Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

جنبش زنان ایرانی، هم منطقه‌ای و هم جهانی است / منیره کاظمی

پس از واقعه ١١ سپتامبر ٢٠٠١ دنیا با واقعیتی مواجه شد که ما ایرانیان به خصوص زنان بیست و دو سال بود آنرا شناخته و با پوست و گوشت خود لمس‌اش کرده بودیم و آن همان اسلامیسم است.

اسلام سیاسی برای ما ایرانیان پدیده‌ای غریب نبود و نیست. از همان زمان که شیخ نوری‌ها و یارانش در دوران استبداد صغیر به نام اسلام به آزار و عارت و حتی کشتار آزادیخواهان و مبارزان دوران مشروطه پرداختند، همان زمان که زنان فمینسیت ایرانی اولین مدرسه‌های دخترانه را راه انداختند و در مقابل با آزار و اذیت اسلامیستها روبرو شدند، همان زمان که احمد کسروی با نام اسلام و خدا به دست فدائیان اسلام کشته شد، زمانی که خمینی در آشوب ١٥ خرداد صدایش برای بازگشت به دوران سیاهی‌ها بلند شد و داشتن حق رأی زنان را مساوی با فحشا خواند، زمانی که سینما رکس آبادان برای هر چه سریعتر به مقصد رسیدن از سوی مدعیان مجری عدالت بر روی زمین به آتش کشیده شد و نزدیک به چهارصد تن از هموطنانمان محکوم به سوختن و مرگ شدند، زمانی که زنان در فردای پیروزی انقلاب به حق لقب اولین دشمنان حکومت اسلامی قرار گرفتند، چراکه بدن زنان جولانگاه شیطان است و زنان آزاد و مستقل شاگردان شیطان‌اند- پس برای هر چه بیشتر کنترل و ایدئولوژیزه کردن جامعه باید هر چه بیشتر زنان را کنترل کرد و جلوی حرکات مستقلانه آنان را سد کرد-، زمانی که در زندانها و سیاه‌چالهای حکومت ولایت فقیه زندانیان به خاطر عقایدشان و به خاطر پایبند نبودن به ایدئولوژی آقایان شکنجه و اعدام میشدند و زمانی که حتی شماری از دگراندیشان قربانيان ترور رژيم در خارج کشور میشوند و... همه و همه نشانه‌هایی از اسلامیسم آنهم از نوع بنیادگرائی تمامیتخواه‌اش برای ما ایرانیان بوده و است.

حال میرود که تعفن این غده چرکین سراسراین کره خاکی را درنوردد. نمونه‌هایی مانند واکنش‌های ناشی از مسئلهء کاریکارتورهای دانمارکی و حملاتی که به سفارتخانه‌ها و پرچم‌هایی که به آتش کشیده شد و یا قتلهای ناموسی و اعمال خشونت به زنان مسلمان از سوی افراد خانواده‌شان از یک سو، و از سوی دیگر کمکهای نقدی، لوژیستیکی رژیم ایران و دیگراسلامیستهای عرب به گروه‌ها، سازمانها و مراکز اسلامی با گرایشهای توتالیتاریسمی مقیم اروپا و آمریکا و همنیطور مساجد وابسته به این گرایشها که در آنها نفرت و خشونت موعظه‌ میشود، نشان از آن دارند که صلح جهانی و دست‌آوردهای تا کنونی جامعه بشری در معرض خطر قرار دارند. سیاستهای به غایت غلط کشورهای غربی که فقط منافع آنی اقتصادی خود را در نظر میگیرند چرا که برای آنها فقط و فقط سود سرمایه مطرح است و دیگر هیچ، تا به امروز فقط به تقویت و ترویج اسلام سیاسی، این نیروی ارتجاعی، به طور اخص و حرکتهای ارتجاعی از نوع دیگر مانند بنیادگرایی مذهبی ، نژاد پرستی، ضد یهودی و ناسیونالیسم کور به طور اعم روبه رشد هستند. اضافه بر آن، وجود و رشد اسلامیسم نه تنها باراقتصادی سنگینی را بر دوش مزدبگیران اکثر کشورها به بهانه مبارزه با تروریسم وارد آورده بلکه هزینه خیلی از پروژه‌های رفاه عمومی از اقلام بودجه کشورها هم حذف شده که این خود نفتی است بر آتش نارضایتی عمومی و تقویت خشونت و نفرت در این جوامع.
از این جهت پیروزی ما ایرانیان بر بنیادگرائی اسلامی کمکی بزرگی به تدوام مبارزه برای صلح، آزادای، دموکراسی، برابری و عدالت در سراسر جهان خواهد بود. چرا که به نظر من مسائل برشمرده در بالا دانه‌های زنجیری از اعمال خشونت و قدرت هستند و با قطع حلقه‌ایی از آن، این زنجیر دیگر کارآئی خود را از دست خواهد داد.

