Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

تمدن جدید / برگردان ناهید جعفرپور

سوسیالیسم قرن 21 . اقتصاد، جامعه و دمکراسی بعد از سرمایه داری جهانی

وامروز ما شاهد میدان مسابقه تاریخی هستیم، که در آن بیش از 5 دهه دو موضوع اجتماعی با برنامه ها، تصورات و ارتش هایشان در مقابل هم ایستاده و در مقیاس تاریخی و تئوری شناخت جهان، راه باز نموده اند.

توضیح مترجم: مقاله حاضر پیش گفتار کتاب جدیدی است بنام" سوسیالیسم قرن 21 ، اقتصاد، جامعه و دمکراسی بعد از سرمایه داری جهانی " که توسط هاینس دیتریش در مکزیکو سیتی نوشته شده وپائیز امسال از سوی انتشارات کای هومیلیوس در برلین انتشار خواهد یافت.

ما امروز شاهد میدان مسابقه تاریخی هستیم، که در آن بیش از 5 دهه دو موضوع اجتماعی با برنامه ها، تصورات و ارتش هایشان در مقابل هم ایستاده و در مقیاس تاریخی و تئوری شناخت جهان، راه باز نموده اند.
طرح های بزرگ آینده در آن سوی ویرانی و زوال از نو در افق دور و نزدیک قابل رویت است و تمدن جدید مدتها است که در حال شدن، اعلام وجودش را بعنوان موضوع و فاکتور قدرت زمان حال، نمایان نموده است.
آخرین تاریخ معاصر " زیبای" سرمایه در حال بپایان رسیدن است و در همین حال بشریت درمبارزه ای همگانی تا پای مرگ در برابر فرهنگ رو به زوال طبقه سوداگر قد علم کرده است: اقتصاد سیاسی اجتماعی و غلبه اش، از نو در طرز تفکر ، بینش و عکس العمل افکار عمومی جای باز نموده و جذابیت یافته است.
اولین گردش زندگی جامعه مدرن به پایان خویش نزدیک می شود. از انقلاب فرانسه تا زمان حال ( که بیش از 200 سال از آن می گذرد) نژاد بشری هر دو راه بزرگ دگرگونی را که در دسترسش قرار داشته است پیموده است: سرمایه داری صنعتی و سوسیالیسم تاریخی موجود.
اما تا کنون هیچکدام از این دو موفق نشدند مشکلات عاجل بشریت را حل نمایند مشکلاتی چون : فقر ، گرسنگی ، استثمار ، فشار های اقتصادی، جنسیتی ، نژادپرستی ، انهدام بنیان های طبیعی زندگی و بالاخره دمکراسی واقعی .
بنابراین عصر ما با دو مشخصه تاریخی محک خورده است: پیدایش پروژه اجتماعی شهروندی و پرولتاریای تاریخی ، همچنین مرحله انتقالی تمدن سوداگری کنونی به یک جامعه جهانی غیر سرمایه داری با دمکراسی پایه ای.
دلائل اساسی
زمانی که طبقه سوداگر طرح تاریخی خویش را شکل می داد، آنرا بر اساس چهار راه کار عملی برای جامعه تئوریزه و تقسم بندی نمود:
1= بر مبنای ارزش مبادله در بازار های ملی یا بهتر بگوئیم داخلی
2= بر مبنای دمکراسی پارلمانی قانونی
3= بر مبنای تشکیل دولت طبقاتی از سوی برگزیدگان اقتصادی
4= بر مبنای مالکیت لیبرالی اقشار متوسط
با این سیستم وی موفق شد در حدود دوقرن بعنوان طبقه رهبری کننده در جوامع جهان حکومت و استثمار نماید.

