Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

دموکراسی در خانه و جامعه / الهه امانی

ما امروزه از دموکراسی اقتصادی و دموکراسی در خانه و دموکراسی در فرهنگ و فرهنگ دموکراسی صحبت می‌کنیم. بیان این واژه‌های نوین، تنها بازی با لغات نبوده بلکه...

***

دموکراسی ازواژه یونانی Demokratia است که خود ترکیبی از دو واژه demos به مفهوم «مردم» و یا «عامه» وKratein به مفهوم «حکومت» است. ترکیب این دو لغت یا «دموکراسی» به مفهوم «حکومت مردم» است که امروزه در زبان فارسی آن را «مردم سالاری» می‌خوانند. این واژه در نیمه دوم قرن بیستم بسیار مورد توجه قرار گرفت و در حیطه‌های گوناگون سیاست، فرهنگ، اقتصاد، فلسفه و زبان، عرصه‌های نظری نوینی را گشود. واژه دموکراسی به مفهوم مبانی و اصول برابری اجتماعی و احترام به حقوق فرد در جامعه و یا واحدی از جامعه از جمله خانواده است. به بیان ساده دموکراسی یعنی «مشارکت قدرت» که در برابر دیکتاتوری که تمرکز قدرت و عدم تعادل قدرت است می‌باشد. از این رو زمانی که واژه دموکراسی یا «مشارکت قدرت» در مناسبات جنسیتی بین زن و مرد استفاده می‌شود همان مفهوم «برابری جنسیتی» را در بردارد. یکی از روندهای غالب جهان امروز آن است که بسیاری از واژه‌ها و مفاهیم که ریشه در سیاست ، اقتصاد، فرهنگ، علوم اجتماعی و تاریخ داشته، از چهارچوب نهادین خود بیرون آمده و به عرصه‌های نظری گوناگون و حوزه‌های مختلف جاری گشته و در این گذر مباحث نظری و عرصه‌های روشنفکری و روشن بینی را گسترش داده است. برای مثال «حقوق انسانی» که امروزه به آن اشاره می‌رود، در واقع دامنه گسترده‌تری از حقوقی است که به طور روشن در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است. این شعار که در سرلوحه بسیاری از نهادهای دولتی و خصوصی، سازمان‌های غیر دولتی و جنبش زنان قرار دارد که "حقوق زنان، حقوق بشر است" در واقع فرآیند روند تعمیق و بالندگی مفهوم و واژه "حقوق بشر" است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است. نمونه بارز دیگر در این زمینه واژه «شکنجه» است که درخرد جمعی جهانیان اشاره به اذیت و آزارجسمانی و روانی است که در حوزه سیاسی اعمال می‌گردد. اما امروزه «خشونت علیه زنان»، چه خشونت جسمانی و چه خشونت احساسی و روانی ،در مباحث قانونی در عرصه جهان و اسناد و بیانیه‌های کنوانسیون‌های مختلف سازمان ملل ،تحت عنوان شکنجه قرار می‌گیرد. به عبارتی مفهوم "شکنجه" از حیطه جامعه به حیطه خانه گسترش پیدا کرده است. از این رو بسیاری از مفاهیم و واژه‌ها در حرکت سیال خود دیوارهای خانه و جامعه، خصوصی و عمومی شخصی و سیاسی و حوزه‌های مختلف سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع را شکسته و جریان را به سوی درکی متجانس‌تر و همگون‌تر و «بدون مرز» در حیطه نظری و بینشی سوق می‌دهد. واژه دموکراسی نیز از چنین روندی مجزا نبوده و حیات خود را که از حیطه «برون» و اجتماع آغاز کرده به درون و خانه آورده و از حوزه سیاست و حکومت خود را به فرهنگ و مسائل اجتماعی کشانده و سپس اقتصاد را سیال‌گونه در نوردیده و حضور خود را در مناسبات قدرت بین زن و مرد به همه اعلام نموده است. ما امروزه از دموکراسی اقتصادی و دموکراسی در خانه و دموکراسی در فرهنگ و فرهنگ دموکراسی صحبت می‌کنیم. بیان این واژه‌های نوین، تنها بازی با لغات نبوده بلکه پژواکی از واقعیت جهان امروز و تاکید بر مفهوم هسته‌ای و کلیدی واژه دموکراسی دارد که به مفهوم «مشارکت قدرت» است. مفهوم قدرت نیز با مفاهیم دموکراسی و دیکتاتوری در ارتباط تنگاتنگ و دیالکتیكی قرار دارد. اگر دموکراسی به مفهوم مشارکت قدرت و دیکتاتوری به مفهوم تمرکز قدرت و قطبی شدن آن است، از این رو مفاهیمی چون دیکتاتوری و یا دموکراسی هر دو بیانگر مناسبات قدرت در خانه و جامعه هستند و مناسبات قدرت برابر در خانه ، برابری جنسیتی و در مقابل نظام مرد سالاری و یا پدرشاهی است. دموکراسی در خانه و جامعه، مناسبات قدرت برابر، عشق، دوستی، برابری، عدالت و صلح را به جامعه ارمغان می‌آورد و دیکتاتوری و نظام پدرشاهی، فرآیندی جز مناسبات قدرت نابرابر، تمرکز قدرت، جنگ، تنفر، خشونت، دشمنی، استثمار اقتصادی و ستم جنسی، جنسیتی، قومی، سیاسی و امپریالیسم و تهاجم فرهنگی نخواهد داشت. برابری جنسیتی (Gender equality) یک ساختار اجتماعی (Social Construct) است که برخلاف «جنس» یا که به تفاوت‌های بیولوژیکی بین زن و مرد اطلاق می‌گردد، به مثابه مناسبات همواره در حال تغییر و تحولی است که متغیری از شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی می‌باشد. براساس تعاریف مندرج در اسناد سازمان ملل متحد، برابری جنسیتی به مفهوم تقسیم برابر قدرت بین زن و مرد در زمینه دستیابی به آموزش، بهداشت، پست‌های مدیریت، مزد برابر در برابرکار برابر به کرسی‌های پارلمان و حوزه‌های دیگرمی باشد.
