Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

كودك , انسان , جنگ و ديگر هيچ / مهرنوش معظمی

دهه 60 بود . او می آمد هر روز در بهشت زهرا بهشتى كه سوغاتی امام بود. دختری بود نو جوان ، آشفته موی ، با جامه سياهى بر تن ، غرقه در اشک !!

جار زدند آن خواهران زينب و برادران اکبر که دخترک ديوانه است که در روز پيروزىاسلام بر دا غ شهيد ش شيون می کند و روی مزار رزمندگان دستمال به دست می رقصد و جامه خواهران زينب را ميدرد و حيثيت و شرف ايشان را به نمايش می گذارد . پس بگرفتند وى را و بيشمار كتكش زدند و تف بر ر خ نانجيبش انداختند و آنگه گفتند که به حال خودش بگذاريد كين ديوانه سيه روز را خطری ازبرای ما نيست!!؟؟ آرى اينگونه بودم ولی مادر م مرا بر اين حال زاده نکرده بود ، شو خ و سرمست و شاد بودم و ماهرو ! اين مردارخواران دستار بسر بودند که مرا ز داغ برادر چنين مجنونم ساختند.

آهنگ جنگ در ميان ويرانه های سرزمين های خاورميانه و آفريقا .....جان ز آدمهای ناتوان می برد.بحث جنگ دردآور است . مرا سخت اندوهگين ميسازد، بر خود می لرزم . جنگ پديده ای است که توسط ما انسانهای بالغ و عاقل

ديگر بر اين باور نميتوان بود که جنگ فقط مقابله حکومتها و ارتشها است و نه کشتار مردم عادی , پبکار با دشمن در ميدان و جبهه تنها يک افسانه است.جنگهای ده ساله اخير 90 از قربانيان خود را از ميان مردم عادی شکار کرده است و حال آنكه در صد سال پيش اين رقم 10 بود . يک تفاوت آشکار ديگر اينكه جنگهای امروزه در درون سرزمين ها است ، نه در مرزها و نه عموما بين دولت ها !! جدالهائيست بی پايان و فرساينده. جنگ هم کاسه آدمها در سفره شام شب اسـت و راه علاجيست بر دردهاى جهان سرمايه داران و اقتصاد بيمار کشورهای چون آمريکا که در بستر بحران ناله می کنند جنگ از نگاهى لازمه سرکوبی مبارزات مردم جهان است هم از اينروست كه اشک کودک فلسطينی به سنگ مبدل می شود .اکنون در حدود بيش از 30 جنگ و درگيری ممتد خونين در سراسر جهان در جريان است در اين آدمکشی ها تصاوير وحشتناکی ازخشونت بی حد و مرز بر انسانهای بيگناه ديده ايم و شنيده ايم و خوانده ايم مثل نمونه هاى يوگسلاوی , ويتنام کشور های آفريقا , افغانستان ايران, عراق و فلسطين
50 از اين قربانيان را کو دکان تشکيل می دهند و 50 ديگر قربانيان والدين کودکان هستند .

جنگ در ده ساله اخير اين ارقام و حشتناک را ارائه ميدهد:
2 ميليون کودک در سراسر جهان بر اثر جنگ جان سپر ده اند.
بيش از 1 ميليون کودک يتيم شده اند.
15 ميليون کودک آواره هستند .
6 ميليون کودک آسيب های عميق جسمی ديده اند و يا فلج شده اند.
بيشتر از 10 ميليون کودک از بحران های روحی زجر می کشند!!
کودک که از مسائل دنيا بيخبر است در روی چمن ها ميدود . او کنجکاو است و کنترلش غير ممکن ! بايد جهان اطراف خود را کشف کند ، آه نه اين اسباب بازی نيست . چيزيست است در فرم ها و رنگ های مختلف و بدينگونه هر ماه 800 کودک براثر انفجار ناقص و يا کشته می شوند ( بيشتر در آسيا و آفريقا)
در كنوانسيون حقوق كودكان سازمان ملل آمده است كه

