Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

بالاخره برگزار شد! / فرزانه راجی

تجارب يك دهه مبارزه به اصطلاح فمنيستي در ايران به ما ثابت كرد كه حتي تشكيل يك صف متحد در ميان زنان طبقه متوسط و روشنفكر كه عمده نيرو و ارتش اين مبارزه بوده اند، امري نشدني بوده و هست.

****

یادم می آید پارسال به دوستان گفتم:"چه خبر است این همه مراسم برای روز زن، یک کار دیگر هم بکنید." منظورم این بود که سالی یک بار برگزاری روز زن که نشد مبارزه. یادم رفته بود که برای همین برگزاری یک روز زن چقدر زور زده و چه تلاش¬هایی کرده بودیم. حالا بعد از پنج سال باز دوباره رسیده¬ایم به همان روز اول. امسال هیچ گروه و دسته ثبت شده و نشده مجوز برگزاری مراسم روز زن دریافت نکرد. این را از چند ماه قبل می¬دانستیم. بنابراین چند روز قبل که یکی از دوستان "کانون اشتراک" از من خواست برای روز زن سخنرانی کنم تعجب کردم که چطور شده این یکی گروه مجوز برگزاری مراسم دریافت کرده. مراسم قرار بود ساعت 2 بعد از ظهر روز 15 اسفند در "مرکز توانمندسازی سازمان¬های غیردولتی" در خیابان ویلا برگزار شود. شاید هم علت دادن مجوز این بود که "کانون اشتراک" NGO ثبت شده¬ای است و به هرحال آدم در خانه خودش می¬تواند مهمانی بدهد!
ساعت یک ربع به 2 در محل بودم. کلی گشتم تا کسی را پیدا کنم که بپرسم مراسم کجا برگزار می¬شود، یعنی نمی¬شود! همان کسی که آدرس تالار 2 را به ما داد اعلام کرد برنامه کنسل شده!
"چرا؟"
"به ما دستور داده¬اند!"
و این کسانی که دستور می¬دهند هرگز اسمشان مشخص نیست. در توصیف آن¬ها همیشه می¬گویند:"از بالا!" شاید هم از آسمان¬هاست!
ولی ما به رغم شنیدن خبر کنسلی دم در تالار 2 که قرار بود مراسم آن¬جا برگزار شود جمع شدیم. برای یک توضیح قانع کنند. توضیح بجای این که قانع کننده باشد بیشتر شبیه شیره¬مالیدن سر بچه¬های دو سه ساله بود:"سالن برگزاری مراسم آتش گرفته و موتورخانه سوخته!"
"خوب حایی دیگر به ما بدهید." یا "ما همین جا جلوی در مراسم را برگزار می¬کنیم."
مردک همانطور به ما نگاه کرد و پاسخی نداشت.
گفتیم:"چرا راستش را نمی¬گوئید ما موقعیت شما را درک می¬کنیم، شما هم مامورید ومعذور!"
بالاخره حاضر شد زیر لبی توی جمع اعلام کند که:"دستور از بالا رسیده" و با نگاهش آسمان را نشان داد. برای همین فکر کردم دستور از آسمان رسیده. نمی¬دانم چه کسانی در آسمان نشسته¬اند که با روز زن، زنان و هرچه به زنان مربوط می¬شود دشمنی دارند. نمی¬دانم اگر زنان نبودند اصلا آسمانی آن بالا بود یانه! بگذریم. مدعوین کم¬کم پراکنده شدند و ما بالاخره ساعت سه تصمیم گرفتیم مراسم را همان¬جا روی چمن¬های مرطوب پارک برگزار کنیم. دهنمان کف کرد از بس سعی کردیم بلند حرف بزنیم که به گوش همه برسد، حتی به گوش آسمان و آن¬هایی که آن بالا نشسته¬اند و تمام تلاششان این است که صدای ما را خفه کنند.

مراسم با سخنرانی من شروع شد. سپس چند پرسش و پاسخ و بعد سخنرانی یکی از اعضای کانون مشارکت و باز چند پرسش و پاسخ. اسم برنامه "راهبردهای فمنیسم" بود. مراسم سه ساعته اجبارا به یک ساعت تقلیل پیدا کرد چون یکی از سخنرانان نبود و فیلمی که کانون تهیه کرده بود فرصت نمایش پیدا نکرد. ولی خوب بود. بالاخره برگزار شد.