حال در این میان رسالتی جهانی در مقابل ما زنان ایرانی قد علم کرده چرا که پیروزی زنان ایرانی علیه اسلامیسم، نه تنها پیروزی زنان کشورهای منطقه و حتی جهان است بلکه پیروزی برای بدست آوردن دموکراسی، آزادی‌، برابری و انسان دوستی هم هست.

ولی هم اکنون در این‌راه خطیر ما زنان ایرانی تنهاییم!
تجربه یکسال و نیمه اخیر من در همکاری با یک جمع مختلط به من میگوید که متأسفانه مردان فعال سیاسی ایرانی خطیر بودن این شرایط را احساس نکرده و هنوز آنچنان در چنبره افکار و سنتهای مردسالارانه ( در محدوده خصوصی و عمومی) گرفتارند که فرصنگها با دریافت و پذیرفتن نقش محوری مطالبات و خواسته های زنان در مبارزه با جمهوری اسلامی فاصله دارند. مردان ایرانی هنوز در نیافته‌اند که رهایی جامعه از مردسالاری، برای آنان هم رهایی به ارمغان خواهد آورد. آنها در نیافته‌اند که چهارچوب، قاب و پایه‌های جمهوری اسلامی و ایدئولوژی اش، استراتژی حفظ و بقای آن، ساختار تشکیلاتی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی آن مردسالارانه است. دریافت این مسئله که با نشانه گرفتن مردسالاری در حقیقت قلب این بختک و شیشه عمر این رژیم را مورد هدف خود قرار داده‌اند آنقدر برای مرد ایرانی دشوار است که باید به آنان گفت ما را (زنان ایرانی) به خير تو اميد نيست، شر مرسان.
نمونه‌های واضح و زنده برای اثبات این ادعا بسیار است. اولین نمونه برای نشان دادن تنها بودن ما زنان ایرانی در مقابل غول ارتجاع همان سیاستهای اتمی رژیم ولایت فقیه و دستیابی این مخالفان هر چه علم و فن‌آوری مدرن است به تکنولوژی غنی سازی اُرانیوم میباشد. ما شاهد بودیم که چگونه آقایانی با داشتن سابقه دیرینه فعالیت سیاسی و مدعی نظریه پرداز بودن، به دام احمدی نژاد افتادند و از حق مسلم یک رژیم توتالتاریسم، ضد بشر و ارتجاعی دفاع کردند ولی بر سر حجاب اجباری و حق مسلم آزادی پوشش سکوت میکنند.
نمونه دیگربحثی بود که چندی پیش یکی از سایتهای زنان بر سر شروط حین عقد مطرح کرد و آقایانی که به نوعی خود را مدرن می‌نامند، چرا که از کامپیوتر استفاده میکنند و به سایتهای زنان هم سر میزنند، آه از نهادشان برآمد که فمینیست‌ها میخواهند جامعه ایران را زن‌سالار کنند. حال به این کار ندارم که این شروط فقط و فقط درمقابل و با در نظر گرفتن قوانین ضد زن جمهوری اسلامی مطرح شده و میشود و تنها مخاطب آن زنانی هستند که همین امروز و فردا در جامعه فلاکت زده‌ء ایران میخواهند ازدواج کنند، مسئله این است که اکثر این آقایان این شروط را ساخته ذهن و از دستآوردهای فمینیستهای ایرانی میدانند و منافع خود را با آن در خطر میبینند. غافل از آن که این شروط نه تنها جدید نیستند بلکه حتی ربطی هم به جمهوری اسلامی ندارند و تعیین شروط حین عقد همیشه در اسلام وجود داشته و دختران امامان- از جمله سکینه دختر امام حسین - هم از این نوع شروط استفاده میکردند( زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش، ص ٢٨٠- فاطمه مرنیسی، نشر نی).
به همین جهت ما زنان ایرانی باید هر چه بیشتر به نیروی خود متکی باشیم و در متشکل شدنمان در این کارزار جهانی علیه اسلامیسم بکوشیم. باید اولاً صدای خود را هر چه رساتر به گوش جهانیان برسانیم و در ثانی با زنان دیگر کشورها در منطقه ( افغانستان، عراق، مصر، ترکیه و....) و در بعدی جهانی همراه شویم و خواهان همکاری دوجانبه شویم بگوییم که ما چه میگوییم و چه میخواهیم، بشنویم چه میگویند و چه میخواهند تا نقاط مشترک پررنگتر شده و وحدتی عمومی و جهانی علیه توتالیتاریم اسلامی شکل بگیرد. به امید آنروز

٢٠٠٦/٠٤/٢٤