لایحه 3 : رسيدگی به خواسته های کودکان بايد در اولويت قرار گيرد
لایحه 6 : هر کودکی حق داشتن بسترى مناسب برای زندگی و پيشرفت دارد.
لایحه 19 : کودک بايد از خظراتی که سلامتی جسمی و روحی او را تهديد می کند مصون بماند
لایحه 38 نبايد هيچ کودک زير 15 سال در درگيريهاى مسلحانه شرکت داشته باشد . هيچ کس نبايد از كودكان بعنوان سرباز در جنگها استفاده كند!!؟؟ بياد بياوريد كودكان رزمنده در جنگ ايران و عراق
و در افريقا را كه در تصاوير تلويزيونى به كرات ديده ميشوند در بعضی از آنهاکودکان سرباز 6 تا 8 سال
دارند, جنگ هائى با هزاران شاهد ، هزاران چشمان مشتاق بازی ، دويدن در دشت تا آنسوی رويا و در آرزوى پنهان شدن. و لی شرط جنگ خشونت است و خشونت خطر ميافريند و اين کودک را به اشکال مختلف زجر ميدهد ( مستقيم و غير مستقيم )کودک در شکل مستقيم خودش را دم مرگ احساس می کند . به يکباره دنيايش با رنگ خون رنگ آميزی می شود .آدمها ی پيرامونش از صحنه زندگی محو ميشوند و علت اين همه رانمی فهمد . با خود ميانديشد من خواهم مرد .....آواز خواندن و لبخند زدن را از ياد ميبرد بايستى كه در سکوت انتظار کشيد .اين درد گنگ را کودکان عراقی در جنگ اول آمريكا عليه عراق در 1991 تجربه کرد ه اند و به روانشناسان صليب سر خ گفته اند که چه سخت است نياز دانستن ولی ندانستن و مرگ شهر را ديدن و نگريستن آلام بی علاج ، نا توانى مفرط و روانپريشى باعث ظاهر شدن علائم واکنش های درونی و بيرونی می گردد . بحران روحی يک واژه است که بازگو کننده خاطرات بی نهايت ناگوار است . آنگاه که انسان به انتظار وقو ع دوباره حادثه نشسته است . جنگ اين مو ج آشفتگی را به شديد ترين نو ع ايجاد ميكند
چند عامل مهم که در تشديد بحران روحی کودک موثر هستند :
دگرگونى نو ع برخورد والدين در روبرو شدن با فاجعه
سن کودک و شخصيت کودک
خانه ای كه ديگر وجود ندارد. خانه ای که کودک در آنجا با روز و شب آشنا بوده ، با زندگی و قوانين آن آشنا بوده ، همان آداب و رسوم که آدمها را به تجمع فرا می خواند و زندگی را شيرينتر و گرمتر می کند , را ه خانه تا مغازه شيرينى فروش، درمانگاهی که پاتوق مادر بزرگ بوده ، زمين فوتبال و خانه دوست , خانه خاله و آغوش گرم او , شور مادر ، لجاجت برادر و قهر پدر که به خانه ميامد و آنجا کودک لبخند مهتابی مادر را ميبيند و عشق را. اينك خيابان شهر زير آوارها ناپديد شده است. کودک دوستان خود را پيدا نمی کند . بايد محل زندگی خود را ترک گويد. دراين فضا هيچ کس از كس خبری ندارد. همه ميگريزند و او خطر جدائی ها و مردن را احساس می کند . او حرکت بهمريختن آهنگ زندگی را نظاره می کند . حواس پنجگانه تمامى خاطرات حوادث را در ذهن کودک ذخيره ميسازد ، تا هر شب در تمامى عمر خود را بازگو كند.
حس بينائى: آتش سوزی و سوختگی ،بمباران , هواپيمای جنگی ، سربازان دشمن ،خرابی خانه ها
فرار مردم ،انسانهای زخمی ، پيکر های قطعه شده ، و اجساد آدمهای شهر
حس شنوائی : صدای انفجار ، آژير خطر ، فرياد های خفته در گلو ، زاری بچه ها، نارنجک و توپ ، تيراندازی و..............
حس شامه : بوی دود ، لاشه های مانده در زير آوارها و خيابان ها ، و ساير بو ها

