Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

پژوهشگر( يا) کارگزار رژيم؟ / شادی امين

نگاهی به شانزدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان
آيا ميتوان دعوتي اين چنيني را در خدمت جنبش زنان ايران دانست؟
آيا ميتوان باور کرد که با وجود اين همه شاهد زنده و اسناد و مدارک گويا و در عصر اينترنت کسي مدعي شود از جنايات اين رژيم بي اطلاع است؟

**********
بنياد پژوهش های زنان ايران در شانزدهمين کنفرانس خود که در جولای امسال در وين برگزار شد ميزبان سخنراني بود که عضو ثابت در شورای مديريت مرکز آموزش مديريت دولتي ، عضو کميسيون تخصصي علوم انساني در وزارت علوم ، رييس دانشگاه علامه طباطبائي ، نماينده دولت ايران در کنفرانس زنان در تايلند (پکن+10) و همايش زن و گفت و گوی تمدن ها و ... و در يک کلام عضوی از خانواده عريض و طويل جمهوری اسلامي بود.

سخنراني ايشان (يعني خانم شمس السادات زاهدی) که قبلا نيز در يکي از نشريات ايران منتشر شده بود (که اين بر خلاف قرار های هميشگي بنياد پژوهش های زنان ايران است و سخنراني ای که در کنفرانس ارائه ميشود نبايد قبلا در جايي ارائه و منتشر شده باشد) بر اساس گفته ايشان نتيجه يک تحقيق دولتي در مورد موانع مديريت زنان در سطوح بالای مديريت بود .
ايشان در سخنراني خود دائما از واژه "ما" که تا به آخر مشخص نشد چه کساني هستند استفاده ميکرد. او گفت :" يکي از سازمان های بزرگ دولتي از ما خواست که در مورد موانع احتمالي بر سر راه مديريت زنان تحقيق کنيم و ما نيز اين کار را کرديم و اين نتيجه را بدست آورديم."(ش. زاهدی)

در واقع بسياری از ما که سال هاست در تداوم و گسترش اين کنفرانس ها با حضور دائم خود نقش داشته و از طرق مختلف برای حفظ اين تريبون جنبش زنان کوشيده ايم، با صرف وقت و هزينه بسيار بار ديگربه کنفرانس بنياد پژوهش های زنان ايران آمده بوديم تا پيرامون ستم جنسي موجود و رژيم و نظامي که چنين آپارتايد جنسي را بنا گذاشته و با توسل به مذهب و سنت و فرهنگ مرد سالار اين تبعيض را تداوم بخشيده و سرکوب وحشيانه زنان را سال هاست به پيش ميبرد ، به بحث و تبادل نظر پرداخته و نگرش های مختلف موجود در جنبش زنان را شنيده و از لابلای آنها به نتايجي برای تعيين روند حرکات آتي خود دست يابيم. متاسفانه اين همه در اين کنفرانس کمتر هدف و موضوع مجادلات بود. علاوه براينکه در مجموع اکثر سخنراني ها از سطح بالايي برخوردار نبود.

تا کنون در مجموع کنفرانس های برگزار شده هر چند که طيف ها و نظريات گوناگون و گاها متضادی نمايندگان نظری خود را به عنوان سخنران داشته اند ، اما تاکنون فردی که دستيار و همکار سيستم حاکم و مدافع عملي آن باشد از اين تريبون بهره مند نشده بود. اين اولين بار بود که 250 زن که غالبا از سرکوب اين رژيم و کارگزارانش جان سالم به در برده و در خارج از کشور به زندگي و مبارزه خود ادامه ميدهند ، در جايي گرد مي آيند تا تحت عنوان ارائه "نتيجه تحقيق و کار پژوهشي" شاهد سخنراني يکي از سياست گذاران اين رژيم باشند. جايي که قرار بود محل تبادل نظر فعالين ، نظريه پردازان و پژوهشگران درون جنبش زنان باشد. اين موضوع مورد اعتراض بسياری از شرکت کنندگان قرار داشت که در بخش جمعبندی کنفرانس مطرح شده و به چنين دعوت هايي از سوی کميته برگزار کننده و بنياد، انتقاد صورت گرفت .