متن سخنرانی:

دوستان گفتند كه امروز چند كلامي در باره فمنيست¬ها و سياست صحبت كنم. و من بيش از آن¬كه در باره فمنيست¬ها و سياست بگويم در باره سياست فمنيست¬ها و يا سياست¬زنان بحث كرده¬ام كه به هرحال بي¬ربط به زنان و سياست نيست. از آن¬جا كه خيلي¬ها دوست ندارند خود را فمنيست بدانند و بسياري اساسا فمنيسم را نمي¬شناسند و شايد حتي اسم آن¬هم به گوششان نخورده باشد به جاي واژه فمنيست¬ها از واژه زنان استفاده مي¬كنم.
آن چيزي كه بين زنان و فمنيست¬ها مشترك است مبارزه بي¬وقفه آن¬ها عليه مردسالاري است. حال اين مرد سالاري در لباس و رداي حكومت ظهور كند، در زمنيه هنر، علم و فلسفه خود را نشان دهد ويا در روابط اجتماعي مثل محل كار و يا خانواده تجلي پيدا كند. بنابراين مي¬توان فرض گرفت كه تمامي كساني كه به شكلي براي حقوق زنان و به نفع زنان مبارزه مي¬كنند فمنيست هستند. يا به عبارتي تمامي زنان فمنيست هستند. مهم اين است كه زنان در عرصه¬هاي مختلف و درطي تاريخ مثل تمامي اقشار، طبقات، كاست¬ها و اقليت¬هاي اجتماعي ديگر كه فرودست انگاشته شده¬اند و حقوقشان ضايع شده، به مبارزه عليه اين بي¬عدالتي پرداخته¬اند. اينكه ما نام آن¬ها را چه بگذاريم مهم نيست. به ويژه كه فمنيسم به عكس ايسم¬هاي ديگر اساسا يكدست نيست و نحله¬هاي فكري متفاوت و روش¬ها و سياست¬هاي مختلفي را در برمي¬گيرد. اين روش¬ها و سياست¬ها از مبارزات زنان براي حقوق فردي مثل حق لباس پوشيدن تا تلاش براي برپايي دنياي نو را در برمي¬گيرد.

