Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

داستان کف زنها و دمکراسی! / گلرخ جهانگیری

با نگاهی به شانزدهمین کنفرانس بنیاد در وین
به گمان من، دوران همه با هم سال‌هاست كه بسر آمده است، ما تنها با شناختن اختلاف‌ها و شكافتن مواضع نظری گوناگونی كه در میان ما زنان وجود دارد، بدون تهمت زنی‌های شخصی و شناختن مرزهاست كه می‌توانیم در مسائل بسیاری دست به دست هم علیه هر چیز كه بوی كهنگی می دهد از جمله رژیم جمهوری اسلامی مبارزه کنیم.
***

شروع جلسه را که اعلام کردند بطرف سالن حركت كردم. تازه روی صندلی ام جا گرفته بودم که نگاهم به روبرو جلب شد. طرف راست سالن زنی بلند قد پشت میز سخنرانی، منتظر ایستاده بود. هنوز معلوم نبود كجا سخنرانی خواهد کرد. روسری تیره رنگی را دور گردنش انداخته بود و مانتوی طوسی رنگی به تن داشت. نگاهی بطرف ما انداخت و لبخندی زد. بعد از مکث کوتاهی با طمائینه روسری را از دور گردنش باز كرد و آنرا با احترام خاصی روی دسته‌ی صندلی گذاشت. هنوز سر پا بود. بعد از مكث كوتاهی روسری را برداشت و به تا كردن آن مشغول شد. فریده برگشت به طرف طاهره و فائزه گفت: "بچه‌ها نگاه كنید، خانمه چیكار می‌كنه!" زن دوباره روسری تا كرده را از هم باز كرد، تكان داد و روی سرش گذاشت و دست به پیشانی و صورتش كشید. دو باره نگاهی به جمعیت انداخت و لبخندی زد. در دست دیگرش پرونده‌ای بود. طاهره هیجان زده رو كرد به فائزه و گفت:" ای آن چره آتو كونه تازه لبخندم زنه." فریده دوباره رو كرد به طرف بچه‌ها و گفت: "بچه‌ها پاشیم سالن را ترك كنیم." فائزه گفت:" بهتره یه ذره صبر كنیم." در همین موقع صدای زنی از پشت میز خطابه از طرف دیگر سالن بلند شد. نگاه‌ها به طرف او رفت. با صدایی رسا شروع كرد به معرفی زن سخنران. عجله داشت و از هر صفحه‌ای چند تا از شغلها و رتبه‌‌های او را نام برد و در حین خواندن با شوق تكرار می‌كرد:" نمی‌دانم كدام را بگویم، ایشان اینقدر فعالیت‌های گوناگون داشتند كه اگر بخواهم همه را نام ببرم خیلی طول می‌كشد." بعد هم خانم سخنران را صدا كرد و حاضرین شروع كردند به كف زدن. زن با قدم‌های تند و محكم بطرف میز خطابه رفت. پشت میز كه قرار گرفت، پرونده را روی آن قرار داد، دستی به سرش كشید و روسری اش را مرتب کرد.

