان به این همکاری پایان داده و در دوره ای که همکاری میکرده چه کرده است؟

باید به آنهایی که با فراخوان اکبر گنجی دست از پا نمیشناختند و فکر میکردند چه ایده نو و حرکت عجیبی در راه است و به دنبال آن افتادند و آن را اولین فراخوان سراسری! دانسته و برخی حتی پا را فراتر گذاشته و آن را راهی برای وحدت اپوزیسیون دانستند بگویم دیدید که با جار و جنجال نمیتوان رهبر ساخت، دهها جایزه بین المللی نیز نام گنجی را از لیست همکاران سابق رژیم پاک نمیکند. وحدت اپوزیسیون مورد نظر شما نیز از طیف همان شرکت کنندگان در کنفرانس اتحاد جمهوریخواهان و پیام دهندگانشان فراتر نرفت. و چند نفری که در گرما گرم داستان، قدرت فکر از دست داده بودند نیز زود به خود آمدند و دفاع خود را مشروط خواندند.

اما نسلی که از خط قرمز نظام پیروی نکرد و علیه بی عدالتی ها دهان باز کرد و هزینه آن را هم پرداخت، امروز حق دارد بپرسد:"عاملین و مسببین این فجایع که بر ما گذشت چه کسانی هستند؟ چه کسی در آن تابستان های مکرر کشتار ، فرمان دادند و چه کسانی اجرا کردند؟ " و همه خوب می دانیم که یک نظام سیاسی فقط از دستگاه سرکوب نظامی تشکیل نشده بلکه انواع نهادها در یک دولت با روش های مطلوبشان دست اندر کار حفظ آن هستند ، و از چنین منظری است که یک یک دست اندرکاران این نظام ، به تناسب عملکردشان در کلیه این جنایات سهیم هستند و بایستی به روشنی پاسخگو باشند.

آری آفتاب بی رمقی است و نمیشود در این باغچه سوخته از "مرداد" از گل گفت و گل شنید ... بگذارید کینه را ترانه کنیم و آزادی را سرودی.

سال قبل در یادداشت هفته دیدگاه پس از انتخابات نوشتم:" راه دشوار و طولاني ای در مقابل ماست . با نقد گرايشات سازشکار و مماشات طلب ، به طرح مطالبات خود پرداخته و برای دستيابي آنها مبارزه ای جدی را سازمان دهيم. به پشتيباني از حرکات اعتراضي بر خيزيم وبرای مقابله با موج سرکوبي که بيم آن ميرود که در راه است خود را آماده و ارتباطاتمان را در اين مسير تقويت کنيم.

تنها در صورت بروز اعتراضات آشکار و متحد اين بخش از مردم است که جان به لب آمدگاني که هنوز از سر استيصال چاره را در اين يا آن امامزاده جستجو مي کنند به پشتوانه اين نيرو راه خود را از حرکت درون سيستم جدا کرده و به دنبال راه چاره ديگر يعني تغيير بنيادی اين نظام مذهبي- مرد سالار و تمامي ارکان آن برخواهند آمد."

امروز اضافه میکنم : مسئولیت خطیر رساندن این هدف به آخر بر عهده همه کسانی است که سابقه همدستی و همکاری با جنایات ضد بشری این رژیم را ندارند. هر کوتاه آمدنی از پرنسیب های این مبارزه به معنای خوشبینی و تنزل پیچیدگی های هم گرایی ، وحدت و جدایی و انشعاب در میان نیرو ها به سلیقه شخصی و امری فردی است.

این کار ساده و در عین حال برای جنبش ما بسیار مضر است.

آنهایی که درد همسر موسوی خویینی ها (نماینده مجلس ششم رژیم) و مادری که در سال 60 دو فرزندش اعدام شده اند و یا کسانی که در سال 67 در تنهایی و سکوت آن سالها عزیزانشان را از دست دادند را یک کاسه می کنند، آگاهانه صف دوستان و دشمنان را بر هم میریزند تا در سایه غبار ایجاد شده برای آن اولی حرمتی دست و پا کنند.سخن بر سر دفاع از آزادی اینان نیست که امری است پذیرفته و به یقین اصولی. سخن از سرپوش و پرده افکندن بر تفاوت های فاحش اینان با هم است. تفاوت هایی که یکی را شریک جرم و آن دیگری را قربانی میسازد.

تفاوتی جدی برای هر محکمه رسیدگی به جنایات این رژیم علیه بشریت.

ShadiAmin@web.de
توضیحات:

(1)قدرت و لذت / ترجمه شادی امین / در باره ی مزایای خشم مان -اودری لرد

منبع: سايت ديدگاه