نقش پدر و مادر :
کودک به والدين خود پناه می برد. اما از آنها نمی تواند ياری بگيرد. ديگر آنها نمی توانند برای او ايده آل باشند چرا که به غريبه ها اجازه ميدهند که کتکشان بزنند ، تجاوز کنند و خانه شان را به خرابه ای مبدل کنند . پدر و مادر نقش خود را از دست داده اند.آنها آنقدر ضعيف و ناتوان هستند که هيچگونه قدرتی در خود نمييابند که از خود و فرزندانشان دفاع کنند . اقتصاد بد خانواده بدتر می شود و نبودن خوراك ، مدرسه ؛ بيمارستان شيو ع بيماريها و انتظار . معهذا آنچنان سکوتی برقرار ميشود که صدای پرواز و رفتن کبوتر ها را ميتوان شنيد ، هر روز و هر لحظه در مناطقی چون عراق ؛ افعانستان و آفريقا . هيچگونه ارتباط و گفتگو بين کودک و والدين برقرار نمی شود. موضوع اصلی درد زير فرهنگ غرور و سنت ها ی حاکمه بر جامعه مردانه خفه می شود . اما دختران هميشه در ايجاد ارتباط و گفتگو آسانتر از پسران عمل می کنند , چون اين درد دل های دوستانه و كودكانه در آزاد سازى احساس در جهت کاستن وحشت کودک بسيار موثر هستند در آن لحظه که کودک می کوشد از پدر و مادر خود محافظت کند . آنچه را که او زيز آن سينه رنجور و ناتوان گرسنه اش حمل می کند، بسيار متقاوت است تا آن صبوری که در حضور پدر و مادر بروز می دهد!! او به دوستان خود نياز دارد
دوست هم در شرايط او بسر می برد.پسران در آسيا و آفريقا همزمان فرا ميگرند که وجودشان امنيت خانواده است . او بايد از زن های خانواده محافظت کند . او جانشين پدر و مردان ديگر قوم است که ويرا برای جنگيدن ، انتقام ، دفاع و کشتن دشمن انتخاب کرد ه اند , پس گريستن , شيون و زارى و گفتن از درون اندوهبارش يک ننگ است .
جنگ : حشونت و پريشانى
غم , مسئوليت , گناه , بحران روانى
اما با کودک بايد صحبت کرد . به درون بهمريخته او گام نهاد . او خاطرات را آسانتر از ما بزرگسالان فراموش نمی کند ولی باز کردن عقده سياه وحشت يادها با گفتگو تسهيل ميشود . اين شخص بايد کسی باشد برى از ترس و ناتوانيها و نا اميديهاى كودك ، بداند که با ترس بسر بردن چه صورت دهشتناکی از زندگانی است تا قادر باشد که کودک را با جريانات جامعه پيرامون خود آگاه سازد.
همدردی , امنيت
شادی , اعتماد
خود بينی
بلو غ , پيشرفت