از میزان كم حضور زنان در رده‌های مدیریت در ایران گفت و مطرح كرد كه یك موسسه‌ی مهم دولتی به او ماموریت داده است تحقیق كند که چرا حضور زنان در عرصه مدیرت در ایران كم است. ولی نامی از موسسه‌ی دولتی نبرد. اعتقاد داشت كه برای درمان هر دردی اول باید از بیماری و دلایل بوجود آمدن آن شناخت پیدا كرد بعد به علاج پرداخت. از همان شروع سخنرانی بر این نظر بود که مشكلات زنان جهانی است و مختص زنان ایران نیست. او ویژگی برای مشكلات زنان در ایران قائل نبود.1. برخوردش به جمعیت طوری بود كه انگار در كلاس دانشگاه است و عده‌ای دانشجوی جوان مخاطبش هستند. من به یكی از زنان بغل دستی‌ام گفتم:" این كه مثل آخوندها حرف می‌زنه." بعدا در بیرون كه با زنان دیگر حرف زدم نظرشان مثل نظر من بود. زنهای دورو برم همگی نا آ‌رام بودند و به همدیگر نگاه می‌كردند، هم تعجب در نگاهشان بود هم خشم و بعضی هم كاملا به وجد آمده بودند. در حین این جنب و جوش‌ها، زنی از كمیته تداركات بطرف میز سخنرانی رفت و با لبخند یادداشتی را در دست خانم سخنران گذاشت. او نگاهی به یادداشت كرد و با خنده رو به جمعیت گفت، به من 10 دقیقه وقت اضافی دادند، شما هم راضی هستید؟ عده‌ای از زنان كه در همه‌ی جلسات حضور دارند و بیشتر نقش شنونده را دارند، داد زدند: بله.
زنی از چند ردیف صندلی جلوی من داد زد:" نه خانم." جمعیت ساكت شد. او نگاهی به بقیه كرد و گفت: "نه خانم من مخالفم، شما باید همان نیم ساعت را حرف بزنید." همهمه‌ای در سالن ایجاد شد. بعضی با نگاه دوستانه و تحسین آمیز به زن و بعضی چنان با كینه به او نگاه می‌كردند، گویی او بدترین فحش را به زن سخنران داده است. هر آدم تازه كاری نیز می توانست چندگانگی را در سالن ببیند. سخنران ابتدا با تعجب نگاهی به زن انداخت و خونسرد گفت:" نود در صد در سالن موافق هستند و آن ده در صدی كه مخالفند می‌توانند از سالن بیرون بروند. به این میگن دمکراسی، مگه نه؟" تمام وجودم پر از خشم شد. چقدر این شعار آشنا بود، بعد از قیام بعد از رای گیری جمهوری اسلامی آری یا نه، شعار دو در صدی ها سرنوشت خیل عظیمی از ما را رقم زد، نتیجه ی چنین شعاری یا فرار به خارج یا ماندن، به زندان افتادن یا اعدام بود. از جایم برخاستم با صدای بلند گفتم: خانم این جا خانه ی ماست ما ساختیمش، شما نمی‌تونین ما را بیرون كنین. نگاه پر از كینه‌ی یك عده از زنان ، آشفته‌ام كرد. در این میان زنی كه یادداشت را به سخنران داده بود دو باره پشت میكروفون قرار گرفت و به اعتراض گفت:" این یادداشت برای سخنران بود نه اینكه ایشان بخواهند در سالن رای گیری كنند."
سر آن ندارم در اینجا به محتوای بحث سخنران بپردازم چون اولین بار نیست كه چنین اتفاقی می‌افتد و اطمینان دارم كه اگر دو باره چنین سخنرانانی به برنامه های ما دعوت شوند باز هم این مسائل تكرار خواهد شد.
بحث زنان ایران یا بطور كلی دگراندیشانی كه از ایران به خارج می‌ایند و برخورد به آنان از شانزدهمین سمینار بنیاد شروع نشده است، بلكه از مدتها قبل آغاز شده و با سیاست و دیدگاههای نظری افراد، سازمان‌ها‌ و گروه‌های اپوزیسیون نسبت به رژیم جمهوری اسلامی در دوره‌های گوناگون ارتباط تنگاتنگی دارد و همواره نیز دستخوش تغییراتی شده است، بر این اساس بررسی این موضوع کار ساده ای نخواهد بود.

