Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

چپ در آلمان / برگردان ناهید جعفرپور

حزب چپ آلمان دیگر به مشکل طبقاتی نمی پردازد. نقش جدیدی را که چپ بعنوان اپوزیسیون پارلمان برای خویش وظیفه نموده است، تنها به ثبات سیستم رهبری آلمان خواهد انجامید.

( توضیح مترجم: مقاله حاضر از سلسله بحث هائی است که در حال حاضر درون طیف چپ آلمان میان منتقدین و موافقین سیاست های اخیر " حزب چپ" در جریان است. تلاش میشود تا آنجائی که ممکن است این گونه بحث ها به فارسی ترجمه شود. زیرا که از طریق بررسی این بحث ها و تجربیات و آموخته ها است که می توان به نقاط ضعف و قوت جنبش چپ در ایران پی برد.)

بنیان گذاری یک حزب چپ که همزمان بتواند بعنوان اپوزیسیون از آراء کافی برای وارد شدن به مجلس آلمان برخوردار شود، درموقعیت بحرانی سیستم آلمان، انتظارات فراوانی را در سطوح مختلف اروپائی به وجود آورد.
در زمان صدراعظمی گرهارد شرویدر ، حزب سوسیال دمکرات در سیاست داخلی، برای تامین منافع سرمایه بزرگ درست نقش ماموران جلب اموال را بازی می نمود و در سیاست خارجی بعنوان مدافع عملکردهای بین المللی امپریالیسم آلمانی/اروپائی عمل می کرد.
سال های سال است که سیاست حزب سوسیال دمکرات از سیاست حزب مسیحی دمکرات آلمان با تفاوت های بسیار ناچیزی قابل تمایز است.
اتحادیه اروپا بعد از سال 1990 و در زمان سلطه آلمان / فرانسه بر ای مقابله با نقش رهبری ایالات متحده آمریکا، مبارزه برای دستیابی هر چه بیشتر بر بازارهای بین المللی را آغاز نمود . مبارزه ای که در آن آمریکا نیمی از مناطق زیر تسط خویش را بخصوص در آمریکای لاتین از دست داد.
رقابت میان امپریالیست ها
آمریکا هم برای تسلط بر ذخایر انرژی خاورمیانه و آسیای میانی با توجیه مبارزه با تروریسم، وارد عمل گشت. آلمان و فرانسه که میدانستند اگر آمریکا مونوپل انرژی جهان شود قدرت آنها بشدت سقوط خواهد کرد، با حمله نظامی آمریکا به عراق مخالفت نمودند. جنگ عراق به آنها ثابت نمود که آمریکا در نظر دارد برای برقراری هژمونیش از تهدیدات نظامی استفاده نماید و اگر لازم باشد بر علیه متحدینش هم وارد عمل گردد. از این رو رقابت درون سرمایه داری با علائق مشترک استثمارگرانه درون سرمایه داری در تضاد افتاد.این تضاد در اشتراکات و رقابت منوپل هائی که در کنار هم قرار گرفته اند ولی همدیگر را قطع می کنند، بیانگر موقعیت سیاسی جهان در حالت کنونی است.
تقریبا از سال های 1990 به این سو جنرال های اروپا و آمریکا طرح هائی را برای کنترل کشورهای استثمار شده و همچنین ترساندن رقبای قدرتمند امپریالیستی برنامه ریزی نموده اند. برای آلمان این به مفهوم سرمایه گذاری در تحقیقات تسلیحاتی و تولیدی از یک سو و سرمایه گذاری برای فتح اقتصادی بازار های جدید مثلا در اروپای شرقی و شرق نزدیک ( ترکیه) از سوی دیگر است.
آلمان برای بکار گیری یک چنین استراتژی باید اطمینان کامل ازرسیدن به حداکثر منفعت برای سرمایه را داشته باشد. در نتیجه برای رسیدن به این اطمینان باید هزینه های دولتی درداخل کشور بشدت محدود گردد. سیاست رادیکال محدود سازی خدمات دولتی بالاخره به اجرا در آمد و هنوز هم بشدت ادامه دارد. بخصوص بخش های وظایف اجتماعی کشوری، شهری و محله ای چون آموزش و فرهنگ و بهداشت و سلامتی بشدت مورد ضرب قرار گرفت.
سوسیال دمکراسی که تا این تاریخ بر روی حقانیت سنتی اتحادیه های کارگری تکیه می نمود، مناسب ترین ابزار سیاسی برای پیاده نمودن این سیاست داخلی اختلاف برانگیز امپریالیسم آلمان بود. یک ائتلاف بزرگ میان سوسیال دمکرات ها و دمکرات مسیحی ها در آلمان دقیقا بر روی همین خط حرکت خواهد نمود. این مسئله خود بیان گر این واقعیت است که مکانیسم سیستم پارلمانتاریستی بعنوان عایقی برای علائق سرمایه بزرگ عمل می کند.