ايشان از تريبوني به دفاع از مناسبات حاکم برخاسته بود که سال هاست با زحمت فراوان و به همت همين زنان مخالف رژيم ايجاد و حفظ شده است. ايشان از تريبوني برای تبليغ آپارتايد مذهبي اسلامي برخوردار بود که قرار است به بحث های عليه مرد سالاری و عليه فرودستي زنان دامن زده و آنها را غنا بخشد.

او با پوششي صد در صد اسلامي ! به طور مستمربه تحقير حاضرين وسوال کنندگان پرداخت که با تحمل بيش از انتظار معترضين به حضورچنين فردی ، توانست از اين تريبون برای تاييد مناسبات حاکم بر ايران استفاده کند.
برای اينکه متهم به افترا به ايشان نشوم اجازه ميخواهم به چند نقل قول کوتاه از ايشان اشاره کنم.

ايشان در تحقيقات خود نتيجه گرفته بودند که عوامل مانع در مديريت زنان مثلا "نوع پوشش عامل تعيين کننده ای نيست" ، "ما در قانون اساسي مرزبندی جنسيتی در اين مورد نداريم" ، "قوانين نا نوشته موانع اصلي هستند" و...
او در پايان صحبت 56 دقيقه ای خود(يعني 26 دقيقه وقت بيش از ديگر سخنرانان) گفت :"ما در ايران پيشرفت های فراوان کرديم ... خانم هايي که ماندند و تلاش کردند و قدم به قدم پيش رفتند. خيلي آسون است آدم بياد اون گوشه بنشينه ، دهان باز کنه و شعار بده." و وقتي با اعتراض حاضرين به اين شيوه های برخوردش روبرو شد در ادامه گفت:"ايران کشوری است که بر پايه مکتب و ايدئولوژی اسلامي بنا شده است ، اگر شما ميخواهيد کودتا کنيد ، welcome!"
و البته مثل رهبرشان آقای خامنه ای ايشان هم از "پيوستن به کنوانسيون رفع تبعيض از زنان به شرط حق تفحظ" دفاع ميکرد و نه پيوستن بدون قيدو شرط و تضمين اجرای مفاد آن ! و پيشنهاداتشان برای بهبود وضع زنان در مديريت اين بود که "در سطوح بالای دولتي بايستي کارهای نمادين کنيم مثلا انتخاب وزير ، سفير، کاردار و... و يا در شورای نگهبان و شورای تشخيص مصلحت نظام از زنان فرهيخته و دانشمندی که داريم بهره گيريم" (تمام جملات داخل گيومه نقل قول از سخنراني شمس السادات زاهدی)

و اما اينها که نظرات اين خانم به عنوان کارگزار اين رژيم بود و مگر انتظار ديگری از او عقلاني است؟
آيا ميتوان از ايشان انتظار داشت که بگويد قوانين موجود بندگي و زيردستي و سرکوب زنان را نهادينه کرده اند؟
آيا ميتوان از ايشان انتظار داشت که بگويد شورای نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام نهادهايي ارتجاعي و برای پيشبرد سياست های ضد انساني اين رژيمند و در تمام اين سالها در خدمت سياستهای ضد مردمي مشتي جنايتکار بوده اند؟

آيا ميتوان از ايشان انتظار داشت که بگويد نقض حقوق زنان ، مليت ها و ...باعث حضور بسياری از شما در خارج از کشور است و بسياری نيز در نبردی نابرابر به جوخه های مرگ سپرده شدند و اکنون در ميان ما نيستند؟

آيا ميتوان از ايشان انتظار داشت که بگويد حجاب اجباری ، کنار گذاشتن زنان مخالف اين نظام و حذف زنان از بسياری مشاغل در طي 27 سال گذشته از عوامل بازدارنده حضور زنان در عرصه های مديريتي بوده است و يا اصولا آيا ميتوان از ايشان انتظار داشت که بگويد که معضل زنان ايران شرکت و حضور در شورای نگهبان و ديگر ارگان های اقتدار اينان نيست بلکه تلاش برای انحلال اين ارگان ها ست و ...
اما ببينيم شيوه برخورد ما به عاملين و آمرين و همکاران رژيمي که جناياتش در تاريخ معاصر روايتي هولناک از تحجر و تحقيرانسانيت ، شکنجه و زندان ، قتل
و اعدام ، و در يک کلام آزادی کشي وپاره کردن گلوی مخالفين است چيست؟