من از تجربه‌ی خودم می‌گویم، نه ادعای خاصی دارم و نه به دنبال کسب قدرت هستم و نه اینکه قصد دارم با آب تطهیر ریختن بر سر جناحی از حکومت جنایات رژیم را لاپوشانی کنم. تصمیم دارم كه اگر عمر یاری كرد و این رژیم از صحنه ی دنیا ناپدید شد و حتی اگر بهترین دولت‌های جهان هم در ایران به عرصه قدرت دست یافت در جایگاه کنونی خود باقی بمانم و هیچگاه هورا کش هیچ قدرتی نباشم.
بگذریم، سخنران در جوی آشفته با تیز هوشی، جو حاکم بر سالن را بر وفق مراد دیده چنان با اعتماد به نفس به كارش ادامه داد كه گوی هیچ اتفاقی در سالن نیافتاده است. یکی از دوستانم از جایش برخاست و آهسته بطرفم آمد و به نجوا گفت:" بهتره ما از سالن بریم بیرون چون داره به اعصاب همه‌مون فشار می‌اد. بعد از سخنرانی می‌تونیم دو باره بیاییم تو." من گیج در سر در گمی و حیرت با درد گفتم: "من مخالفم این جا را ما ساختیم،‌ ما كار كردیم، پوستمان کنده شد به همین راحتی بذاریم بریم بیرون؟ " همان جور كه بی‌صدا آمده بود برگشت سر جایش. طرف چپ ما، چند ردیف جلو تر سه زن ما را به هم نشان می دادند و یكیشون رو كرد طرف ما و به بغل دستی اش گفت:" اینا رو ببین، هیچ چیز سرشون نمی‌شود، این آدم محققه چون خودشان هیچ كار تحقیقی نمی‌كنند و بلدن فقط شعار بدن برخوردهایشان این جوری است."
من فقط نگاهشان كردم و حرفی نزدم. آشفته بودم، قلبم بشدت می زد. دقایقی بعد یکی دیگر از زنان آشنا با رنگ و روی پریده از جایش بلند شد. دستش را گرفتم گفتم:" كجا می‌ری؟" گفت:" دیگه تحمل ندارم." سر راهش بعضی از بچه‌ها با او حرف زدند و از رفتن منصرف اش كردند.
سخنران بعد 25 دقیقه وقت اضافی به آخر سخنرانی رسید و رو به جمعیت گفت:" ما در کشور اسلامی زندگی می کنیم. ما 26 سال است كه در ایران داریم تلاش می کنیم و شما به خارج آمده و این گوشه نشسته اید. و شعار می دهید."

كف زن‌ها شروع كردند به كف زدن و عده‌ای نیز اعتراض كردند. همهمه سالن را پوشانده بود. همه هیجان زده بودند. هر چقدر خواستم این بار نیز كف زن‌ها را نادیده بگیرم، نشد. چون برخورد با سخنران مهم‌تر از برخورد با دیگران بود. این بار هم كف‌زنها به پرچم داری زنانی که به گونه ای از نظام اسلامی حاکم در ایران و رفرم پذیری آن دفاع می کنند، حمله را به معترضین شروع كردند. به نام "دمكراسی"! آنها با تمسخر معترضین را دیکتاتور، عقب مانده، اهل خشونت و دگم نامیدند.
این افراد ( که من به عمد از آنها بعنوان کف زن یاد می کنم) در اکثر جلسات حضور دارند. بارها تجربه کرده ام که تقربیا برای هر حرفی از راست ترین تا چپ ترین از بیمایه ترین تا رادیکال ترین حرفها دست می زنند و برایشان فرقی نمی کند که در یک ساعت برای دو نظر یا چند نظر مخالف هم دست بزنند. بعضی مواقع قضیه خیلی کمدی و خنده دار می شود. سخنرانها هم از وجود این طیف باخبرند و هر کدامشان نیز بنا به زور و توانشان از بسیج این نیرو بر ضد مخالفین نظری خود به نفع خودشان سود می برند.

