" آ تشکده ای خاموش"
ته صندوق خانه ی غبار گرفته:
" سجاده ای بسته و فرسوده,
پناه گاه چادر نماز نخی مادر بزرگ,
یاد عطرهای گریخته ی تربت و گلاب
و دانه دانه ی تسبیح سادگی."
زمان:
" دفن گاه هیمه های از نفس افتاده ی خلوص
و مهربانی بوسه ها و خاطره ها."
زیر چتر آسمانی بغض فرو خورده,
بر روی لرزه ی دست ها و شانه ها,
تشییع می شود هماره,
آ زادی,
این قامت شرحه شرحه ز بیداد,
با رد پای خونی شلاق و سنگسار.
و از گلوگاه بیمار منبرها ومناره ها,
دمادم
صدای عربده می آید
و هر چه پلیدی ست,
با نام نامی " آ یین مردگان "
قانون مند می شود!
شهر, طعم خون و تعفن بر زبان دارد
دکان های بی قواره ی جهل:
" دندان هایی کرم خورده در دهان شهر"
حراج گاه آ بروست هر دکان,
حراج گاه ا نسانیت,
انسان.
گرمی بازار داد و ستد هرزگی ست.
وپشت پیشخوان ها,
دست هایی نا پاک و حقیر,
شماره می کنند شب و روز,
دانه, دانه ی تسبیح مرگ را.
و آ ن که دور از هیاهوی دکان ها,
منبرها و مناره ها,
در گرگ و میش هر جمعه ی ملالت بار,
به شوق دیدار عزیزی خفته به گور
دسته گلی می آرا ید,
تنگ گلابی بر می گیرد, شمعی,
چشمانش را چادر نمازی جنبان و نخ نما,*
روی گور,
به تاراج می برد.
زیر لحاف خاکستری سحر,
شهوت, با فقر هم خوابه می شود,
مرگ بامرگ.
- می گویند تن فروشان بی خانمان شب ها
بر روی سنگ قبرها, از مشتریان خود پذیرایی می کنند.
ناهید باقری
زمستان 2005 - وین