ما چگونه با افرادی که به اشکال متفاوت تثبيت و ادامه حيات اين رژيم را ممکن ميکنند برخورد ميکنيم؟
با آغاز زمزمه های مخالفت و اعتراض در سالن به حرف هايي که هيچ ربطي به دفاع از حقوق زنان و مخالفت با نقض حقوق آنان نداشت ، عده ای (گروهي از شرکت کنندگان) تحت عنوان "دمکراسي" به فحاشي به معترضين پرداخته و با کلماتي چون"ديالوگ بلد نيستيد"،"ايشون يک پژوهشگر است"،"شما فقط خشونت بلديد"،"اين تريبون مال همه است"،"اين تريبون همه زنان است"،"ايشون استاد دانشگاه است"،"خانوم ساکت ، ناراحتيد برين بيرون"، " بحث او علمي و آکادميک است و به سياست کاری ندارد"،"اين خانم نميتونه همه حرف هاش رو صريح بزنه"،و"مگه همه بايد نظر شما رو بگن" ،"مگه اول بايد بگه مرگ بر جمهوری اسلامي که بتونه حرف بزنه؟" ... و در آخر با کلماتي وقيحانه به تحريک و تحقير مخالفين ايشان پرداختند و آنچنان دفاع جانانه ای کردند که گويي اين معترضين هستند که سال هاست پست های دولتي را اشغال کرده و در خدمت اين رژيم جنايتکارمشغول به کار هستند.
اين چنان دفاعي البته فقط از عهده کساني بر مي آيد که سال هاست به بند بازی بين جناح های مختلف اين رژيم مشغولند و با ذره بين خود در جست و جوی جناح اصلح هستند و صد البته بسياری از اينان خود مشاهدات "ميداني" داشته و در سفر های تحقيقاتي- تفريحاتي خود به ايران شاهد بسياری از اين ادعا ها بوده اند!

اينان آنچنان از علم و پژوهش حرف ميزنند که گويي هيچ رابطه ای بين علم و مناسبات و اقشار و طبقات اجتماعي موجود نيست ، گويي ميتوان از تحقيق و پژوهش بدون سمت گيری حرف زد! و گويي محققين و پژوهش گران فاقد جايگاه معين بر له و يا عليه مناسبات و نظم موجود هستند.
آنها فراموش ميکنند که سرکوب گران ما تنها سوار بر توهم و ناآگاهي توده ها ی عامي نيست که حکومت ميکنند بلکه برخورداريشان از حمايت قشر متاسفانه وسيعي از آکادميسين ها ، محققين ، دانشگاهيان ، پزشکان ومهندسين و ... است که برنامه ريزی برای حفظ اين مناسبات و تحميق و سرکوب مردم را ممکن ميکند.
چنين نگرشي اگر آگاهانه برای تحميق ديگران به کار نرود تنها ساده لوحي ابلهانه ای است که در خدمت حفظ مناسبات نا عادلانه موجود است. آدريانه ريچ در مورد زنان آکادميسيني که نگاه مستقل به تاريخ و منافع خود را کنار ميگذارند تا جايگاه پژوهشي خود را حفظ کنند ميگويد:"تنها زماني ميتوانيد از اين امتياز (جايگاه آکادميک) بهره ببريد که توانايي فکر کردن به عنوان يک زن را از دست بدهيد و در دانشگاه ها و محيط کار به خاطر اين تشويق شويد که همچون مردان فکر ميکنيد" و با اين جملات تقدس برای کار آکادميک را نقض و براهميت جهت گيری آن تاکيد ميکند.