همه ما این كف زن‌ها را در جلسات بی‌شماری تجربه كرده‌ایم، شاخص ترین تجربه، كه گویا هرگز از حافظه‌ی ایرانیان خارج از كشور پاك نمی‌شود و از آن می‌توان به عنوان نقطه عطف و انشقاق در اپوزیسیون ایرانی خارج از كشور و خشن ترین رویاروی آنان نام برد، كنفرانس برلین در خانه‌ی فرهنگ‌های جهان در سال 2000 است.
در آن زمان ما 13 زن با دیدگاه‌های متفاوت در چند نشست تصمیم گرفتیم كه به شركت عده‌ای از سخنرانان كه از ایران آمده بودند و دستانشان در سركوب و خفقان مردم ایران آلوده بود و بطور کلی شكل اجرای كنفرانس كه با حذف اپوزیسیون خارج از كشور همراه بود، اعتراض كنیم. چند اكسیون را انتخاب كردیم. اولین حركت ما در اولین روز پیش از سخنرانیها این بود که: عكس‌هایی از كشته شدگان را بزرگ كردیم و در زیر آن جمله‌ی: "تو مرگ مرا فراموش كرده ایی" را نوشتیم. قرار بود آنها را روی زمین در مسیر رفت و آمد افراد بطرف سالن سخنرانی بگذاریم. این كار را كردیم: اولین شكست. كسی حتی به زیر پایش نگاه نكرد و همه بدون توجه به عكس‌ها از رویشان رد شدند. از فضای پلیسی حاکم برآنجا که گردانندگان ایجاد کرده بودند، انتظار بیشتری را نمی شد از شرکت کنند گان داشت چون همه هیجان زده و مضطرب بودند.
شش چادر آماده كرده بودیم كه روی آنها شعارهایی در مورد اتفاقات روزمره در ایران، وضعیت اسفبار زنان، حجاب اجباری و سرکوب و اعدام هم‌جنس‌گرایان و... را نوشته بودیم. به سه گروه دو نفره تقسیم شدیم و قرار بود كه بعد از اعلام 1 دقیقه سكوت هنگام شروع برنامه، شش نفری روی صحنه برویم و چادرها را باز كنیم. با چه بدبختی چادرها را كه زیر لباس‌هایمان قائم كرده بودیم از هفت خوان رستم گذراندیم و از زیر شدیدترین كنترل پلیس به داخل سالن بردیم. اولین اكسیون ما در سالن خواستن یك دقیقه سكوت برای جانباختگان و عزیزانمان بود كه قبل از اینكه شادی امین كه قرار بود به نمایندگی از گروه این تقاضا را عنوان كند با اعتراض شدید بخشی از شركت كنندگان نتوانست حرفش را بزند. كار به دخالت پلیس رسید. من در شروع ماجرا مات و مبهوت به این هیاهو نگاه می‌كردم تا زمانی كه پلیس به كتك زدن افراد پرداخت، برای نجات دوستانم وارد ماجرا شدم. دوستانم را بشدت كتك می‌زدند و عده‌ای سرپا ایستاده بودن و با كف زدن پلیس را تشویق می كردند. تصور دیدن چنین صحنه‌ای را حتی در خواب نیز نمی‌كردم و فكر نمی‌كنم در تاریخ هیچ كشوری چنین چیزی رخ داده باشد كه عده‌ای “روشنفكر“ كه در فكر تغییر وضعیت كشورشان هستند و ادعای آزادیخواهی دارند برای پلیس که به کتک زدن مخالفان نظرشان مشعول شده و کسانی که به پلیس فرمان حمله داده اند كف بزنند و ابراز احساسات كنند. تازه آن هم به نام دمكراسی!

ما در نشست‌مان در باره عكس‌العمل شركت كنندگان حرف زده بودیم، ولی چنین رفتاری را پیش بینی نكرده بودیم. فكر می كردیم با چادرهایمان روی صحنه می‌رویم، آنها را باز می‌كنیم و یك تا دو دقیقه روی سن می‌مانیم و در بدترین حالت مسئولین ما را از سالن بیرون می‌كنند. همین. ماجراهای سه روزه كنفرانس نشان داد كه شناخت ما از"اپوزیسیون" چقدر كم و غیر واقعی بود.
هفته بعد وقتی گزارشی از این كنفرانس را در تلویزیون محلی دیدم، ساعتها به حال و روز خودمان اشك ‌ریختم، اپوزیسیون بعد از 22 سال هیچ تکانی نخورده بود، گویا هیچ اتفاقی در آن مملكت و در تك تك مان نیافتاده است.
فكرم این بود كه چپ و یا هر آزادیخواهی بعد از شكست اخیر، در گیر انتقاد از خود شده است و از جزم‌گرائی و الگو برداری های رایج كه بدترین ضربه‌ها را بر جنبش وارد كرده، دست برداشته و بررسی تاریخی پیشه كرده تا تاریخ نوینی بسازد.
كنفرانس برلین نمایشی بود غم‌انگیز از فرهنگ سیاسی حاکم بر ما ایرانیان از چپ گرفته تا راست و حتی به اصطلاح روشنفكران، نمایشی كه همگی در آن نقشی ایفا كردند و فرهنگی را به نمایش گذاشتند كه سال‌ها از قواعد كلی یك فرهنگ كثرت‌گرا و دمكرات فاصله داشت.

بر این نیستم این كنفرانس را همه جانبه تحلیل كنم، گزارشات، مقالات و كتاب‌های زیادی در این باره انتشار یافته و بسیاری از ناگفته‌ها گفته شده است. اما حرفم این است كه ما چگونه با این تجارب برخورد می‌كنیم و چرا اینگونه برخوردها همواره تكرار می‌شوند.