یکی از مباحث مناسبات برابر قدرت و یا دموکراسی در منزل، به تفسیم عادلانه کار و یا نقش‌های جنسی، جنسیتی زن و مرد در خانواده اشاره دارد. این بحث در جامعه شناسی اشتغال، جنسیت و خانواده مورد بررسی قرار می‌گیرد و جنبه‌های بسیارزیادی از تقسیم و کار در خانواده و رابطه آن با قدرت و اشتغال را مورد پژوهش قرار می‌دهد.
David Maume که استاد جامعه شناسی در دانشگاه Cincinnati بوده و مدیریت مرکز Kunz را سال‌ها به عهده داشته در زمینه مطالعات کار و خانواده، براساس تحقیقاتی که این مرکز انجام داده به این نتیجه می‌رسد ، کسانی که اعمال قدرت در محیط کار می‌نمایند در نظام کار در خانواده نیز اعمال قدرت بیشتری می‌کنند. وی در تحقیقی که چند صد نفر از خانواده‌هايی که پدر و مادر هر دو شاغل در اوهایو آمریکا بوده، الگوی رفتاری را مشاهده می‌کند که «مردانی که وظایف مدیریت در محیط کار داشته ، در انجام کارهای خانه کمتر کمک کرده‌اند. در حالی که زنانی که در موقعیت مدیریت در محیط کار هستند، همسران خود را همواره تشویق می‌کنند که در انجام کارهای خانه فعال‌تر باشند. اما در بهترین مورد، زمانی که مردان در تقسیم مسئولیت‌های خانه و خانواده و انجام امور شرکت می‌جویند همواره در نقش «کمک» باقی مانده و ترجیح می‌دهند تا همچنان همسران مسئول باشند. مردانی که زنانشان در پست‌های مدیریت قرار دارند ٣٠ درصد از کارخانه را انجام می‌دهند در مقابل ١٧ درصد مردانی که زنانشان شاغل هستند اما نه در پست‌های مدیریت. اگر چه شکاف بین تقسیم ناعادلانه کار در خانواده در نسل جدید و یا آنچه که آن را Genration X می‌خوانند آهنگی به سوی بسته شدن دارد اما همچنان تقسیم کار جنسی جنسیتی سنتی که در آن زنان بار سنگین مسئولیت خانه و فرزندان را به دوش دارند، حتی در جوامع غربی همچنان بر جای مانده است. عبارت «شیفت دوم کار» که به کار زنان در خانه که تنها حائز ارزش مصرف بوده در کنار اشتغال آنها در بازار کار که «ارزش مبادله» داشته، پرده از این واقعیت برمی‌دارد که چرا شمار زیادی از زنان شاغل که مسئولیت خانواده و فرزندان را نیز برعهده دارند، از خستگی مفرط در پایان روز کار شکایت کرده و حتی در برخی از اوقات این خستگی و بار سنگین، نتایج زیانباری برای سلامتی جسمی و روانی آنان به دنبال می‌تواند داشته باشد. همچنین در تحقیق Kunz center چنین نتیجه گرفته می‌شود که مردان به طور عموم تصوری بزرگتری از سهم خود از کار در خانه داشته‌اند. برای مثال مردانی که اظهار داشتنه‌اند که ٢٧ درصد موارد به کارخانه پرداخته اند در حقیقت ١٨ درصد از موارد به انجام این مسئولیت‌ها پرداخته و در واقع ٩ درصد تفاوت حاکی از آنست که ساعت‌هایی که مردان در خانه به کار پرداخته است به علت ناخشنود بودن آنها طولانی‌تر از آنچه که باید در ذهن آنها ثبت شده است. اگر چه تقسیم عادلانه کار در خانه تنها یکی از جنبه‌های مناسبات قدرت در خانه یا جامعه شناسی دموکراسی در منزل می‌باشد و قدرت در پیشبرد مسائل اقتصادی خانواده، تصمیم گیری‌های کلیدی برای خانواده و فرزندان، مهار مناسبات اجتماعی، تعیین محل زندگی و موارد بی‌شمار دیگری نیز تجلی می‌یابد، اما بررسی این امر حاکی از آن است که جامعه بشری تا برقراری نظام عادلانه کار، مشارکت قدرت و دموکراسی در خانه، راه درازی در پیش دارد. هواداران و پویندگان راه استقرار دموکراسی در جامعه، باید براین امر تاکید ورزند که برقراری دموکراسی در جامعه، بدون دموکراسی در خانه تحقق نخواهد یافت، زیرا هر یک ،آینه دار دیگری بوده و دموکراسی پایدار چون صلح پایدار در گرو برابری جنسیتی و رفع ستم جنسی است.

الهه امانی - پژوهشگر
جمعه ٢٥ فروردين ١٣٨٥

--------------
* این مقاله در مجله حام و جان – شماره 6 ص6 و 7 (مجله بهداشت تن و روان )–آپریل 2006 منتشر شده است
http://www.jaam-va-jaan.com.