بخشهایی از فرهنگیان نیز مطالباتی چون به رسمیت شناختن و قانونی شدن تشکل های صنفی، حمایت وزارتخانه از فعالان صنفی، کاهش روزهای کارآموزگاران مدارس ابتدایی، مشاوران، دفترداران و خدمات و ارتقا امکانات مدارس دولتی، داشتن نشریه، مشارکت معلمان، دانشآموزان و والدین آنان در تصمیمگیری ها و برنامههای خرد و کلان آموزشی و در نهایت مشارکتی شدن آموزش و پرورش دارند.
در بارهی وضعیت معیشتی معلمان آنقدر گفتهاند و نوشتهاند که نوشتن دوبارهی آن اتلاف وقت بهنظر میرسد، شما در ایران و احتمالآ جهان احدی را پیدا نمیکنید که این واقعیت تلخ را نداند که ؛ پایینترین حقوق متعلق به فرهنگیان است.چه شرمی از این بدتر!
موج تازهی اقتصاد آزاد که حکومت نه از موضع برابر بلکه از سر ضعف مروج و مشوق آن است دست دلالان و واسطهها را ـ تنها گروهی که آزادی کامل دارد و پاسخگوی مرجعی نیست ـ باز گذاشته تا هر جور که میخواهند با سرمایه و زندگی مردم معامله کنند و مردم را به خاک سیاه بنشانند. گرانی و تورم کمرشکنی که زندگی میلیونها نفر را به کابوس بدل کرده حاصل سالها تفوق اقتصاد دلالی و اقتصاد بیمار است، که تنها و تنها حقوق بگیران و زحمتکشان شهری و روستایی چوبش را میخورند. معلمان که قبلاْ جزو طبقه متوسط بودند به جایگاه فقرا سقوط کردهاند و با حقوق ناچیز خود قادر به ادامه زندگی نیستند و غالباْ ناچارند تن به شغلهای دوم و سوم بدهند که عموماْ مشاغل فرهنگی نیستند و یا در کلاسهای رنگارنگ کنکور درمقام تست زنی بیدانشی رابه جای دانش به فروش برسانند، و بدترین پی آمد آن عدم دانشافزایی خودشان میباشد. از سویی میگویند حقوق کم معلمان به علت ساعت کار کمتر معلمان است. اما تحقیقات و تجربیات طولانی در بارهی شغل معلمی ثابت کرده است که معلمان ساعاتی بیش از ساعات تدریس درکلاس (آموزگاران ۳۶ ساعت و دبیران ۲۴ ساعت در هفته) باید در خانه به مطالعه و طرح سؤال و تصحیح ورقه اختصاص دهند لذا ساعات کار به ظاهر کمتر معلمان نمیتواند عذری برای حقوق ناچیز آنان باشد. بازنشستهها با حقوقهای ۱۰۰، ۱۲۰هزار تومانی و دبیران حقالتدریس با ۲۶هزارتومان در ماه چگونه میتوانند زندگیکنند؟ تازه آموزش و پرورش از اول مهر به دبیران حقالتدریس به بهانهی مازاد بودن کلاس هم نداده است !
با توجه به این که بازنشستگان در دوران میانسالی و سالمندی به سر میبرند اگر شانس با آنان یار باشد و عمل جراحی قلب و مغز نداشته باشند، بههر حال مجبورند هر ماه برای درمان بیماری های مختلف به مراکز درمانی مراجعه کنند(چشم، دندان، فشارخون، دیابت و...) که متاسفانه بیمه خدمات درمانی و بیمه تکمیلی فرهنگیان، با میلیاردها تومان سرمایه متعلق به خود فرهنگیان، هزینه های درمانی آنان را پوشش نمیدهد و تنها تعرفهی ناچیزی می پردازد که بیشتر فرهنگیان از خیر آن میگذرند.
از طرفی آموزش و پرورش با سیاست های تفرقه افکنانه خود و با جدا کردن کارکنان اداری و پرداختهای ویژه به آنان و به کارکنان مدارس شاهد، اصل مزد نامساوی در مقابل کار مساوی را پایه گذاشته است و قصد دارد تا ثریا این دیوار کج را ادامه دهد و موجب نا رضایتی آنان شود.
معلمان همچنین با مقایسهی حقوق خود با حقوق مدرسان دانشگاه با مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا و ساعت تدریس کمتر که یک میلیون تومان به بالاست، نابرابری و بی عدالتی را با گوشت و پوست خود لمس میکنند. از طرفی با وجود کاهش دانشآموز در سالهای اخیر، سنتهای حاکم بر آموزش و پرورش مانع هرگونه تغییر و تحول برای اندکی بهبود شرایط کار معلمان است و استاندارد کلاسها همچنان ۴۰ نفر به بالا است (استاندارد جهانی ۱۷نفر در هر کلاس). خوشبختانه حرکتهای حقطلبانهی معلمان شروع شده و دیگر با پاسخهای گذرا و وعده و وعید نمیتوان آنان را به کنج عزلت و فقرشان که عمری با آن دست و پنجه نرم کردهاند عقب راند.و از آنجا که معلمی شغلی است که در ارتباط با همهی مردم است و خواست معلمان به نوعی خواست همه است، معلمان انتظار دارند که تمام مردم از مطالبات و جایگاه آنان دفاع کنند.
7 آبان 1384