چگونه است که اپوزیسیون مدعی حقوق برابر زن و مرد و حتی فرا تر از آن برابری جنسی به ناگه با دیدن حرکت اعتراضی خانم پروانه حمیدی هنرمند تئاتر از خود بیخود شده و به جای اینکه برخوردی سیاسی با این حرکت کند، به برخوردهای سکسیستی ( سرکوب به خاطر جنسیت افراد) روی آورده و به لجن مال کردن این حرکت سیاسی پرداخته و با برخورد های غیر انسانی به ترور شخصیت او پرداخته است (هنوز هم ادامه دارد). ناگفته نگذارم که بعضی از زنان در این برخوردها در مواقعی حتی گوی سبقت از مردان نیز ربودند.

در سمینار زنان در وین دو باره شاهد چنین برخوردهایی بودیم اما نه به گسترگی و ابعاد كنفرانس برلین.

بعد از اتمام سخنرانی آن خانم، عده‌ی زیادی در صف سئوال و جواب ایستاده بودند اما گرداننده‌ی جلسه اعلام كرد كه: "ما فقط 10 دقیقه وقت داریم و آن را هم به تساوی بین سئوال كننده‌ها و سخنران تقسیم می‌كنیم، 5 دقیقه برای بیش از ده نفر و 5 دقیقه برای سخنران." سه نفر اول سئوال‌هایی را مطرح كردن و خانم سخنران نیز جواب داد. نفر چهارم كه خواست سئوالش را مطرح كند، گرداننده جلسه، خاتمه وقت را اعلام كرد.
اعتراض بالا گرفت تمام سالن به هیجان آمده بود. در این میان مسئولین جلسه به جای اینكه به آرام كردن جمعیت بپردازند بیشتر به جو ناآرام آنجا دامن زدند، همان كاری كه تدارك دهندگان كنفرانس برلین كرده بودند. چند نفر از مسئولین با داد و فریاد خانم سخنران را درمیان گرفتند و با عجله از سالن خارج كردند. انگاری که كسی قصد حمله به او را داشته است و از نیروی‌های انتظامی حاضر نیز كمك گرفتند! و هر كس را كه بلند حرف می‌زد و اعتراض می‌كرد نشان می‌دادند تا از سالن بیرون كنند. در این میان یكی از مردهای انتظامات بطرف استفان، پسر زیبا كاظمی كه متعجب از حضور چنین سخنرانی در این کنفرانس از خود بیخود با زبان نیمه فارسی نیمه انگلیسی بلند بلند حرف می‌زد رفت و از او خواست كه بیرون برود که او وقعی به حرف مامور نگذاشت و در سالن ماند.
سرانجام پس از وقفه ای که پیش آمده بود خانم گلناز امین مسئول بنیاد پشت بلند گو قرار گرفت و از حاضرین معذرت خواست و اعلام وقت اضافی برای پرسش و پاسخ کرد و ظاهرا قائله خاتمه یافت.

