Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

آيا پرچم شيرو خورشيد ، پرچم همه ملت ايران است؟ / پروين

بعد از مدتها انتظار، بالاخره هنگام اجراي كنسرت داريوش، خواننده خاطره برانگيز نسل ما فرا رسيد.
داريوش هميشه براي من، با اعتراض به بي عدالتي ها و سياه كاريهاي رژيمي كه ما جواني مان را در دوران آن طي كرده بوديم، تداعي مي شد.

زماني كه داريوش ترانه گل گندم را در آن سالها مي خواند، من به دنيايي مي انديشيدم كه بي عدالتي از ميان رفته و همه بتوانند آزاد باشند .
سالن پر از جمعيت بود. ايرانيان مقيم شهر هانوفر و شهرهاي اطراف با شوق در انتظار آغاز برنامه بودند.
داريوش به روي صحنه آمد. مردم برايش دست زدند . من هم برايش دست زدم و باحترامش مثل بقيه ايستادم.
بعد مشتاقانه به صداي گرم و دل انگيزش گوش دادم. اما هنوز نيم ساعتي نگذشته بود كه چشمم به پرچم سه رنگ شيروخورشيد افتاد كه از بالكن سمت راست سالن آويزان شده بود.
من كه با اين تصور به كنسرت رفته بودم كه مانند هر كنسرت ديگر ، از صداي خواننده محبوبم لذت ببرم، به يكباره با ديدن پرچم شيرو خورشيد كه پرچم رسمي رژيم شاهنشاهي بود و بعد از انقلاب گروههاي ديگري مانند مجاهدين خلق آنرا به عنوان پرچم خود انتخاب كردند يكه خوردم و به ياد تبليغات سياسي و فرصت طلبي بسياري از سازمانها و جريانهاي سياسي و حتي دولتي افتادم كه مردم را به مراسمي ظاهرا بي طرف مي بردند و بعد از آنها بعنوان سياهي لشگر براي اهداف خود استفاده مي كردند. براي همين در زمان استراحت مسئله را با برگزاركنندگان كنسرت در ميان گذاشتم. به آنها گفتم كه ما براي كنسرت داريوش آمده ايم. تبليغات سياسي و نصب پرچم خلاف دعوت رسمي كنسرت است . آنها هم ظاهرا قبول كردند و گفتند تذكر مي دهيم.
بعد از تنفس، كنسرت دوباره شروع شد و من با تعجب ديدم كه پرچم همچنان از بالكن آويخته است. بعد از دقايقي در فاصله دو آهنگ به جلوي صحنه رفتم و از داريوش كه خود را براي خواندن آهنگ بعدي آماده مي كرد، با احترام پرسيدم:« شما اين پرچم را ديده ايد»
يك مرتبه ايشان به جاي جواب ، با لحني متكبرانه از پشت بلند گوگفت :« خانم شما مي دانيد پرچم چيست؟»
آنقدر يكه خوردم كه نمي توانستم جوابش را بدهم. چند لحظه اي مات و مبهوت نگاهش كردم. با صداي بلند گفت :« اين پرچم نشانه ملت ايران است !! اين پرچم مال همه ايرانيان است. »
با صداي آرامي گفتم :« ولي . . . من . . . ولي من . . . من اين پرچم را مي شناسم ، مي دانم . . . پرچم رژيم سلطنتي سابق ايران است»
ميكروفون را جلوي دهانش گرفت و گفت « ما نبايد مثل جمهوري اسلامي باشيم !! بگذاريد همه آزاد باشند ، بگذاريد همه پرچم هاي خود را بلند كنند !! »
و سپس مانند مبلغان و سخنرانان ميتنيك هاي سياسي با تشريح سمبل ايراني و ايرانيت، به تقديس پرچم شيرو خورشيد پرداخت. جمعيت حاضر هم كه هميشه بدون فكر كردن منتظر تاييد حرفهاي صحنه گردانان و ميكروفن بدستان هستند شروع كردند به كف زدن.
سرم را برگرداندم و نگاهي به آنها كردم. ناگهان غم سنگيني بر دلم نشست. به ياد روزهايي افتادم كه ميليونها نفر در خيابانها، بدنبال سراب گمشده شان براي حاكمان بعدي كف ميزدند و هورا مي كشيديد. بياد زماني افتادم كه حاكمان فعلي با استفاده از احساسات مردمي كه بدون تفكر، مرده باد و يا زنده باد مي گفتند معترضين را از صحنه دور مي ساختند ، به ياد زماني افتادم كه چگونه تك صدايي از بالا و حرف شنوي از پائين معترضين را ساكت ساخت و بعضي از آنها را به گوشه زندانها و قبرستانها كشاند.
اما از بي پرنسيبي بر افرازندگان پرچم كه بگذريم ، استدلال آقاي داريوش و بسياري ديگر، براي خاموش كردن اعتراض من اين بود كه اين پرچم ملي ماست و ما نبايد مثل حزب الله فقط بدنيال « يك حزب و يك پرچم باشيم» و همه رنگ ها بايد باشند!.
قبل از هر چيز بايد بگويم كه من هم مثل همه كساني كه خواهان عدالت و آزادي هستند، معتقدم كه هر جرياني حق دارد سمبلي براي خود انتخاب كند و آنرا به نمايش بگذارد و برايش تبليغ كند. اين اصل اول آزادي بي قيد و شرط احزاب و جريانات سياسي است كه بسياري از انسانهاي پاك و آزاديخواه زندگيشان را برسر دفاع از آن گذاشتند .
اما وقتي كه ادعا مي شود كه اين پرچم « ملت ايران است» در حقيقت با اين حكم حق اقليتي را كه طوري ديگر مي انديشند و به اين « سمبل» به ديده ديگري مي نگرند پايمال مي شود.