تنوع عرصه¬هاي مبارزه زنان به ناچار سياست¬هاي گوناگوني را ايجاب كرده است كه اين سياست¬ها خود نيز بواسطه شرايط خاص جوامع، طبقات و فرهنگ¬هاي متفاوت، مشخص و منحصر به فرد بوده است. بنابراين سخن گفتن از سياست فمنيست¬ها و يا پرداختن به آن امري بسياري كلي، نامتعين و نامشخص است. برخي براين هستند كه مبارزات زنان در جهان را به امواج فمنيسم از موج اول گرفته تا موج چهارم و لابد به زودي به موج پنجم تقسيم كنند و با تعريف آن¬چه كه در اين جنش¬ها و يا به اصطلاح امواج مشترك بوده نام اول و دوم و سوم برآن بگذارند. مثلا وجه مشخصه موج اول فمنيسم را مبارزه براي حق راي مي¬دانند. درحالي كه هم¬زمان با مبارزات زنان براي كسب حق راي، حتي در همان كشورها مبارزاتي از جانب زنان براي محدود كردن فروش مشروبات الكلي صورت مي¬گرفت. و يا عده¬اي براي تاسيس مدارس و حق زنان براي تحصيل مبارزه مي¬كردند. و يا وجه مشخصه موج دوم كه هم¬زمان با رواج و گسترش ايده¬ها و ايدئولوژي چپ و طرفدار طبقه كارگر بود، را مبارزه زنان براي حقوق برابر با مردان مي¬دانند. درحالي كه امر مبارزه براي حقوق برابر با مردان آنقدر كلي است كه تنوعات آن ناديده گرفته مي¬شود. اينكه دركشورهاي مختلف تصور از حقوق چيست؟ حقوق مردان چيست كه زنان مي¬خواهند با آن برابر باشند؟ و يا اينكه زنان در چه حقوقي مي¬خواهند برابر باشند و يا اين زنان با كدام مردان مي¬خواهند برابر باشند؟
همين تنوعات باعث شكل¬گيري موج سوم شد كه در واقع به اين تفاوت¬ها و تنوع¬ها مي¬پرداخت. كليشه مرد سفيد موبور متوسط غربي كه ظاهرا الگوي زنان سفيد موبور متوسط غربي براي برابري بود ديگر از طرف تمامي زنان پذيرفته نبود. مرد سياه، زرد و سرخ هم مي¬توانست آمال و آرزوي زنان سياه و زرد و سرخ باشد. از طرفي در مفهوم خود آن حقوق نيز آن¬قدر تنوع هست كه با عنوان كردن حقوق مساوي با مردان هيچ تعريفي از آن حقوق داده نشده. زن كارگر تقاضاهايش خيلي فراتر از تقاضاي يك زن متوسط مي¬رود و زن متوسط تقاضاهايش متفاوت است با زن يك سرمايه¬دار. زني كه قيدوبند¬هاي سنت و مذهب دست¬وپايش را براي هرگونه حركتي بسته است تقاضايش متفاوت است با زني كه اين قيد و بند¬ها را ندارد. به همين دليل است كه مي¬بينيم صفوف فمنيست¬ها كه زماني شايد فشرده¬تر به نظر مي¬رسيد، روزبروز پراكنده¬تر مي¬شود.
براي مثال در جامعه ايران زناني كه پاي¬بند عرف، سنت و مذهب هستند، شايد تقاضاي ارث برابر با مردان و يا حق برابر براي انتخاب شدن غايت فمنيسمشان باشد. و براي زنان جواني كه به آزادي¬هاي فرديشان اهميت بيشتري مي¬دهند غايت هدفشان كسب حقوق فردي باشد، حتي شايد كمي فراتر از آن¬چه كه مردان دارند. براي زن كارگر دستمزد برابر براي كار برابر و يا حقوقي ديگر كه بيشتر زمينه اقتصادي دارد و يا مربوط به شرايط كار است ارجحتر است، گرچه ممكن است غايت نباشد. زن روشنفكر طبقه متوسط احتمالا ضرب¬الاجلش حق آزادي بيان است. و زن طبقه مرفه نيز شايد مشكلش حقوق فردي¬اش باشد. بنابراين تصور از يك صف متحد زنان- بخوانيم فمنيست¬ها- تصوري غيرواقع¬بينانه است. گرچه همواره آرزويمان بوده باشد.
تجارب يك دهه مبارزه به اصطلاح فمنيستي در ايران به ما ثابت كرد كه حتي تشكيل يك صف متحد در ميان زنان طبقه¬متوسط و روشنفكر كه عمده نيرو و ارتش اين مبارزه بوده¬اند، امري نشدني بوده و هست. و آن¬چه كه بواقع اتفاق افتاد تعدد و تنوع روزبروز تشكلات زنان است گرچه همه¬اشان هم يك حرف بزنند. بحث¬هايي كه در مورد پلاتفرمي حداقل در مبان زنان شد و از همان روزهاي اول هم مطرح شد، هرگز به نتيجه نرسيد. و دليل اين امر فراتر از اختلافات مذهبي، طبقاتي و يا فرهنگي بود. بحث من عمدتا در مورد آن تشكلاتي از زنان است كه ظاهرا همه پايگاه طبقاتي متوسطي داشتند و در عرصه فرهنگي اجتماعي مشتركي زندگي مي¬كردند. يعني زنان متوسط روشنفكر.
اگر از تنوعات خواست¬هاي زنان به واسطه متفاوت بودن منافع طبقاتي¬، فرهنگي¬، سياسي¬ و اجتماعي آن¬ها بگذريم دلايل تشت در تشكلاتي كه منافع مشتركي را نمايندگي مي¬¬كنند عمدتا موارد زير است : يك: انحصارطلبي اين گروه¬ها و تشكلات، دو نهادينه نشدن دموكراسي در جامعه و به تبع آن نهادينه نشدن روابط دمواكراتيك در اين نهادها، سوم و شايد يكي از مهمترين دلايل عدم شناخت زنان از حقوق خود و چهارم عدم حضور زنان از تمامي طبقات و اقشار در اين مبارزات و عدم شناخت اين گروه¬ها و تشكلات از حقوق زنان طبقات و اقشار مختلف است.
انحصارطلبي و بعضا دگماتيسم ريشه در سنت مبارزاتي اين كشور دارد. اگر سازمان¬هاي ماركسيست ما سه جهاني و مستقل و دوجهاني و غيره بودند و اين تفاوت¬ها توجيهي براي جدايي آن¬ها مي¬شد و گاه حتي خصومتشان، زن متوسط روشنفكر ايراني اگر دنباله آن جريانات نباشد قاعدتا بايد در پلاتفرمي حداقلي به توافق برسد و بتواند در جبهه¬اي مشترك براي آن حداقل مبارزه كند، كه مي¬بينم نشد.
دليل دوم اين امر همانطور كه گفته شد نداشتن سنت كار دموكراتيك و اساسا عدم شناخت و نهادينه نشدن مفهوم و معناي دموكراسي از يك طرف و كم¬تجربگي زنان در مبارزات مستقل خودشان است. زن ايراني گرچه همواره در صحنه مبارزات آزادي¬خواهي به صور مختلف حضور داشته ولي به ندرت در صفي مستقل و براي حقوق خود مبارزه كرده است. سنت مبارزات مستقل زنان را با كمي اغماض مي¬توان به يكي دو دهه اخير محدود كرد.
سومين دليل عدم شناخت زنان از حقوق خود است. اين مشكل رابطه¬تنگاتنگي به معضل بعدي يعني عدم حضور زنان از طبقات و اقشار مختلف در اين گروه¬ها و تشكلات دارد. زن روشنفكر ايراني بنابر سنت مبارزاتي پشت¬سرش كه همواره در سازمان¬هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي نقش دست دوم، سياهي¬لشكر و در بهترين حالت نقش مشاور را داشته ويا در بعضي از سازمان¬ها به نقش¬هايي مفتخر شده¬است، نه تنها خود را ولي و قيم تمامي زنان مي¬داند بلكه تصور و الگويش از زن ايراني خودش است و آمال خود را آمال تمامي زنان مي¬داند. و اين امر نه تنها باعث مي¬شود كه به بيراهه برود بلكه باعث مي¬شود كه در يارگيري از ساير زنان از اقشار و طبقات ديگر كوتاهي كرده و بديهي است كه با اين اوصاف او فقط خودش را وصف مي¬كند و آمال و آرزوي خودش را حقوق مي¬داند. گرچه ممكن است اين آمال و آرزوه ها براي زنان اقشار و طبقات ديگر جذاب باشد ولي ضرب¬الاجل آن¬ها نيستند.