اما جدل و بحث بین خود شركت كننده‌گان و زنان فعال درجنبش زنان به خارج از سالن كشیده شد.
زنی بطرفم آمد و با صورتی برافروخته و صدای بلند گفت:" شما دمكراسی را یاد نگرفتید، سال‌هاست در خارج از كشور زندگی می‌كنید و بویی از دمكراسی نبرده اید. می بایست اجازه می‌دادین سخنران حرفش تمام شود، بعد با او متمدنانه برخورد می‌كردید." گفتم:" دوست عزیز در هیچ جای دنیا بنام دمكراسی، دمكراسی را به سلاخی نمی‌برند، در كشور آلمان به حرمت دمكراسی به هیچ آدم فاشیستی اجازه صحبت نمی‌دهند. شما كه نمی‌تونید آدمها را مجبور كنید بیان یه جایی كه از قبل هم گفته نشده كه این خانم چیكاره است، به حرفایی گوش بدن كه نفی همه ماست. تازه چه اتفاقی افتاده، خانم سخنران بدترین توهین‌ها را به همه كرده، بطور مستقیم از رژیم جمهوری اسلامی و آن نظام، نظامی كه سركوب زنانش آوازه دنیاست، دفاع كرده، تازه می‌گوید ده در صدی‌ها برن بیرون، منم به حق گفتم نمی‌رم."
گفت:" این خانم محقق است و كار تحقیقی‌اش را معرفی كرده باید به او احترام گذاشت." گفتم:" این كه نشد حرف در دوران رایش سوم در آلمان هم كلی تحقیقات صورت گرفته است، این كه نشد دلیل. تازه شما فكر می‌كنید ما از تحقیق و پژوهش اطلاعی نداریم، در همین سالن اكثر زنان صاحب نظرند و تو سر هر كی بزنی ازش مدرك دكترا و فوق لیسانس می‌ریزه. اینا که ارزش نیست. ما باید سر یه پایه هایی با هم وحدت داشته باشم. مرزها را نباید قاطی كرد."
زن دیگری دخالت كرد و با مهربانی رو كرد به زن و گفت:" خانم خیلی از این خانم‌ها درد كشیده هستند، عزیزانشان را از دست داده اند، خودشان در زندان بوده اند، باید یک ذره دركشان كرد."
زن “دمكرات“ با عصبانیت گفت:" این حرفا چیه خانم، آخه تا كی ما باید اینا رو تحمل كنیم. ترو خدا اینقدر دسته گل بهشون ندین."
با عصبانیت گفتم:" خانم عزیز تو كه اینقدر ادعای دمكرات بودن داری، از زنی كه با تمام وجودش از سیستم و رژیمی دفاع می‌كنه كه بجز كشتار و سركوب و لگد مال كردن دمكراسی و حقوق بشر در 27 ساله گذشته كار دیگه‌ای انجام نداده دفاع می كنی ولی با زنی كه بدلیل همین سركوب‌ها داغان شده و بعضی مواقع حتی عكس‌العملش هم می تونه متاثر از گذشته‌اش باشد، ذره‌ای تفاهم نشون نمی دی. من این زن‌ها را می‌فهمم حتی وقتی كه داد و فریاد می‌كنند، باهاشون درد می كشم و راستش یه موی گندیده‌ی این زنها را با صد تا از اینجور محققین و طرفداران دمكراسی من درآوردی عوض نمی كنم."
حسابی جوش آورده بودم، دوستی بطرفم آمد و گفت:" گلی جان ما باید با آرامش حرف بزنیم تا بتونیم روی مردم تاثیر بذاریم."
گفتم :" ترو خدا از این توده‌گرائی عامیانه دست بردارین. من اصلا هدفم این نیست كه روی كسی تاثیر بذارم. من كه نمی‌خوام رهبر باشم، سازمان بزنم و قدرت به دست بگیرم." با مهربانی گفت:" پس چرا مبارزه می‌كنی؟" گفتم:" برای گرفتن حق خودم، برای ادای حق دوستام كه دیگه با ما نیستند. یا همه در وحدت با هم مبارزه می‌كنیم و دنبال رهبر نمی‌گردیم و دیگر هم ادعای رهبری نمی کنیم، یا همه ول معطلیم و باید تاریخ را برای صدمین بار تكرار كنیم."

یكی از زنان گفت:" 30 ملیون زن در آنجا (ایران) منتظر ما‌ هستند، ما باید كاری برایشان بكنیم."
این دید دارای ایرادهای اساسی و قابل بحث است، ما زنان فعال در جنبش زنان خارج از كشور هرگز نمی‌توانیم برای زنانی كه در آنجا زندگی می‌كنند تصمیم بگیریم. زنان فعال بسیاری در ایران مبارزه می‌كنند که شرایط را بهتر از ما می شناسند و درك می‌كنند. ارتباط ما با آنها باید در حد تبادل نظر باشد، نه خط دادن و هدایت كردن آنها. از آنجائیكه ما در شرایط دیگر و بنوعی بهتر بسر می‌بریم، می‌توانیم بخشی از افشاگری و تبلیغات را برای زنان ایران به عهده بگیریم و یا مطالباتی را طرح کنیم که آنها امکان طرحش را ندارند و از این طریق به رشد آن کمک کنیم و آنها نیز می توانند در زمینه‌های دیگری ما را یاری دهند. این همكاری سال‌هاست كه بین تعداد زیادی از زنان در ایران و خارج از كشور در جریان است.