با انکار برنامه طبقه سوداگر از طریق سوسیالیسم علمی کارل مارکس و فریدریش انگلس اولین طرح استراتژی تاریخی جنبش کارگری متولد شد و در سال 1917 در انقلاب اکتبرروسیه از فاز برنامه تئوری به فاز برنامه عملی و اجرا قدم نهاد. این تلاش برای به واقعیت رساندن سوسیالیسم علمی چه در محتوا و چه در شکل بدون در نظر گرفتن تغییر مسیر احزاب کارگری سوسیال دمکرات و سوسیالیست اروپا به سوی میهن پرستی طبقه سوداگر بر سر مشکل وام های جنگی (1914) و نتایج بعدی جنگ جهانی سرمایه داری، ممکن نبود. هر دو این واقعه ها روشن نمود که جنبش های کارگری اروپا که بیش از یک دهه از هم منشعب شده بودند، در مسیر دو خط بزرگ توسعه می یافتند. تلاش لنین برای پیوند سوسیالیسم علمی در روسیه این شکاف را نتنها برای همه ملموس نمود بلکه همچنین نشان داد که پیاده نمودن سوسیالیسم علمی از طریق اتحاد جدیدی میان این دو جنبش ها و دو نگرش به جهان، ناممکن است. در حالیکه لنین تلاش نمود به برنامه رادیکال مارکس و انگلس عمل نماید و بعد از مرگش بالاخره ارثیه اش به سوسیالیست موجود انجامید، تمایلات سوسیال دمکراسی خود را از برنامه مارکس و انگلس و انقلاب در نتیجه آن جدا نمودند و قدم به قدم برنامه تاریخی طبقه سوداگر را پذیرفتند.
شرایط توسعه
با وجود تفاوت های غم انگیز در نگرش به جهان و تفاوت درنتیجه گیری ها اما در عمل این دو جامعه ساخته شده بر محور سوسیالیسم و بر محور اقشار میانی و همچنین دولت های شکل داده شده توسط این دونگرش در پایان قرن بیستم با هم در سطوح موازی حیرت انگیزی قرار گرفتند. توضیح این پدیده را میتوان چنین تجزیه و تحلیل نمود که قدرت های سیاسی شکل گرفته در جامعه به شرایط توسعه عینی مشابه بسیار قدرتمندی تن داده بودند: مانند ضروریات معین انباشت سرمایه، ازدیاد تولیدات صنعتی ( فوردیسم)، محدودیت درجه توسعه علم و قابلیت تولید ، بازار جهانی زیر نفوذ، رقابت سیستماتیک ، احزاب عمودی غیر دمکراتیک ، ساختار دولتی و اجتماعی که در آن درجه آزادی انتخاب نحوه توسعه این دو سیستم طراحی شده را از سوی بازیگران اجتماعی بیرحمانه محدود می ساخت.

وامروز ما شاهد میدان مسابقه تاریخی هستیم، که در آن بیش از 5 دهه دو موضوع اجتماعی با برنامه ها، تصورات و ارتش هایشان در مقابل هم ایستاده و در مقیاس تاریخی و تئوری شناخت جهان، راه باز نموده اند.

طرح های بزرگ آینده در آن سوی ویرانی و زوال از نو در افق دور و نزدیک قابل رویت است و تمدن جدید مدتها است که در حال شدن، اعلام وجودش را بعنوان موضوع و فاکتور قدرت زمان حال نمایان نموده است.

آخرین تاریخ معاصر " زیبای" سرمایه در حال بپایان رسیدن است و در همین حال بشریت درمبارزه ای همگانی تا پای مرگ در برابر فرهنگ رو به زوال طبقه سوداگر قد علم کرده است: اقتصاد سیاسی شهروندی و غلبه اش، از نو در طرز تفکر ، بینش و عکس العمل افکار عمومی جای باز نموده و جذابیت یافته است.

چه کسی که این اولین منزل و مرحله جامعه مدرن و منطق توسعه آن را بخوبی درک کرده است، می تواند اعتقاد داشته باشد که سرمایه داری سیستمی برای آینده است. سیستمی که می خواهد برای بشریت آنچیزهائی را بیاورد که همیشه در آرزویش بسر برده است چون آزادی ، شرف ، دمکراسی حقیقی و واقعی و عدالت اجتماعی.

فوروم اجتماعی بسیار پیشرفته سیتم دولت رفاه کنییائی در چشم انداز تاریخی چیزی دیگری نبود جز محصول استثنائی جنگ جهانی دوم و محصول قبل از بحران اقتصادی جهان. تاریخ دوباره تکرار نمی شود.

طبقات رهبری کننده، با توجه به این واقعیت که توده مردم از تلاش برای دمکراسی خسته شده اند، تجمع های فکری کارگری عظیم و اتحادیه هایشان در مراکز قبلی تراکم صنعت و سومین انقلاب صنعتی منحل شدند، دیگر بر این باور نیستند که "تجملات" دولت رفاه را باید همچنان تامین مالی نمود.

آخرین دوران
در این دوران جدید و در حقیقت در این آخرین فاز دوران سرمایه داری، این سیستم رو بزوال در تمامی سطوح خود تغییراتی به وجود آورده است. پروسه کار، فاکتور ذهنی ، کار زنده، همواره در مقیاس گسترده ای جای خود را با فاکتور عملی ابزار تولید عوض کرده است. در پروسه ارزش گذاری سرمایه، توسعه همواره در حال رشد سرمایه ثابت در مقابل بی ثباتی به مفهوم خاص خود قرار گرفته است و در سطوح روبنائی دولتی هر ادعای برقراری دمکراسی به نفع اکثریت مردم ازمدت هاست که به طور تحقیر آمیزی به نفع گردانندگان رو به ازدیاد سیستم کنترلی جهان تغییر نموده است.

