Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

شب یلدا..... / پروین ذبیحی

در سردترين شب سال و در آن ساعت شب تنها همدردشان زنان خياباني، رانده شدگان جامعه متمدن و قربانيان بي پناه خشونت بودند كه در خيابانها وكوچه پس كوچه هاي شهر سرگردان ازسرنوشت سياه ومحتوم خويش همچون سايه در دل سياهترين شب سال گم ميشدند

باز هم يك صفحه از تقويم ورق خورد و فرا رسيدن زمستان را با رسيدن شب يلدا جشن گرفتيم هر كس كه دستش به دهنش ميرسيد كلي خوراكي و ميوه و شيريني وتنقلات خريده بود كه از بقيه عقب نمونه و سفره اش رنگي تر از بقيه وآتش بخاري شعله ور تر از هميشه، جمعها جمعتر و مهمانيها وجشن وسرور شادتر از هرشب آخه ميبايست با آمادگي كامل به جنگ طولاني ترين شب سال بريم. اما اين يكروي سكه بود روي ديگه سكه در پياده روها، گوشه پاركها وخيابانهاي سرد وسياه شهر كارتون خوابها با با دلهره كيسه هاي اشغال را به دنبال يافتن لقمه ناني زيرو رو ميكردند واگر از اين خوان نعمت چيزي به چنگشان مي افتاد با ولع قورت ميدادند وبه گوشه پاركي ميخزيدند از نوع همان پاركي كه چند شب پيش آتش گرفت و جان چند تا از دوستان بينوا و درمانده شان راگرفته بود. در سردترين شب سال و در آن ساعت شب تنها همدردشان زنان خياباني، رانده شدگان جامعه متمدن و قربانيان بي پناه خشونت بودند كه در خيابانها وكوچه پسكوچه هاي شهر سرگردان ازسرنوشت سياه ومحتوم خويش همچون سايه در دل سياهترين شب سال گم ميشدند تا كسي وجود نحسشان را در اين شب پر از شادي ونشاط نبيند وخاطر مباركش از ديدن اين انگلهاي جامعه مكدر نگردد؟انها نيز به پاركهاي شهر رو مياوردند تا در كنار ديگر قربانيان فقر وفحشا و مواد مخدر اين شب مرگبار را به روز برسانندهر چند كه سياه ترين وسردترين شب سال همچون خدايان باستان هردم قرباني تازه ميطلبد وشب يلدا نيز حتما چند نفر را به كام مرگ ميفرستد. و قربانيان كارتون خوابها و زنان و كودكان آواره و سر گردان خيابانيند كه از سرما و گرسنگي ميميرند نه سر مايه داران حريصي كه بر ويرانه زندگي بي خان مانها كاخهاي رفيعشان را بنا نهاده وبا خالي نگه داشتن سفره فقرا سفره شاهانه ميگسترانند. اما خودما چي ؟ديشب هيچ به ياد سفره خالي فقراوبي سرپرستان، دلتنگي خانواده هاي زنداني و كارگران اخراجي بوديم ؟يك لحظه خودمان را به جاي خانواده هاي ...... گذاشتيم تا ببينيم داغ از دست دادن عزيزان در زير آزارها تا كجاي استخوان را ميسوزاند؟ ومن سوختم تا مغز استخوان چون علاوه بر همه اينها مادري را ديدم كه به جاي شير به بچه اش آب قند ميداد. بچه اي كه در آتش تب ميسوخت وسر فه امانش را بريده بود واز زور بي پولي نه توان دكتر رفتن داشتند نه پول حتي يك قوطي شير خشك در حاليكه سطل همسايه مملوبود از غذاهاي اضافي شب يلدا وميوه هايي كه بعضي ها را فقط يك گاز زده بودند ومن از ته دل گريستم آخه اون بچه 5 ماه بيشتر سن نداشت وچهره كريه فقر چه راحت بر تن نازكش چنگ انداخته بود مادر بيقرار بود وبيتاب وچه خميده بود پشت پدر، كارگر جواني كه با دستان زمخت وپينه بسته ولي خالي داشت به خانه ميامد و من ناتوان از ديدن رويش با عجله از آن خانه زدم بيرون خيلي سخته ديدن روي مردي كه با دست و جيب خالي شرمسار از روي زن وفرزند مريض وگرسنه به خانه ميادسالها ميگذره وشب يلداهاي زيادي ميرند وميانداما تا نظام سرمايه داري وطبقاتي پا برجاست اين دردها را پاياني نيست

84/10/01



www.koodekan.com