واقعيت اينست كه سمبل ها و پرچمها و علامات روي آن قراردادي بوده و در طول تاريخ از سوي حاكمان و يا بمناسبت حوادث و انقلابات و تحولات اجتماعي انتخاب شده و هر چه جامعه مورد نظر،از ثبات بيشتري برخوردار باشد، اين سمبل ها و پرچمها عمري طولاني تر و جا افتاده تري مي يابند، طوري كه رفته رفته بعد از طي قرون و اعصار ، تبديل به نشانه و سمبل يك ملت يا يك قوم مي گردند.
قبل از شكل گيري ملت ها، در قرن 18 و 19 ، اغلب پرچمها در سطح جهان ، علامات يك فئودال مشخص، يا يك خانواده سلطنتي و يا يك فاميل دوك و كنت و غيره را داشتند. تازه بعد از تشكيل دولت ـ ملت هاي جديد بود كه پرچم ملي بمعناي مدرن كلمه انتخاب شد و بعنوان سمبل كشورها معرفي گرديد. براي مثال در ايتاليا ي قرن 19 و آلمان بعد از انقلابات 1848 پرچم كنوني سه رنگ آلمان انتخاب شد و بعنوان سمبل ملي آلمان شناخته شد.
در آمريكا بعد از جنگهاي استقلال ، پرچمي كه جلوي آن 13 ستاره بود و خطوطي موازي داشت انتخاب شد كه بتدريج تعداد ستاره ها به 49 رسيد. اما در ايران ، پرچم سه رنگ اصولا اواخر قاجاريه و بخصوص دوره ناصرالدين شاه از سوي حاكمان انتخاب شد و بعد سمبل شيروخورشيد كه نشان باستاني شاهان ايران بود، براي آن انتخاب گرديد. هر چند شير زمانهاي گذشته ، بدون شمشير بود و جنايتكار تاريخ، آغا محمد خان قاجار ، شمشير خون ريز خود را بدست او داد و به اين ترتيب نوادگان ستم گر او، اين سمبل را براي ارعاب خلايق، حتي به كلاه پردار خود ميزدند( عكسهاي ناصرالدين شاه و علامت شيروخورشيد بر كلاه او مويد اين نظر است).
بهر حال پرچم سه رنگ در دوره مشروطه در مجلس اول بنام پرچم ملي پذيرفته شد و آرم شيروخورشيد در وسط آن به عنوان سمبل « سلطنت مشروطه» مورد قبول قرار گرفت-
بنابراين در تمام اين موارد، چه در ايران و چه در جاهاي ديگر ، اين سمبل ها و پرچمها ، از سوي حاكمان و شاهان و يا در بهترين حالت از سوي رهبران مردمي در يك انقلاب پيروز( مثل انقلاب 1848 آلمان) و يا مجلس مشروطه تصويب شده و بعنوان سمبل قرار داده شد و تاكنون هيچ همه پرسي و رفراندمي براي تاييد يا رد اين سمبل ها و پرچمها صورت نگرفته است.
در دوره سلطنت پهلوي كه تمام قوانين مشروطه ملغي شد ، اين سمبل (پرچم) براي تقويت احساسات ناسيوناليستي و شكل دادن به ملت واحد ايران زير چكمه رضا خاني و نيروهاي سركوبگر شاهنشاهي، تقديس شده و سوگند به پرچم ، به عنوان سوگند وفاداري به رژيم در آمد. زير همين پرچم چه جناياتي مرتكب نشدند، به نام آن چه جوان هايي را به جبهه فرا نخواندند و به سركوب مردم كرد، آذربايجان، خوزستان ، تهران و سپس ظفار و غيره نپرداختند.
با بر افتادن رژيم سلطنت ، رژيم جمهوري اسلامي پرچم سه رنگ را همراه با آرم لااله الاله بعنوان پرچم ايران قرار داد ، كه به نظر من هيچ ربطي به اكثريت مردم ايران نداشت و ندارد. همانطور كه انتخاب پرچم شيروخورشيد ربطي به مردم نداشت. و متعلق به گرايش خاصي بود كه زماني قدرت را در دست داشت و حالا از تخت افتاده و تلاش مي كند سمبل هاي خود را بجاي سمبل هاي مردمي و همگاني جا بياندازد.
بنابراين به نظر من آقاي داريوش با وجود آنكه هيچ مسئوليتي در قبال بالا بردن پرچم نداشت، چنان تحت تاثير ناسيوناليسم ايراني و شاهنشاهي قرار گرفته بود كه شروع كرد به دفاع از پرچمي كه روزگاري سمبل رژيمي بود كه خود ايشان را بعنوان هنرمند و تنها براي خواندن چند ترانه به زندان انداخته و شكنجه داده بود-
بحث من بر سر اين نيست كه آقاي داريوش نطرات خود را تبليغ نكند. ايشان مي توانند، مثل همه ، هر جا به تبليغ نطرات سياسي و اجتماعي خود بپردازند ، اما هنگامي كه مردمي را براي كنسرت و فقط براي شنيدن موسيقي دعوت مي كنند، بنظر من ديگر نبايد بعد از برافراشتن پرچم ، در لواي دفاع از به اصطلاح دمكراسي ، مبلغ گرايش خاص و پرچم خاص باشند .
در خاتمه بايد بگويم كه متاسفانه در آن شب من چهره هاي آشنايي هم ديدم كه روزگاري معترض بودند براي همين سالها در بدر و آواره شدند و بهترين ياران خود را از دست دادند اما حالا بعد از گذشت سالها، انگار فراموش كرده اند كه چه شد، و چرا به اينجا آمدند؟
به اميد آزادي براي همه

هانوفر ـ 10 اكتبر2005