سال های سال اعضای اتحادیه های کارگری و شهروندان چپ و لیبرال، انهدام حقوق اجتماعی و سازماندهی ساختارهای رهبری مستبدانه در آلمان را بدون مقاومت و سپس با در خود ریختن نظاره نموده اند.
برای اولین بار در سال 2005 اقلیتی در اعتراض به این شرایط حاکم بر آلمان برخواستند و از حزب سبزها و حزب سوسیال دمکرات ها جدا شدند و با گروه های سوسیال دمکرات چپ ائتلاف نمودند.
قدرت نمائی سیاسی گروه شرویدر و اهمیت دادن آنها به انتخابات آلمان باعث شکل گیری ائتلافی جدید بنام حزب چپ، متشکل از جدا شدگان از حزب سوسیال دمکرات و سبزها با حزب پ د اس و بسیاری از گروه های چپ دیگر در آلمان شد. زیرا که مهمترین بخش این حزب چپ یعنی پ د اس و گروه های دیگر چپ به هیچ وجه به تنهائی نمی توانستند در پروسه انتخابات چنین حزبی را ایجاد نمایند.
باید توجه نمود که خواست های شرکت کنندگان آلمانی در انتخابات، در شرق و غرب آلمان متفاوت است. همچنین هم تقسیم درآمد ملی در این دو منطقه کاملا متفاوت می باشد: ارزش متوسط درآمد ناخالص سرانه سالانه در آلمان غربی چیزی میان 23 تا 30 هزار یورو است در حالیکه در آلمان شرقی بین 17 تا 18 هزار یورو است. درجه بیکاری در شرق آلمان میان 17 تا 20 درصد است که این رقم در غرب آلمان میان 6 تا 10 درصد می باشد. بنابراین محرک ها و انگیزه هائی که در دو بخش آلمان باعث شکل گیری اپوزیسیون چپ در مقابل احزاب روی کار می شود ، از سرچشمه ها و قوت های متفاوتی بر می خیزد..
نقشه برداری سیاسی
چرا در واقعیت این حزب جدید با نام چپ شروع بکار می کند؟
نام چپ به تنهائی بیانگر محتوای برنامه ای نخواهد بود بلکه تنها بیانگر جایگاه و جهت گیری مشخص در میان طیف های سیاسی است.
چپ و راست دسته بندی صندلی های پارلمان است. در پارلمان های قدیم انگلیس، در بخش راست مجلس، کنزرواتیو هاو .... می نشستند و در بخش چپ مجلس لیبرال ها و... قرار می گرفتند. جناح طرف راست مجلس طرفدار حفظ ارزش ها و موقعیت های آن زمانی بود و جناح طرف چپ مجلس خواهان اصلاحات و تغییرات بود: اما هر دو گروه همواره ، بر سر تک تک موارد به راه حل های سیاسی رای می دادند که علائق اقشاری را که آنان نمایندگی می نمودند برآورده می کرد.