اين تفکر اما تلاش ميکند پايه استذلال خود را معيار های "دمکراسي" نيم بند و البته طبقاتي غربي قرار دهد . آنها به ما ميگويند چون حزب سبزها ، سوسيال دمکرات ها و دمکرات مسيحي ها و ليبرال ها و ... در اروپا با هم به مذاکره و ديالوگ مشغولند ما هم بايد بتوانيم با تحمل با نمايندگان اين رژيم به بحث بپردازيم ، به آنها گوش دهيم و نظراتمان را بگوييم.
از چنين منظری است که ايادی جدا شده و جدا نشده اين رژيم در خارج از کشور گام به گام فضاهای بيشتری را در خدمت به نظر خود اشغال ميکنند بدون اينکه به نقد جدی نقش خود در جنايات اين رژيم بپردازند.
اما آيا به راستي در اروپا نمايندگان احزاب مدافع رژيم فاشيسم هيتلری و دست اندرکاران آن جنايات از آزادی دفاع از نظرات خود از تريبون های مخالفين برخورداربودند؟ و يا اينکه افکار عمومي اروپا نوع ديگری از برخورد با تاريخ را پيشه کرده و اين "دمکرات"های وطني هستند که درک مغشوشي از دمکراسي داشته ودر عين حال فاقد حافظه تاريخي اند.

اما بايستي باز هم تکرار کنيم که ما حافظه تاريخي را برای انتقام جويي نميخواهيم بلکه ميخواهيم از اين حافظه تاريخي ابزاری بسازيم که تکرار خطاهای گذشته و قدرت گيری دوباره مسببين اين همه جنايت را مانع شويم.
اين آن نقطه محوری است که در استدلالات اينان بازتابي نمي يابد؟
اگر ما دائما اين گذشته را بازگويي و ترسيم نکنيم و عوامل چنين فجايعي را به مردم معرفي نکنيم پس آگاهي اجتماعي برای انتخاب از کجا حاصل ميشود ؟ عواملي که ضرورتا دست به اسلحه نبرده و شايد در هيچ اعدامي هم نقشي نداشته اند. اما با همراهي خود با اين رژيم ، به باز توليد اين مناسبات مشغولند ، از وزير راه و ترابری چنين رژيمی ، تا شکنجه گران و فيلم سازان و ترانه سرايان و سران مطبوعات دولتي و مسئولين ايدئولوژيکش تا زنان و مردان نماينده مجلسش ، تا دادستان و رئيس دانشگاهش سازنده اين رژيم سياسي هستند و بايستي روزی به خاطرعملکرد، تصميمات ، همکاری در جنايات وتبليغ اين نظام، در مقابل مردم پاسخگوباشند و در دادگاه های علني و عادلانه محاکمه شوند.

بگذاريد برای دوستان شيفته دمکراسي غربي مثالي تاريخي بزنيم تا روشن شود که اين احزاب اروپايي نيز هيچگاه با فاشيستها ، همکاران رژيم هيتلری و حاميان آن به تبادل نظر و "ديالوگ" نپرداختند و گويا اين نسخه قرار است فقط برای ما پيچيده شود که سرکوب گران (آن هم در زماني که هنوز در قدرت هستند!) با سرکوب شدگان (که البته نبايد هيچ احساسي از خود بروز دهند!) در يک شرايط نابرابر بنشينند و "تبادل نظر کنند" !!

لني ريفن اشتال و کاريکاتورهای ايراني!