سن کودک : برای بچه های کوچکتر تغيرات و جدائی ها دلهره انگيز تر است .کسانی که او را از حوادث در امان ميدارند و در گوشش عشق را زمزمه ميکننند تا جهان را با اين آهنگ زيبا کشف کند ديگر درکنار او نيستند آنها را زندان , شکنجه , بيمارستان , مرگ و افسردگی ربوده است . کودک که از مرز 8 سالگی گذشته دنيای خود را را ميجويد تا تجربه های ناگوار را در ذهن ساده و بى آلايشش جای دهد . اين همه برايش خشک و سخت است و نم نم باران اطمينان و آرامشى دلش را مرطوب نمی کند , آه عشق از من چه دوری كنون ای خشم من چه از تو سرشارم !! من والدين ترسو و زبون خود را که با من از احوال جهان پيرا مونم نميگويند رها ميکنم و ميروم که گره مشکلات را با روش و افکار و دستان خودم باز کنم!! اما آنچه که او را آزار ميدهد روان بهمريخته و مشوش او ست, بيخوابی است , کاهش تمرکز ذهن است , کمرنگ شدن رابطه احساسيست ، عکس المعل های تند ، دستپاچگی ، فاصله گرفتن از آدمهای ديگر و بيتفاوتى بى حد و مرز و اضطراب از دست دادن قدرت تکلم ، هجوم خاطرات ، کابوس که مثل حلقه فيلم جلو و عقب ميرود و او را رها نمی کند . صحنه ها زنده می شوند، بازگشت ترس و او آرام به لانه خاموشی ميخزد. .اما قوه تخيل او می کوشد که سر از روزن درآورد .بر دل ميزند که از انديشه بخشش و صلح بيرون رود . افکارش از هوای متعفن جامعه و نفرت تغذيه می کند و خوی درونی به بدذاتی برعليه خود و ديگران آلوده می گردد.کودک در سن نو جوانی ديگر شانسی برای ادامه يک زندگی ساده و نرمال ندارد . کدام راه را انتخاب کند؟ پدر و مادر خود را از دست داده است . جنگ های داخلی و خارجی بچه های خيابانی و ولگرد را تقديم ارتش ها و گرو ه های چر يکی ميکنند ( نمونه هاى آن آفريقای امروز و ديروز ) آوارگان جنگی زير فشار گرسنگی كودكان خود را به ارتش و دستجات مسلح تحويل ميدهند. آنگاه وى سربازی فعال است که می تواند تمامی خشم ديرينه خود را روی اسيران جنگی خالی کند و آنها را شکنجه دهد و اعدام های دسته جمعی ترتيب دهد و درخيال پرچم پيروزی را روی بام خانه پدری به اهتراز در آورد .ارتشهاى جنگجو از کودکان برای پيشبرد مقاصد خود استفاده می کنند . آنان را ميدزدند که اهالی محل از کمک کردن به چريک ها بهراسند . بسيارى از اينان به اجبار افراد ده خود را به قتل می رسانند مثال آن , كنگو
کودکان سومالی در دوران جنگهای قبيله ای كه هنوز در جريان است زير تهديد مرگ و شکنجه مجبور ميشوند که بازی و هياهوی کودکی را رها کرده و تحت تهديد و فشار دستهای پدرو مادر خودرا قطع کنند و يا سر آنان را ببرند . با اين کار کودک د يگر نميتواند به ده زادگاه خود برگردد. او در كسوت رزمنده برای کشتن قربانيان ديگر باقی ميماند و خدمت آقايان رهبر را ميكند. و اعمال ستمگری به خود و مردم عادی را راهی برای خدمت به آمال خود ميداند . در عراق و فلسطين آدميان زادگاه كودك را دشمنان تهديد می کنند. او به همه چيز به چشم حقارت نگاه می کند او دشمن خارجی را ميبيند و لی از آن شعور تهی است که بداند ، دشمن داخلی او دين ، جهل و عقده ها و تعصبات رهبران او را دربر گرفته اند و تحت تاثير بيسوادی و ضعف فرهنگی با سنگينی بمب بر تن خويش خانه را ودا ع می گويد و به ميان مردمی ميرود که حتی نامشان را نمی داند ، تا تجربه های تلخ خود را با فجيع ترين نو ع قساوت به آزمايش بگذارد, بر روی خود و مردمی که هرگز ديدارشان نکرده است . حال لحظه وصل است با دنيای خيالى و اوهامى و ديدار با الله كذائى و رهائی از آن دلتنگی و بيرون زدن از اسا رت کابوس نابودى زندگانيها و اينبار بنام الله برای ديده شدن .....ديده شدن در اجتماع و جهان سياست و نا آگاهانه غرض ميورزد به خود و خادم ميشود به اهداف رهبران و كارگردانان عرصه اين بازى سياست نكبت و جنون.
آيا خودکشی نو جوانان مسلمان با نارنجک و بمب از پليدی روان آنها برمی خيزد ؟
می توانيم علت عملکرد آنها را در نهاد ذاتی ايشان جستجو کنيم؟
يا اينکه شرايط نامناسب سياسی و اجتماعی و اقتصادی را به حساب آوريم. و ياهمان آوای غمناک خاموشی کودکی در چنگال کابوس را ، جنون و فرياد بی طنين را ، صدای گام های سربازان بر خرابه های سالهای دوران کودکی را كدام را ؟ آنگاه که کودکان براين باور می شوند که راه رسيدن به شفق را يافته اند. آقايان و ملايان برکرسی قدرت نشسته و نيازشان برای وسيع کردن جبهه هايشان برای کشف و خنثى كردن مين آنگاه كه ديگر در جبهه گوسفندی براى اين كار باقی نيست . پس پسران خانواده های گرسنه و ساده لو ح را به مسلخگاه ميبرند . از اين دست بخوان فرزندان دهقانان ويران گشته و به شکست و فقر و درماندگى كشيده شده دوران تاجدار پهلوی كه ننگ برنامش و يادش باد .
گروههای بخصوص از کودکان که بيشتر به کمک احتيا ج دارند.
کودکان يتيم
بچه های روانی
کودکان ناقص
كسانى كه عضوى از خانواده رادر جنگ از دست داده اند
در زندان يا اردوگاهها زندگی می کنند.
که به اجبار در مخفيگاه بسر می برند.
که والدين سياسی و فراری از حکومت ها دارند.
کودکان مهاجر