سال‌هاست كه دوران “ناجی بودن“ و “فداكردن“ خود برای "خلق و توده‌ی زحمت‌كش" به سر آمده است. نگاه موشكافانه و نقادانه به سه دهه‌ی گذشته در ایران ما را با واقعیت‌هایی جدی روبرو می‌كند. واقعیت هایی كه چشم بستن به روی آنها اگر از سر سهل‌انگاری نباشد به یقین از نادانی و خامی سرچشمه می‌گیرد. این امر كه هنوز زنانی هستند كه پرچم ناجی و رسول بودن را با خود حمل می‌كنند، امر تازه‌ای نیست و سال‌هاست كه در جنبش چپ وبه ویژه جنبش زنان مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است و هنوز هم ادامه دارد. به گمان من، دوران همه با هم سال‌هاست كه بسر آمده است، ما تنها با شناختن اختلاف‌ها و شكافتن مواضع نظری گوناگونی كه در میان ما زنان وجود دارد، بدون تهمت زنی‌های شخصی و شناختن مرزهاست كه می‌توانیم در مسائل بسیاری دست به دست هم علیه هر چیز كه بوی كهنگی می دهد از جمله رژیم جمهوری اسلامی مبارزه کنیم. مبارزه با این رژیم هم با شعار صورت نخواهد گرفت بلكه باید به مفاهیمی از قبیل دمكراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و .. كه در تئوری درست می‌دانیم، جامه عمل بپوشانیم.

سال‌هاست كه با این جنبش حركت می‌كنم و صمیمانه می گویم كه من از هر چه بوی تهمت و بی‌فرهنگی می دهد به تنگ آمده‌ام. در سال گذشته در پانزدهمین كنفرانس بنیاد كه در برلین برگزار شد، گروه فتنه (یك گروه موسیقی زنان در برلین) با همكاری خانم پروانه حمیدی برنامه موزیكال و انتقادی را بر صحنه آوردند كه مورد تشویق عده‌ای قرار گرفت برنامه، داستان زنی را نشان می‌داد كه در زمان شاه به مبارزه می‌پیوندد و در دوران قیام و بعد از سركوب‌ها، در همه دوران‌ها، جنسیت خود را نادیده گرفته و به هیبت مردان در آمده و از منافع زنانه‌ی خود می‌گذرد و آنرا قربانی منافع عمومی می‌كند.
دو مقاله‌ای كه در نقد و بررسی این برنامه توسط دو زن از طیف چپ رادیكال (خودشان خود را به این نام می‌خوانند) نوشته شد كه به جز بهتان و توهین چیز دیگری نبود و عده‌ای از زنان نیز خط و نشانشان را با این گروه مشخص كرده و بزور به آنها سلام می‌كنند. نمونه بارز اینگونه برخوردها را در سمینار سراسری زندانیان در كلن نیز به وضوح دیدم.

قصد ندارم خود را مبرا از این برخورد‌ها دانسته و دیگران را مقصر جلوه دهم، این گونه برخوردها جزء فرهنگ ماست و همه‌ی ما كمابیش درپایداری و تداوم چنین فرهنگی نقش داریم. این فرهنگ به ما اجازه نمی دهد كه پای خود را فراتر از دانسته‌هایی كه بر درستی‌شان ایمان داشته بگذاریم و هر چیز دیگر را با انگ لیبرالی رد نکنیم.
در نزد بعضی از ایرانیان مدعی، درك نازل و سرو دم بریده از تئوری ماركسیسم، فقر پرستی و زحمتكش‌گرایی جهان سومی ( از یك طرف طبقه كارگر را به منتها درجه‌ی بدبختی و بیچاره گی نزول دادن و از طرف دیگر آنرا ناجی بشریت دانستن و فرهنگ پرولتری را تبلیغ کردن) كماكان عمل می‌كند. ما با تفكرات 26 سال پیش روبرو هستیم گویا در این مدت این همه كار تئوریك، نگاه نقادانه به گذشته و به تاریخ ما در محافل روشنفكری بویژه زنان صورت نگرفته است. تو گویی هر كس رساتر و بلند تر از بقیه مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی را فریاد كند، بر حق‌تر است و می‌تواند بقیه را به سكوت وادار كند. فرهنگی كه برای‌ همه‌ی ما آشنا است زمانی كه در رقابت با دیگر گروه‌های سیاسی و اجتماعی قرار می‌گیریم، اگر از كمیت نسبتا خوبی برخوردار باشیم، چنان نظرات و عقاید مان را به بقیه تحمیل می‌كنیم كه جرئت اظهار وجود را پیدا نكنند و در حاشیه بمانند. اگر هم یك عده كف زن حرفه‌ای داشته باشیم دیگر نور علی نور خواهد بود و مخالفین را چنان ضربه ی فنی می کنم که نتوانند از جایشان برخیزند.

