Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

زنان کارگر هم عضو جنبش زنانند ، سکوت را بشکنیم / رویا طلوعی

عضو کانون زنان کرد مدافع صلح و حقوق بشر

درطول بیست و هفت سال حکومت نظام جمهوری اسلامی بر ایران ، احزاب سیاسی سرکوب و به‌ خارج از کشور تبعید گشتند. نظام توتالیتر با تحمیل تنها حزب خود " حزب جمهوری اسلامی" ‌که‌ نتوانست اقبالی در میان مردم بیابد، از ایجاد احزاب سیاسی و گسترش فرهنگ تحزب در ایران جلوگیری کرد .

واژه‌ سیاست و‌ سیاسی بودن به‌ واژه‌ ممنوعه‌ تبدیل شد و اثرات وحشت از این واژه‌ ممنوعه‌ به‌ گونه‌ای شد که‌ هنوز هم بسیاری از فعالان و علاقمندان به‌ فعالیت در ایران باید بارها قسم بخورند و تأکید کنند سیاسی نیستند و فعالیت آنها سیاسی نیست. ترس از سیاست و به‌ کار سیاسی متهم شدن چنان در اذهان فعالین نقش بسته‌ که‌ در تحلیلها و تصمیم گیری برای هر فعالیت و واکنشی اثر میگذارد و همین بیم موجب میشود که‌ جنبشهایی چون جنبش مدنی مردم کردستان و جنبش کارگری و ... تنها بمانند.

در نبود احزاب سیاسی مستقل از دولت ، بسیاری از مطالبات مردم در جنبشهای اجتماعی بازتاب یافت. از آنجا که‌ حاکمیت ایران حاکمیتی ایدئولوژیک و بسته‌ است و بسیاری از آزادیهای بدیهی انسان را محدود و مسدود نموده‌ است ، اغلب این مطالبات چه‌ بخواهیم و چه‌ نخواهیم عملا` سیاسی محسوب میگردد. به‌عنوان مثال مطالبه‌ زنان جهت برابری با مردان عملا`در تقابل با احکام و اصول ایدئولوژیکی قرار میگیرد که‌ از پایه‌ زن را نصف مرد به‌ حساب میاورد ، یا خواست زنان برای آزادی حق انتخاب پوشش در تقابل با اصل حجاب اجباری واقع میشود.
یکسری از حقوق و آزادیها هم هستند که‌ در تقابل ایدئولوژیک با نظام نیستند اما به‌ سبب مخالفت رژیم با هر صدای آزاد و هر سازماندهی که‌ در ید کنترل خود او نباشد و نام اسلامی را بر نام و عملکرد خود یدک نکشد ، عملا` ممنوع گشته‌اند و از جمله‌ آنها حق کارگران برای داشتن سندیکای مستقل خویش است.

امروز‌که‌ درداخل ایران احزاب آزاد سیاسی وجود ندارند که‌ مطالبات سیاسی مردم را نمایندگی کنند و هر گونه‌ مطالبات صنفی وغیره‌ سیاسی محسوب میشود، وظیفه‌ و مسئولیت فعالان مدنی در جنبشهای گوناگون اجتماعی بسی سنگینتر است. جنبش محیط زیست نمیتواند از کنار آلودگی زباله‌های اتمی بگذرد چرا که‌ موضوعی سیاسی است ، جنبش زنان نمیتواند خواهان برابری نباشد چراکه‌ ایدئولوژی حاکم بر پایه‌ همین نابرابری ایجاد شده‌ و حکومت میکند فلذا درخواست برابری درخواستی سیاسیست . جنبش کارگری نمیتواند خواهان سندیکا و حقوق قانونی خود نباشد چرا که‌ آقایان ثروت مملکت را صرف حمایت از گروههای مذهبی تندرو همعقیده‌ با خود ، و یا تهیه‌ سلاح اتمی برای بقای حکومتشان و یا گروههای فشار و بسیجیها وآخوندها و ... میکنند و کارگر باید به‌ بخور و نمیر راضی باشد و اگر صدای اعتراضش به‌ گوش رسید ،سیاسیست.البته‌ تجربه‌ هم نشان داده‌ که‌ هزینه‌ این فعالیتها بسیار سنگینتر از هزینه‌ قتل و سرقت و قاچاق مواد مخدر و غیره‌ است ، اما آنکه‌ پیل خواهد جور هندوستان کشد . فعال بودن با ترس و محافظه‌ کاری و عدم آمادگی پرداخت هر بهایی و با آسودگی جوردر نمیآید.همچنانکه‌ دیده‌ایم فعالان مدنی ایران تا کنون بهای زیادی پرداخته‌ و جنبشهای اجتماعی نیز هر یک بگونه‌ ای وارد میدان شده‌ و ریسکها را بجان خریده‌اند، اما پرسش اساسی اینست که‌ چرا تغییر قابل ملاحظه‌ ای دیده‌ نشده‌ و سرکوبها همچنان موفق است و سکوت مرگبار همچنان حاکم؟