بنا براین دیگر از این دمکراسی لیبرال و مناسبات ارزشی سرمایه داری خصوصی رو به زوالش هیچ پیشرفتی انتظار نیست.از سوی دیگر هیچ واقع اندیشی هم نمی تواند اعتقاد داشته باشد که سوسیالیسم موجودی که در گذشته عمل نمود می تواند قادر باشد سرمایه داری را از طریق یک جنبش عمومی به دریا بریزد. این سوسیالیسم موجود فاکتوری است که به گذشته تعلق دارد و نه امکانی برای آینده.

حال که نقش آفرینان زمان گذشته در مقابل مخروبه های آزمایشات و تجربیات بزرگ تاریخیشان قرار گرفته اند، تاریخ برای دومین بارچراغ سبز منزلگاه مدرنی را می دهد که می تواند راه حلی باشد برای وظایفی که در گذشته و افراد قبل از آنها قادر به انجام آن نبوده اند:
ایجاد چهار نهاد بنیادی بر مبنای حقیقت جدید تمدن فراسرمایه داری:
1. ارزش مصرف و تئوری مصرف غیر اقتصاد بازاری ، ارزش گذاری بیدرنگ دمکراتیک از اقتصاد متعادل معین. 2. دمکراسی مستقیم اکثریت 3. دولت شکل گرفته از دمکراسی پایه ای بعنوان نماینده و مجری منافع عموم با امنیت های لازم برای دفاع از حقوق اقلیتها 4. ایجاد مسئولیت پذیری منتقدانه، منطقی ، اخلاقی و زیبا در اجتماع خودمختار .

بنابراین براحتی می توان دید که در اینجا موضوع بر سر بنیادهای نهادینه ایست که طرح تاریخی مارکس و انگلس مسیر استراتژی آنرا ثابت نموده اند و بما نشان داده اند.

بعد از سرمایه داری
در نوشته حاضر" سوسیالیسم قرن 21 و دمکراسی اکثریت" که اولین بار درست یک دهه بعد از برداشتن دیوار برلین در آمریکای لاتین علنی گشت تلاش می شود که در باره نظریه های اجتماعی عملی قرن گذشته و شناخت های جدید دانش پیشرفته و توسعه نیروهای مولده تجزیه و تحلیل شود.

بنابراین این نوشته نه محصول خیال پروری است و نه دلتنگی برای گذشته هاست. نه نتیجه پوچی و بیهودگی است و نه کمبود در خود آگاهی تاریخی است. بلکه بیشتر تلاش شده است که تحرک و دگرگونی اجتماعی جهانی و تمایلات چشمگیر به تغییرات زمانی را نشان داده و تجزیه و تحلیل نماید. مهمترین سئوالی که در این اثر به آن پرداخته میشود ، شک به فرسودگی ساختاری جامعه متمدن شهروندی است.

در سیستم سرمایه داری و مبارزه اش برای بقای بیشتر، ازجامعه مدنی خلع ید شده و زندگی و موجودیت انسانی روز به روز مفهوم خود را از دست داده و در نتیجه منطق ارزش گذاری سرمایه داری، همواره اشکال مختلف زندگی به طرز فجیع و غیر انسانی زیر علامت سئوال رفته ومی رود.

شهروندان جهان همواره و بطور سیستماتیک زیر فشار ترس ناشی از عدم امنیت دربازتولید مجدد روزانه، در عالم خارج از ذهن و ادراک، در دریائی از محصولات مصرفی ناچیز وجزئی هدایت شده و دائما در هاله ای از تمایلات مذهبی و سحرآمیز مبهم و ناشناخته فرو برده میشوند، مسلما این موجود از خود بیگانه قادر نخواهد بود برای وضعیتش در محدوده ساختار آهنین همین جوامع راه حلی پیدا نماید.

تنها راه حلی که میتواند این وضعیت را تغییر دهد ، ایجاد شکلی از زندگی مشترک از نوع دیگر در غالب یک واقعیت جدید است: جامعه و اقتصاد دمکراتیک بعد از فاز تاریخی سرمایه داری و دوران انتقالیش.( دورانی که ما در حال حاضر در آن بسر می بریم)

پرش های کیفی پیشرفت و توسعه بشریت همواره از طریق طرح های تاریخی فراخوانده شده اند. طرح هائی که باعث می گردند علائق و خواسته های نقش آفرینان بزرگ اجتماعی و طبقاتی برآورده شود. دقیقا مبارزه این طرح های تاریخی متضاد است که در دیالکتیک خود، حرکت تاریخ را معین نموده اند.
این جمله از سوی مارکس بطور کاملا استثنائی فرموله شده است. به این صورت که" تاریخ همواره تاریخ مبارزات طبقاتی است و نه بر ضد آن".

