از تجربههای سالهای زندگیام در تبعید، آموختم که این سازمانها که به غلط سازمانهای ملل نامیده میشوند از آغاز برای این تشکیل شدهاند که مدافع منافع دولتها باشند و سدی باشند در برابر سیل بنیانکن مردمی که از ستم جنایتکاران حاکم بر کشورشان، به جان آمدهاند.
نمونهای ندیدهام که مرا در نگاهم به این سازمانها، دچار تردید کند.
«سکوت» را برنگزیدهام اگر که به این مجامع توهمی ندارم.
نه...من خطاب به این سازمانها نامه نمینویسم.... امضا نمیکنم و مادهها و تبصرههای قوانینشان را که بند بند آن با دخالت سردمداران قدر قدرت نوشته شده است به رسمیت نمیشناسم و برای جان جوانی که از مرگ خویش برای آیندگان زندگی میسازد، به این درهای شکسته، دخیل نمیبندم. و از این سازمانهای ریز و درشت که سنگبنای آن بر پایهی مصالحه با دولتها گذاشته شده است، خواستهای ندارم. و یقین دارم که این مجامع به اصطلاح بشری به تنها چیزی که نمیاندیشند، جان بشر و حقوق بشر است.
من به شیوهی کار شما اعتراضی ندارم اما این راه، راه من نیست و گمان نمیکنم که با این شیوهها بشود جان این جوان و این جوانها و جنبش حقطلبانهی مردم ایران را نجات داد.
فقر... آوارگی....جنگ... کشتار...نابسامانی جهان....فرودستی مردم و بالا دستی سرمایه، محصول همین سازمانها و نظارتهاست.
وضع موجود را همین واسطهها ابدی کردهاند.
«فیض» که سر بر دست، به میانهی میدان آمده است صد البته که بر احوال خویش مخّیر است و خود میداند که چه میکند و چرا میکند.
نگاه «فیض مهدوی» به جهان و اندیشهاش به هستی و آزادی، - نگاه من هم که نباشد- به شجاعتاش، بیباکیاش و ایستادگیاش در برابر واپسگراترین حکومت تاریخ ارج مینهم و هم از او و جوانان مبارز پای در بند دیگر میآموزم که دیگر اعلامیه... بیانیه... فراخوان و امضا کارساز نیست.
امروز هر دست به یک سنگ نیاز دارد.
استکهلم- ده ماه مه دو هزار و شش
mina.assadi@spray.se