امروز هم درست به همین گونه است. حزب دمکرات مسیحی آلمان به ارزش های سیستم اجتماعی مسیحیت تاکید می کند اما در عمل برای منافع سرمایه داران فعالیت می نماید.
راست/چپ یک تقسیم بندی مضاعف است. بیانگر دو فراکسیون در سیستم رهبری است که از طریق تضاد ها و ائتلاف های خود عمل می کنند.

بعد ها در اثر رشد طبقه کارگر نمایندگان احزاب دیگری هم به مجلس راه یافتند. از جمله می توان از حزب لابور انگلیس نام برد که از سوسیال دمکرات ها تشکیل می شد. از این به بعدگروه های اجتماعی برای رقابت با هم احزاب سیاسی خود را تشکیل داده وآن احزابی که بیشتر از همه برای تغییرات و اصلاحات تلاش می نمودند سایر احزاب قدیمی سمت چپ مجلس را به میانه مجلس هل داده و خود سمت چپ مجلس را احاطه نمودند و بالاخره این واژه ها جایگاه خود را در جهان پیدا نمودند. چپ به مفهوم جائی که قلب می طپد و راست جایگاهی که نظم راست ها را مهر زده است.
وداع با سوسیالیسم
بله این تغییر معانی انسان را گول می زند. در واقعیت علامت های یگانگی نظم پارلمانتاریستی، در همین توازن در مقررات مورد اختلاف در سیستم موجود است. کادت ها راست بودند و منشویک ها چپ. اما بلشویک ها خارج از این الگو قرار داشتند وجایگاهشان چپ تر از چپ بود. چپ تر از چپ جایگاهی منطقی نیست اما سیاستی حقیقی است. امروز اگر از این دید به قضایا بنگریم چپ های پارلمان آلمان ( حزب چپ) و چپ های اروپا در پارلمان اتحادیه اروپا بخشی تابع از سیستم کنونی می باشند و نظم مسلط را تثبیت می نمایند. آنها جایگاه خود را در این سیستم گرفته اند. جایگاهی که دیگربه سوسیال دمکراسی تعلق ندارد: جایگاهی که یک سرمایه داری" انسانی" را می خواهد گسترش دهد. جایگاهی که در رویای" اجتماعی قابل تحمل" بجای سیاست خارجی تهاجمی و سیاست استثماری داخلی، بسر می برد.
چپی که عملکرد اصلی خود را در این می بیند که اپوزیسیون پارلمان باشد، چیزدیگری از داروی تسکین درد تبلیغاتی نیست. مسکنی که مرض را بهبود نبخشیده بلکه سرپوش روی راه های علاج مرض می گذارد.
طبیعتا این سودمند است که اگر بتوان پلاتفرمی پارلمانتاریستی خلق نمود که توسط آن برای بدیل های جامعه سرمایه داری بحث و گفتگو شود. اما فقط نباید این خیال و تصور را در دیگران رشد داد که گویا حضور پارلمانتاریستی راهی بسوی تغییر سیاسی سیستم موجود است. پارلمان ها در جوامع شهروندی میدان نزاع های انقلابی نیستند.