در ابتدا با مقابله طرح های تاریخی اجتماعی طراحی شده و تجربه شده از سوی طبقات اصلی و دیگر نقش آفرینان اجتماعی، که مرکزسقلشان چگونگی تولید و تصرف اضافه تولید است، دینامیک روند تاریخی مشخص و علت آن قابل توضیح می گردد.

افزون بر این ، اگر طبقه یا جنبش اجتماعی از پیاده کردن سیستماتیک آینده مورد نظرش غافل باشد و تنها بصورت ناگهانی و خود بخودی بدون در نظر گرفتن طرح های تاریخی عمل کند،هرگز نخواهد توانست جامعه مورد نظرش را پیاده نماید و آن آینده ، آینده وی نخواهد بود. بلکه همواره وی تنها جاده صاف کن و راه باز کن طبقات پیروزمند خواهد بود. در این حالت خیزش بسوی تمدنی جدید تنها یک آکت انقلابی است و هرگز در عمق از خود بیگانگی جامعه فرو نرفته و نخواهد توانست هدفمند تاثیر بر روی تک تک آحاد آن جامعه بگذارد و برای آن برنامه ریزی نماید.

پیام معروف گورباچف به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی در ژانویه 1987 مبنی بر اینکه:" سوسیالیسم شوروی احتیاج به دمکراسی و شرکت گسترده کارگران و مزدبگیران در توسعه دمکراسی سوسیالیستی دارد و این درست مثل هوا برای نفس کشیدن است"، مثال خوبی برای این ادعا است.

با وجود اینکه تشخیص و طرح مسئله بطور مجرد درست بود اما راه حل برای دمکراسی و فراخواندن کارگران و مزدبگیران برای اجرای آن غلط بود زیرا تا زمانیکه این دو کاتاگوری( امر دمکراسی / کارگران و مزدبگیران) در غالب یک طرح مشخص تاریخی یعنی سوسیالیسم قرن 21 قرار نگیرند و با زبانی ساده تر در یک آرایش و تر کیب دمکراتیک اقتصادی ، فرهنگی و نظامی اجتماعی قرار نگیرند، محکوم به شکست خواهند بود.
یک سردمدار خزیده در عالم عرفان "کا گ ب" ویک موجود الکلی ناآگاه کناری جامعه توانستند آزمایشات و تجربیات استثنائی لنین و و کار بنیانی تاریخی خلق بطور سیستماتیک از دمکراسی بدور روسیه را به پایانی غم انگیز برسانند. پایانی که همزمان از دگرگونی های دسته بندی تاریخی فرسنگ ها فاصله داشت
نژاد انسانی از زمان پیدایشش تا در حدود 5000 سال پیش بر طبق قوانین اقتصاد محلی برای رفع احتیاج ومعاوضه تولید و سازماندهی می نمود. سپس کم کم این نوع تولید اختصاصی تر شد و اولین نشانه های بازار اقتصادی ( کرماتیستیک) در توسعه متمدنانه باعث شد تا آن مقررات و گروه های همبسته و تولید برای معاوضه با ارزش برابر و کار و تولید در حد احتیاج منهدم گردد.
از آن موقع تا به امروز بشریت تحت حکومت استبداد خصوصی صاحبان ابزار تولید و دولت های دست نشانده شان وجوامع طبقاتی غیر دمکرات بسر برده است.
برای اولین بار امروز بشریت شرایط قابل لمسی را ایجاد نموده است که توسط آن قادر است استبداد 5 هزار ساله را بشکند.
شاید این نوشته بتواند ما را در ساختن جمعی سوسیالیسم نوین و تولد این ایده، برای رهائی جهان از وابستگی و استعمار و استثمار یاری رساند

ماخذ:
1. روبرت کورس: کتاب سیاه سرمایه داری. انتشارات اشبورن 1999 و کتاب جنگ های نظم نوین جهانی، انتشارات هورله من

István Mészarós: Beyond Capital. The Merlin Press, London 19952.

Hal Draper: Karl Marx’s Theory of Revolution. Monthly Review Press, New York3. 1977

4. اسلاووج سیسیک: انقلاب در پیش است. 13 تحقیق در باره لنین
Ed. Suhrkamp 2298 2002

Heinz Dieterich