چه کسانی جنگ ها را آغاز می کننند
من كارشناس جنگی نيستم . مرا جنگ نيز مرا به زير پای خود کشانيد.اما ميدانم كه خودخواهی
انسان را پايانى نيست وميلش به تصاحب دسترنج ديگران وى را به برزخ جنگ ميكشد و آنگاه كه نظام اجتمائى بستر مناسبى بر اى اقليت اصلى صاحب قدرت وثروت فراهم ميكندايشان را به وسوسه تصاحب اموال ديگرانى كه از ايشان توان كمترى دارند مياندازد ويا اينكه زمانى كه اين توانمندان در رودرروئى با امواج خروشان توده هاى به جان آمده از طمع و آز ايشان قرار ميگرند بر طبل جنگ ميكوبند و هم از اينروى است توجيه جنگ هيتلر و جرج بوش و خمينى عليه بشريت محروم از توان اقتصادى وسياسى و جنگى . هر زمان كه ايشان نتوانند به طريقه متعارف و معمول بشريت را مورد چپاول وغارت قرار دهند روى به خشونت و جنگ مياورند و اغراض جنگ طلبانه خويش را در پوشش دفاع از دين , آزادى , دموكراسى استتار ميكنند تا مبادا در نزد وجدانهاى هوشيار رسوا شوند.
اين وظيفه وجدانى همه انسانهاى با بينش و درايت و مخلص و با وجدان است كه تمامى جنگ افروزان را در هر لباسى افشا سازند پس به اميد روزى كه جنگ بمثابه پديده اجتماعى از خاطره بشر محو
شده باشد .اينک من صدای پای بابانوئل را می شنوم. جهان غرب دل روشنائيش را در کريسمس برای کودکان می گشايد و دريغا که ما چراغ کوچکی در آن اطاقک نيمه ويران نيافرو خته ايم و آنان را به روشنائی روز هدايت نکرده ايم .

تاريخ: 2005 11 03

منابعی که به من کمک کرده ا ند
کتاب کودکان در جنگ اثر صليب سر خ سوئد
کودکان مهاجر
سری مقالات انتشار شده از صليب سر خ سوئد