هر از چند گاهی یکی از جنبشهای موجود در ایران سر برمیاورد .همگی 18 تیر 1378 را بیاد داریم .جنبش دانشجویی بطرز بیرحمانه‌ ای سرکوب شد و متاسفانه‌ جنبش دیگری بصورت آشکارا به‌ یاریش نشتافت. جنبش زنان در 22 خرداد 1384 شهامت خود را به‌ صورت حضوری باشکوه در مقابل دانشگاه تهران به‌ نمایش گذاشت اما او هم تنها ماند. فعالان مدنی کردستان در تابستان 1384 بپا خواستند و جنبشی مدنی سراسر این خطه‌ را فرا گرفت اما دریغ از یک جنبش پشتیبان که‌ به‌ حمایتش برخیزد.جنبش کارگری کردستان نیز تنها ماند و سرکوب شد و امروز بخشی از جنبش کارگری دراعتراضات کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران تبلور یافته‌ و متأسفانه‌ باز هم تنهاست. آیا سایر کارگران ایران نمیتوانند با آنها همدردی و همکاری کنند ؟ آیا جنبش زنان وظیفه‌ ندارد حداقل به‌ حمایت زنان و کودکان آنان برخیزد؟ آیا جنبش دانشجویی نباید در حمایت از آنان تجمع کند؟
چرا همه‌آنها وظیفه‌ دارند و باید به‌ یاری چنبش کارگری بشتابند همچنانکه‌ جنبش کارگری نیز می بایست
به‌ یاری آنان میشتافت. این تفرقه‌ و عدم سازماندهی و ترس از برچسبهای سیاسی تا کی باید ادامه‌ یابد؟
تصور کنید اگر حرکات متفرق هر یک از جنبشهای فوق با هم جمع گردد چه‌ نیروی عظیمی به‌ جریان خواهد افتاد؟ تا زمانی که‌ این جنبشها تک تک و متفرق عمل میکنند سرکوبشان آسان است ،اما اگر جنبش زنان وجنبش دانشجویی و جنبش کارگری و جنبش مدنی کردستان و آذربایجان و خوزستان و....به‌ صورت پیاپی و به‌ پشتیبانی هم به‌ حرکت در آیند ،این سرکوبگرانند که‌ سرکوب خواهند شد چرا که‌ توان مقابله‌ با این خیل عظیم را از دست خواهند داد و نیرویشان تحلیل خواهد رفت.

یکی از مشکلات عمده‌ پراکندگی جنبشهای اجتماعی ایران، عدم توان سازماندهی به‌ موقع و جمع آوری نیروهاست. درست است که‌ بارها میگوییم جنبشهای اجتماعی ما رهبر ندارد اما باید در چنین مواقعی شورایی مرکب از نمایندگان فعال هر جنبش بصورت خودجوش ایجاد و حرکات را رهبری و سازماندهی کند. اینگونه‌ رهبری و سازماندهی لازمه‌ بقا و تأثیر گذاری و حمایت هر یک از جنبشهای مذکور و در کل بقا و اثر گذاری جنبش دموکراسی خواهی ایران است.

میدانم با مهارتی که‌ نظام در تحریف چنین حرکاتی دارد کار بسیار دشوار است ،اما فراموش نکنیم با تکیه‌ بر بی اعتمادی و بدبینیهای ما بوده‌ که‌ همواره‌ سرکوب شده‌ایم و نیروهایمان همیشه‌ هرز رفته‌ و ایران بدین وضع فلاکت بار دچار شده‌ که‌ امکان هر گونه‌ مخالفت و تغییر داخلی از ما سلب شده‌ و بسیاری در انتظار فرج و تغییر بدست یک قهرمان نشسته‌ اند، چه‌ آنان که‌ در انتظار فرج یک قهرمان مذهبی و نجات دهنده‌ای هستند که‌ اسلام واقعی بیاورد و چه‌آنان که‌ در انتظار حمله‌ خارجی و یک قهرمان چشم آبی هستند که‌ رهاییشان بخشد.اگراکنون بجنبیم میتوانیم از شرایط بین المللی نیز برای حمایت جنبشهای داخلی و نجات میهنمان بدست خودمان بهره‌ جوییم و گره‌ کارمان را بدست خود باز کنیم .دمکراسی و حقوق بشر در ایران پا نخواهد گرفت مگر آنکه‌ خود بخواهیم.

پیشنهادم به‌ دوستان فعالم در جنبش زنان ایران این است که‌ تنها ماندن خود را فراموش کنند و از هم اکنون به‌ یاری جنبش کارگری بشتابند.همسران این کارگران و زنان کارگر نیز بخشی از پیکره‌ جنبش زنانند. چگونه‌ میتوانیم در مقابل گرسنگی ، فقر ، دستگیری و شکنجه‌ و آزار و اخراج آنان سکوت کنیم؟ آری آری هزینه‌ دارد اما اگر از هزینه‌ میترسید لطفا` دیگر نام فعال بر خود نگذارید. بنظر من تجربه‌ 22 خرداد ثابت کرد که‌ فعالان جنبش زنان توانایی سازماندهی و پیشقدم شدن دارند. امروز نیز این سکوت را زنان میتوانند بشکنند،اگر بخواهند.

فراموش نکنیم ما اعتقاد داشتیم و فریاد زدیم:

جهان دیگری ممکن است این جنبش سازنده‌ آن است