بنابرآن¬چه به طور واقع وجود دارد گرچه مبارزات زنان برمبناي منافع طبقاتي، گروهي و فرهنگي آنان اجبارا متنوع است، ولي حداقل توقع اين است كه گروه¬ها و طبقات و لايه¬هاي فرهنگي مشترك¬المنافع بتوانند در يك صف مبارزه كنند. و اين گام اول است. بدون طي كردن اين گام تشكيل صف مستقل تمامي زنان فقط يك توهم است. بايد از جز به كل رسيد. زنان تا زماني كه منافع جزئي خود را نشناسند نمي¬تواند كليات و وجوه مشترك خود را با زنان ديگر از آن انتزاع كنند. بنابراين مبارزه جبهه¬اي و پلاتفرم مشترك در بين تمامي زناني كه به نوعي مبارزه مي¬كنند گام بعدي است و نياز به آگاهي و شناخت عميق و دقيق از خود، منافع و حقوق خود و سپس منافع مشترك تمامي زنان دارد. شناخت و درك مبارزات زنان در كشورهاي ديگر، شناخت شرايط خاص سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي كشور و شناخت و آگاهي از نفس و چگونگي مبارزه نيز بخش¬هاي ديگري از پيش¬زمينه¬هاي مبارزه جبهه¬اي هستند.
با آن¬چه برشمرده شد درست¬تر اين است كه مبارزات زنان به اجزا كوچكتري همچون سنديكاها(نه لزوما شکل سنتی آن) مبارزات صنفي و محله¬ای تقسيم شوند. مبارزات صنفي و محله¬ای در جامعه¬اي كه از طرفي تاريخي از اختناق و ديكتاتوري مانع رشد و پويايي¬اش شده، و از طرف ديگر در برگيرنده زیست¬بوم¬ها، اصناف، مليت¬ها، اقشار، مذاهب و طبقات مختلف است ، ساده¬ترين و عملي¬ترين شكل مبارزه و سياست¬مبارزاتي است. آگاهي صنفي و زیستی حداقلي¬است كه افراد از وضعيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي خود دارند و مي¬توان از آن آغاز كرد. و اين نه تنها شامل زنان كه شامل مردان نيز مي¬شود.

