Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

همسران و دختران مرداني كه بيماري روحي دارند نخستين قربانيان آنهايند / نيره توکلی

بسياري از خانواده‏ها مي‏كوشند در برابر فرزندان خود سپر بلايي باشند كه فشار ناملايمات اجتماعي را بر دوش آنها كم كنند. قانون مدني ايران نيز همة رياست و اختيارات را به كف پدر، يعني سرپرست خانواده سپرده است.

“حوصله‏ام سر رفته بود. بابا نه مي‏گذاشت براي كنكور كلاس تقويتي بروم، چون مي‏گفت تو سهميه‏اي هستي و قبوليت تو دانشگاه تضمين شده است (در حالي كه من دلم نمي‏خواست تو دانشگاه منو به عنوان سهميه‏اي بشناسند)، نه مي‏گذاشت توي خونه نوار موسيقي ايراني گوش كنم(مي‏گفت تو سرش گرومب گرومب صدا مي‏كنه)، مدام هم با مامان و من و خواهر برادرهام سر بهانه‏هاي بي‏اساس دعوا راه مي‏انداخت… همين طور كه داشتم جلو آيينه گريه مي‏كردم، با خودم گفتم كاشكي رنگ موي مامان رو بردارم و يك تكه از موهاي جلو سرم را رنگ بزنم. همين كار رو هم كردم. وقتي كه بابام فهميد، دوساعت تمام موهاي منو تو دستاش گرفته بود و منو روي زمين مي‏كشيد. همة در و همسايه فهميدند. مرتب به من فحشهاي ركيك مي‏داد. مي‏گقت من با زنهاي هرزة خياباني هيچ فرقي ندارم. مي‏گفت همين روزهاست كه شكمم يك متر بالا بياد. مادرم جيغ مي‏كشيد و مي‏رفت تو دست و بالش كه منو نجات بده،‌ اونو هم به ضرب لگد پرت كرد يك گوشه. برادر و خواهرهاي كوچكترم گريه مي‏كردند…17 سال است كه موجودي به اسم پدر بالاي سرم است، يعني از همان وقتي كه به دنيا آمده‏ام و هيچ وقت از بابام چيزي جز كتك و عصبانيت نديدم. دلم مي‏خواهد از خونه فرار كنم. پيش از اينكه پدرم، بالاخره، يكي از ماها را بكشد….”
بخشي از نامة مريم، دختر 17ساله، به همكلاسش در دبيرستان

كشور ما كشور بحران‏زده‏اي است. تحركات شديد اجتماعي، جنگ، زلزله و وحشت دايمي از وقوع آن، فاصلة طبقاتي شديد، تورم، گراني مسكن، كمبود اشتغال براي جوانان و نبودن فضاهاي باز و شاد براي گذران اوقات فراغت براي جوانان مشكلاتي است كه همگي پيامدهاي اجتماعي و رواني خود را در افراد جامعه باقي مي‏گذارد. پيامد تكانها و ضربه‏هاي شديد پس از سوانحي چون جنگ و زلزله، مثل همة كشورهاي جهان، افزايش بيماران عصبي و رواني است. هنوز كه هنوز است بسياري از مجرمان و جنايتكاران امريكايي را تفنگداران سابق ارتش امريكا تشكيل مي‏دهند، همان كساني كه جسماً از جنگ جان به در برده‏اند، اما شايد سلامت روحي خود را هرگز به دست نياورند. در كشور ما نيز پديدة سرقت مسلحانه يا قتل با اسلحة گرم پديدة نوظهور چند دهة اخير است. بي‏اعتنايي به آمار رو به افزايش آن بي‏اعتنايي به زنگ خطر است.
بسياري از خانواده‏ها مي‏كوشند در برابر فرزندان خود سپر بلايي باشند كه فشار ناملايمات اجتماعي را بر دوش آنها كم كنند. قانون مدني ايران نيز همة رياست و اختيارات را به كف پدر، يعني سرپرست خانواده سپرده است. فاجعه آنجاست كه پدر خانواده دچار بيماري روحي و عصبي باشد. البته، بيمار روحي هر يك از اعضاي خانواده براي همة اعضاي خانواده عذاب‏آور و مشكل‏برانگيز است، اما وقتي پدر خانواده دچار بيماري روحي باشد، پيامدهاي آن بسيار شديدتر و دردناك‏تر است. در همين ماههاي نخست سال جاري (1383) شاهد چند جنايت دردناك بوده‏ايم. پدر زهرا ي 9ساله، كه جانباز است، شبانه او را از خواب بيدار كرده و بي هيچ دليل يا بهانة منطقي يا حتي غير منطقي او را به زيرزمين خانه برده و سرش را بريده. اين در حالي است كه همسر او از بيماري روحي او آگاه بوده، اما راهي به جايي نداشته كه بتواند از وقوع اين فاجعه پيشگيري كند. مرد ديگري، به محض شنيدن خبر حاملگي همسرش، دختر 17ماهه‏اش را با بالش خفه كرده.
زنان و دختران مرداني كه دچار بيماريهاي روحي‏اند در زمرة آسيب‏پذيرترين زنان جامعه‏اند و نخستين قربانيان خشونتهاي سرپرست خانوادة خود به شمار مي‏آيند. گاه براي دختران نوجواني كه اسير دست چنين پدراني‏اند راهي جز فرار از خانه باقي نمي‏ماند. فراري كه جز تباهي و سياهي سرنوشتي براي آنان رقم نمي‏زند.
براي جلوگيري از تكرار چنين فجايعي چه كرده‏ايم؟ آيا از هيچ‏يك از زناني كه همسران از جنگ برگشته و بيمار دارند پرسيده‏ايم كه در پشت درهاي بستة خانة آنها چه مي‏گذرد؟ آيا براي زناني كه با چنين مشكلي مواجه‏اند، هيچ مرجعي براي راهنمايي و مشاوره و اينكه چگونه با همسر بيمار خود رفتار كنند و چگونه ساير افراد خانواده را از آسيبهاي احتمالي فرد بيمار حفظ كنند به آنها معرفي كرده‏ايم؟ اين زنان، به احترام جانبازي همسرانشان در جنگ، مهر سكوت بر لب دارند، همچنانكه در موارد غير از اين نيز، زنان براي حفظ حرمت خانواده يا از بيم آنكه مشكل را مطرح كنند و فريادرسي نباشد، هر وضعيتي را تحمل مي‏كنند. پاسخ پرسشهاي بالا منفي است. هيچ مرجعي نيست كه كمكي از لحاظ روحي يا توانمند كردن همسران يا دختران اين گونه بيماران كمكي به آنها بكند.
زنان هماوا