شور و شوق جمعيتي که برای ديدن بازي های المپيک سال 1936 در استاديوم برلين گرد هم آمده اند و طنين فرياد هايشان فضا را پر کرده است. زني زيبا پشت دوربين خود مشغول کار است و برای ثبت اين لحظات تاريخي تلاش ميکند. اين زن لني ريفن اشتال (Leni Riefenstahl) نام دارد ، فيلمبردار ، تدوين گر و خالق دوربين های متحرک بر روی ريل و دوربين های زير آب. تکنيک او در تدوين فيلم آنچنان شاخص های برجسته ای را در همان دوره دارا هستند که تا به امروز نيز مدل کار مونتاژ برنامه ها و گزارش های ورزشي هستند.
او پس از دو سال کارمونتاژ فيلم های المپيک را به پايان برد وآنها را در دو سری به بازار عرضه نمود.
تدوين زيبای فيلم ، ترکيب صحنه های پيروزی در زمين های ورزشي و رژه خياباني در مقابل هيتلر ، پيروزی های عرصه ورزش و ميل به پيروزی در نبرد های ديگر و موزيک و...اين فيلم را به شاهکاری تبليغاتي برای هيتلر بدل ميکند.
اين زن هنرمند قبل از آغاز جنگ با اين فيلم ها به تمام جشنواره های اروپا (اسلو ، رم ، پاريس، استکهلم، بروکسل، کپنهاگ، وين) دعوت و در همه آنها جايزه اول را از آن خود ميکند.
او در سال 1938 به دعوت کمپاني مترو گلدن ماير (MGM) به آمريکا ميرود. ورود او همزمان است با فتوای يهودی ستيزی 8 و 9 نوامبر"Reichskristallnacht". بلافاصله کميته هنرمندان آمريکا فراخوان تحريم فيلم های او را ميدهد. انجمن ضد نازی نيويورک و شهردار نيويورک فيلم های او را تحريم ميکنند. در هاليوود پلاکارد هايي عليه فيلم های لني ريفن اشتال نصب ميشود. انگلستان نمايش اين فيلم ها را رد ميکند.
هرچند که اين فيلم ها در سال 1956 به عنوان يکي از 10 فيلم برتر جهان شناخته شدند اما وقتي که در سال 1958 با تدوين جديد و حتي حذف برخي از صحنه ها به نمايش در آمدند با آنچنان عدم استقبالي از سوی مردم روبرو شدند که شکست مالي عظيمي برای او به بار آورد.

لني ريفن اشتال از سال 1949 تا 1987 از سوی ده ها دادگاه به محاکمه کشيده شد. اکثر اين محاکمات به علت همکاری با رژيم هيتلر و همچنين استفاده از 60 اسپانيايی به عنوان سياهي لشکردر يکی از فيلم هايش ، که از اردوگاه های کار اجباری در اختيار او قرار گرفته بودند برگزار شد. بسياری از آنان پس از بازگشت به کوره های آدم سوزی هيتلر جان خود را در آنجا از دست دادند.
لني ريفن اشتال در آلمان در سال 1950 به عنوان "همراه" رژيم هيتلر معرفي شد و علي رغم توانايي های ويژه وخلاقيت هنری اش و با وجود اينکه بيش از 34 جلد کتاب که غالبا در تجليل از هنر اوهستند نوشته شده است ،هرگز نتوانست در آلمان از جايگاه رسمي ای برخوردار شود و همواره از سوی مردم وافکار عمومي مورد مواخذه و سوال بود. مردمي که طعم تلخ جنايات رژيم هيتلر را چشيده بودند.
او که خود را هنرمندی غير سياسي ميدانست درسال 1949 دراين باره ميگويد:"هيچگاه انکار نکردم که محو شخصيت هيتلر بودم. اينکه من جنبه شيطاني درون او را دير تشخيص دادم يقينا تقصير و از ناداني من است"

آيا هنری غير سياسي ، پژوهشي بي طرف ، و آيا اصولا انساني خنثي سراغ داريد؟
آيا مدير دولتي و رييس دانشگاهي در ايران سراغ داريد که کارگزار رژيم نباشد؟
آيا به راستي در همه جای جهان "ميزان" سنجش يکسان است؟
آيا ميتوان دعوتي اين چنيني را در خدمت جنبش زنان ايران دانست؟
آيا ميتوان باور کرد که با وجود اين همه شاهد زنده و اسناد و مدارک گويا و در عصر اينترنت کسي مدعي شود از جنايات اين رژيم بي اطلاع است؟
آيا اگر لني ريفن اشتال ايراني بود و همکار رژيم ج.ا. تا کنون "اپوزيسيون " بارها از او به دليل برخورد "بد" مردم عذر خواهي نکرده بود؟
آيا...؟
آيا ...؟

ShadiAmin@web.de
20 اوت 2005

اين مقاله درنشريه " آرش" شماره 92/93 منتشر شده است.

منابع:
سخنراني شمس السادات زاهدي در وين – اتريش
Denken wie Männer, Adrienne Rich
زندگينامه لني ريفن اشتال