از طرفي ديگر از آن¬جا كه زنان در هر صنفي به عنوان زن در جامعه¬اي سرمايه¬مدار، مردسالار و سنتي به بي¬عدالتي¬هاي ويژه¬اي نيز دچار مي¬شوند و حقوق خاصي را صرفا به خاطر زن بودنشان از دست مي¬دهد به نظر من تشكيل سنديكاها و کمون¬ها یا شوراهای محله¬ای زنان و مردان به موازات و در كنار يكديگر ضروري است.
عده¬¬ای مخالف تشکل¬ها و سنديکاهای صرفا زنانه هستند. شاید بد نباشد مسائلی را که زنان بطور ویژه در عرصه¬های مختلف با آن مواجه¬اند کمی بررسی کنیم.
همواره بحث این بوده است که در میان رهبران اتحادیه¬های کارگری؛ نمایندگان مجلس و یا مشاوران دولتی تعداد زنان کمتر از مردان بوده است. و به همین علت این تصورپیش¬آمده است که زنان توانایی و یا انگیزه کمتری برای پرداختن به اینگونه امور داشته¬اند و این تصور پیش آمده که علایق و خواست¬های زنان بیشتر بازتاب تعهدات اخلاقی یا خانوادگی آنان است. برای مثال گفته می¬شود که در اتحادیه¬های کارگری توجه مردان بیش¬تر به میزان دستمزد و ساعات کار است درحالی که زنان بیشتر به شرایط کار توجه دارند. این انتقاد از آن¬جا ریشه می¬گیرد که همواره رفتار پخته سیاسی رفتار مردان تلقی شده و رفتار زنان خارج از نرم – که به واقع شاید باشد.- ولی لزوما غلط نیست. شواهد در کشورهای مختلف نشان می¬دهد که صرفا براساس میزان مشارکت زنان در تشکل¬ها نمی¬توان به این نتیجه رسید که زنان آگاهی صنفی یا سیاسی کمتری نسبت به مردان دارند. در واقع این شواهد فقط حاکی از آن است که احزاب سیاسی؛ اتحادیه¬های کارگری و معیارهای مشارکت سیاسی با علایق و نیازها و فرصت¬های بسیاری از زنان هم¬خوانی ندارد. برای مثال زمان برگزاری جلسات بگونه¬ای تنظیم می¬شود که برای زنان که تعهدات خانوادگی دارند عملا شرکت در آن¬ها ناممکن است. و در اکثر مواقع مسائل و مشکلاتی را که برای زنان بسیاری حیاتی است؛ غیرسیاسی یا غیرصنفی قلمداد می¬کنند و اساسا در دستور کار قرار نمی¬دهند از جمله شرایط محیط کار مانند مرخصی زایمان با حقوق، درخواست برای ایجاد مهد کودک، برنامه¬های تفریحی برای کودکان در زمان تعطیلی مدارس و مرخصی ساعتی برای رسیدگی به فرزندان بیمار و یا پرداخت حق مادری. در قوانین بسیاری از کشورها اساسا مقوله¬ای به نام زن سرپرست خانواده وجود ندارد و بسیاری از مزایايی که مردان و فرزندان آنان در هنگام کارافتادگی؛ بیماری و یا بازنشستگی مرد از آن بهره¬مند می¬شوند در شرایط مشابه به زنان سرپرست خانواده تعلق نمی¬گیرد. از طرفی قوانین در عرصه¬های مختلف هرگز نگاهی برابر به زنان با مردان نداشتند. و اين امر که بطور عرفی و فرهنگی همواره مرد را نا¬ن¬آور خانه تلقی می¬كند باعث شده که قوانین به نفع و به زعم مردان تعریف شود. فرض براین است که زنان به مسائل سیاسی کم¬تر توجه دارند چون علایق ایشان در قلمرو خانگی واقع شده است. اما همین تقسیم جهان به دو قلمرو عمومی و خصوصی یا خانگی خود مسئله¬ای سیاسی¬است. مسئله¬ای که پیامد¬های آن عمدتا دامن¬گیر زنان می¬شود چرا که جایگاه زنان در قلمرو خصوصی فرض شده و مسائل آنان از دید مردان که قانون را می¬نویسند اهمیت کمتری يافته و يا اساسا به آن مسائل توجه نشده است . این ادعا که نگرانی در باره شرایط کار، آموزش کودکان، امکان سقط جنین، مرخصی بارداری و یا پرستاری از کودکان بیمار امري خصوصی است و نه امری مربوط به کل جامعه و قوانین فقط نقض¬غرض است.
همان¬طور که گفته شد آن¬چه که باعث می¬شود خواست¬ها و نیازهای زنان در این تشکل¬ها، غیرسیاسی محسوب شود بخاطر این است که معیار همه چیز را مرد می¬دانند. بنابراین مرزبندی¬های میان امور سیاسی و اجتماعی یا اخلاقی براساس معیارهایی دلبخواهی و بر مبنای جنسیت و به نفع مردان صورت می¬گیرد. بنابراین آن¬چه که باید انجام شود از بین بردن مرز خصوصی و عمومی و هم¬ارز دانستن این دو عرصه در تدوین قوانین و مبارزات صنفی و سیاسی است و به تبع آن زنان؛ تجارب ، دانش و ارزش¬گذاری آنان نیز هم ارز با مردان نگریسته خواهد شد. تقسیم میان قلمروهای عمومی و خصوصی عملا باعث حذف زنان و علایق ایشان از عرصه سیاست می¬شود. دولت¬ها با خصوصی فرض کردن خانواده و به نام آزادی فردی عملا مسائل و مشکلات زنان در این عرصه را نادیده گرفته¬اند وبه تبع آن زنان را هم نادیده می¬گیرند. بديهي است كه واكنش زنان نيز در ناديده گرفته شدن، ناديده گرفتن دولت و سياست¬هايش باشد. به هرحال مهم¬ترین پیامد این مسئله نادیده گرفته شدن ارزش¬های زنانه در قلمرو عمومی و محروم شدن بشریت از ارزش¬گذاری¬های زنانه است.
بی¬توجهی و نادیده گرفتن حقوق و خواسته¬های زنان که نمونه¬هایی از آن¬ها را در بالا برشمردم باعث حضور کم¬رنگ زنان در تشکل¬های صنفی و سیاسی مي¬شود؛ و تاكيدي است بر ضرورت ایجاد کمون¬ها یا شوراهای محلی، سندیکاها و تشکل¬های صرفا زنانه. وجود این تشکل¬ها لزوما در تقابل با تشکل¬های مردانه نیست گرچه در مواردی ممکن است تضاد منافع پیدا کنند.