طراحان و کاپیتان های حزب چپ به این شناخت نرسیده اند که آنها عیب های سیستم سرمایه داری را در چهار چوب همین سیستم نمی توانند رفع نمایند زیرا این عیب ها قطعا و بی برو برگرد در نتیجه قوانینی که برای بقای این سیستم وضع شده اند به وجود آمده اند.
کسی که انباشتگی سرمایه را بعنوان نیروی محرکه زندگی اجتماعی مورد قبول قرار می دهد نمی تواند هرگز جلوی نابرابری، استثمار، فقر و فشار را بگیرد.
بجای سرمایه داری باید نظم اقتصادی دیگری روی کار آید. سوسیالیسم. تا بدینوسیله از ثروت های اجتماعی بطور موثر استفاده شود.
حزب پ د اس از اهداف برنامه ای سوسیالیسم دست برداشته است و خود را به اشکال ایدوئولوژیکی از عدالت اجتماعی، حقوق بشر، آزادی محدود نموده است که این اشکال بدون یک منطق سیاسی/اقتصادی برای نظم جامعه بی محتوا می مانند.
در باره اهداف انسانی، اصلاح طلبان اجتماعی مسیحی می توانند با کمونیست ها به توافق برسند و استراتژی مشخصی برای اجرای این اهداف انسانی در جامعه طرح ریزی نمایند. اما مشکل تملک بر ابزار تولید و قدرت سیاسی دولت دیگر تنها یک هدفی انسانی نیست بلکه به مناسبات قدرتی بین طبقات ربط پیدا می کند.
این سئوال طبقاتی اما دیگر از سوی حزب چپ مطرح نمی شود و تنها زیر انبوهی از انتقادات عمومی ناچیز به نئولیبرالیسم مدفون می گردد.
حزبی که می خواهد در مقابل قدرت منوپلی طبقه رهبری کننده ایستادگی نماید، احتیاج به طراحی ی جهانی نو دارد. جهانی که انسان هایش را تحت تاثیر قرار دهد. مجله تئوریک پ د اس "خلاقیت در رویای نوید بخش " نام دارد. اما در سیاست های حزب نه تصورات رویائی و نه عملکردهای خلاقانه دیده می شود. فعالیت های این حزب تنها روی ریل عادات پیش پا افتاده تا شرکت در ائتلاف دولتی قرار گرفته است. و در این مسیر این حزب برای تمامی آن چیز هائی مسئول می شود که خود قبلا مورد انتقاد قرار می داده است.
امروز چپ به چه معنائی است؟
محتوای عاطفی که با کلمه چپ ( جائی که قلب قرار دارد) در رابطه است، بااحزاب اپوزیسیون درون سیستم رابطه ای بیگانه دارد . گئورگ گیزی بنحوی بازاری اعلام می کند که "چپ نامی است قشنگ و مناسب".
اما بقول گوته نام ها پوسته اند و دود. چیزی که گیزی تحت عنوان چپ می فهمد خیلی ناروشن تر از آنچیزی است که اوسکار لافونتن می فهمد. وی از چپ یک نوع سیاست اقتصادی نئو کنییائی می فهمد. چیزی که سوسیال دمکراسی قبل از قروض جنگی 1914 بطور واقعی بود و به 100 سال پیش تعلق دارد. از این رو " چپ تراز چپ" یعنی کمونیست ها . کسانی هستند که لنین و لیب کنشت و رزا لوگزامبورگ را فراموش نمی کنند . حداقل کسانی را که با جذابیت نام "چپ" کور نمی شوند.
1963 در اثر تلاش سردبیر زودوست فونک آلمان هورست کروگر ، 12 نویسنده دور هم جمع شدند و قرار شد به این سئوال پاسخ دهند که چپ یعنی چه؟ ( مونیخ 1963).
رالف دارندورف لیبرال که در آن زمان در انگلستان بسر می برد، چپ را نامی بدون بعد زمان دانست و گفت که نام چپ بطور سنتی با مشکلات اجتماعی عجین است ودر آلمان با مشکلات حاشیه ای جامعه ربط پیدا می کند : پناهنده ها و تقسیم بندی های آنان ، کسانی که در اثر توسعه تکنیکی بیکار شده اند و کسانی که از ترس پیری و تنهائی دچار مشکل شده اندو ....".
امروزه اما با 12 درصد بیکاری در آلمان و با کوتاه کردن حقوق بازنشستگی و طولانی کردن ساعات کار، این نگاه لیبرالی به جهان حتی دیگر تحقیر آمیز نیست بلکه تنها مسخره است. ولفگانگ آبندروت در مقابل به این نکته اشاره نمود که " چپ نگاه می کند که چه کسی می خواهد مناسبات تولیدی سبقت گرفته شده را در سطح توسعه نیروهای مولده بیاورد. برای اولین بار در تاریخ بشریت این شانس وجود داشت که آزادی را در مقابل احتیاج ونواقص مجموعه جامعه امنیت بخشید. اگر..... بله اگر جهت گیری به سوی علائق منفعت بار صاحبان سرمایه خصوصی از طریق یک اقتصاد مردمی که جهت گیریش رفاه عمومی است، تغییر می کرد".
این مسئله همچنین برای امروز هم صادق است. اما کجا می توانیم ما این امر را در برنامه حزب چپ پیدا کنیم؟ چه در برنامه حزب چپ و چه در برنامه چپ اروپا و یا حتی صدائی از آن؟
سارا واگن کنشت که در حقیقت منتقد حزب پ د اس است در اساس از موجودیت این حزب دفاع می کند و می گوید: حزب پ د اس تنها نیروی سیاسی ی است که از آلمان شرقی آمد و در سیستم حزبی آلمان غربی توانست زنده بماند. هر چقدر هم شدید موجودیت پ د اس و محلی که از آن آمده است و همچنین سنتش نفع گردد، اما با این وجود برای آنها و همچنین برای 40 سال گذشته، پ د اس بعنوان تنها بدیل حقیقی شناخته می شود".( روزنامه یونگه ولت 13.7.2005 )

اینکه رهبریت پ د اس چه در باره این حزب فکر می کند یک مسئله است اما اینکه حزب برای اعضایش و منتخبینش سمبل عملکردی درست باشد مسئله دیگری است. از سوئی هم این خود بخشی از واقعیت آلمان است که فاتحان آلمان شرقی سعی می کنند به فراموشی بسپارند. وقتی لوتار بیسکی ی اهل ائتلاف سوسیال دمکرات چهار دفعه کاندیداتوریش برای معاونت مجلس آلمان رد می شود پس دیگر اکثریت مجلس برای این دفعات رد شدن وی منظور دیگری جز شخص لوتار را دارند . مفهوم این عدم قبول مکرر لوتار این است که اگر یک حزب به یادگار های آلمان شرقی وابسته است ، حل شدنش در مجلس منتفی است و همچنین این پیام باید به رهبریت حزب این علامت خطر را بدهد که این اکثریت مجلس از این رهبریت تسلیم بی قید و شرط را خواهان است. در سال 2002 آندره بری این هدف را در مقابل پ د اس قرار داد که به همراه سوسیال دمکرات ها، آلمان را رهبری نمایند. برای گیزی این پیشنهاد تنها این ارمغان را آورد که برای مدتی کوتاه نیروی چپ سوسیال دمکرات بشود. روزنامه اشترن 1.9.2005

اگر از" حزب چپ " منظورمان تغییرات درقدرت سیستم سیاسی آلمان است این حزب، حزب چپ آلمان نیست. این حزب کانالی شده است برای تغییر مسیر ناآرامی های جنبش های اجتماعی و بعنوان ترمزی در مقابل فعالیت های غیر پارلمانتاریستی قرار گرفته است. زیرا که طبقات رهبری کننده می دانند که تغییرات در قدرت سیاسی نه در پارلمان ها بلکه در خیابان ها صورت می پذیرد.

در سال 1963 در چند جلد نوشته هایم اشاره نمودم که امروز چپ چیست؟ در باره مبارزات طبقاتی سرپوش گذاشته شده واینکه برخی می خواهند قدرت سیاسی را توسط وابستگان طبقه رهبری کننده مداوا سازند. در باره امتیازات آموزشی، سیستم قضائی طبقاتی، بازی با خودآگاهی جامعه و .......
امروز باید در باره انهدام زیست محیطی صحبت کرد و به زیان های آن اشاره نمود. در آن زمان طبقه رهبری کننده در اثر رشد عمومی رفاه خود را نشان نمی داد. اما امروز مجددا عریان شده است و عمل می کند. بنا براین دفاع از منافع جنبش های اجتماعی از طریق یک حزب چپ صورت نمی گیرد بلکه از طریق مبارزه طبقاتی مجدد امکان پذیر است.

Hans Heinz Holz
11.11.2005