موضوع ديگري را مي¬خواستم مطرح كنم كه بي¬ربط به موضوع «سياست زنان» نيست. و آن هدف زنان از مبارزه است. هدف چيست؟ منظورم هدف نهايي و غائي است. آيا هدف كسب حقوق برابر با مردان است؟ نهايت اين نوع مبارزه آن¬چيزي است كه هم اكنون زنان امريكايي به آن رسيده¬اند. همه ما عكس آن زن شكنجه¬گر را بالاي سر مبارزين عراقي ديديم درحالي كه مي¬خنديد و با انگشتانش علامت پيروزي نشان مي¬داد. آيا ما به عنوان زن، يعني نيمي از بشريت كه عمري طولاني در ساختن تاريخ نقشي نداشته¬ايم، نمي¬خواهيم چيزي به بشريت اضافه كنيم؟ نمي¬خواهيم اشتباهات تاريخي مردان و روال سياست و زندگي آن¬ها را اصلاح كنيم؟ ما قرار است مثل مردان باشيم و آن¬هم مرداني ديرآمده كه حتي تجارب و تخصص آن¬ها را هم نداريم؟
اگر قرار است ما هم همان¬كارهايي را بكنيم كه مردان مي¬كنند و يا اگر قرار است هنوز هم دستوركار، روش مردان باشد كه تاريخ را بسازند و بنويسند، حضور ما در تاريخ كجاست و به چه معناست؟ براي بشريت چه دستاوردي خواهيم آورد و يا مي¬خواهيم بياوريم؟ بايد فراتر از ساختارهای موجود و پذیرفته شده رفت. بايد دنياي نويي آفريد. اين بايد سياست زناني باشد كه مبارزه مي¬كنند. اين دنياي جديد بايد كه دنيايي عادلانه¬تر براي همه آحاد بشريت باشد. تصويري از آن دنيا ندارم ولي مي¬دانم براي رسيدن به آن بايد همواره به همه چيز نگاهي نقادانه داشته¬باشيم و هيچ چيز را مطلق و يا ازلي نپنداريم. به اين طريق است كه مي¬توان دنيايي نو و بهتر از گذشته ساخت.
فرزانه راجی
15 اسفند 84