داستان کنفرانس را دنبال كنیم، كار بحث و جدل به روز بعد، یعنی به بخش انتقادات و پیشنهادات هم كشیده شد. این بار شركت كنندگان نقش زیادی بازی نمی‌كردند و به عنوان شنونده، نه شنونده خنثی بلكه شنونده‌ای كه بر همه چیز محیط است و مراقب است كه از كسی اشتباهی سر نزد، در سالن حضور داشتند.
در آن جلسه معلوم شد (البته عده‌ای نیز از قبل می‌دانستند، از جمله خود من) به علت درگیری درونی كمیته‌ی محلی كمتر از دو ماه قبل از تشكیل كنفرانس،27 نفر از فعالین كمیته استعفا داده اند. زنان مستعفی طی بیانیه‌ای كه در سمینار پخش شد و طبق اظهاراتشان در آخر سمینار دلیل رفتنشان را روش كار غیر دمكراتیك بنیاد اعلام كردند. آنها گفتند چون اجرای برنامه‌ی مربوط به قتل زیبا كاظمی پیشنهاد شده هیئت مدیره بنیاد به كمیته محلی با اكثریت آرا از طرف آنها رد شده بود و بنیاد به رای اكثریت اعتنایی نكرد، ادامه همكاری برای آنها امكان نداشت. استدلال عدم قبول برنامه زیبا کاظمی از طرف زنان مستعفی، به خطر انداختن جان زنان سخنرانی كه از ایران به كنفرانس بنیاد دعوت شده‌اند، ذکر شده و دیگر اینكه تعدادی از اعضای كمیته‌ی محلی به ایران سفر می‌كنند و امكان این میرود كه با مشكلاتی روبرو شوند. خانمی كه این قضایا را در بخش ارزیابی کنفرانس تعریف می‌كرد اضافه كرد كه كمیته محلی برای انتخاب سخنران با شهلا شركت سردبیر مجله زنان تماس گرفته‌اند و او زنان سخنران را از ایران معرفی كرده است.
قصد آن ندارم در اینجا در باره ی حقوق اقلیت و رابطه ی آن با دموکراسی بحث کنم و یا اینکه به دیدگاه افرادی بپردازم که مبارزات زنان را تا حد مبارزات صنفی پایین آورده و به ناروا به بنیاد انگ ایدئولوژیک- سازمانی زدند تا عملکردشان را توجیح کنند.2

كسانی كه در جنبش زنان فعال هستند به خوبی می‌دانند كه خانم شركت در چه طیف نظری قرار دارد. به اعتقاد من، زنانی كه این طیف نظری را نمایندگی می‌كنند (كه گویا هواداران زیادی هم در خارج كشور دارند!) هرگز بطور بنیادی با نظام اسلامی حاكم در ایران به مبارزه نپرداخته بلكه هدفشان به این خلاصه شده است كه با تفاسیر جدید از قران و شریعت در راستای حفظ نظام و در چارچوب قانون اساسی رفرم‌هایی را در آن بوجود آورند. ( من البته از هر رفرمی كه منافع زنان را به جلو ببرد، پشتیبانی می کنم). اینكه خانم سخنران به این نتیجه‌گیری می‌رسد كه حضور زنان در شورای نگهبان و ارگان‌های بالای تصمیم گیرنده كارساز خواهد بود، با تكیه بر استدلالات همان طیف نظری است.
این كه بعد از 27 سال به این مهم دست یافته‌اند یا نه بحث دیگری‌ست، كه در جایی دیگر باید به آن پرداخت.

باید بگویم اتفاقی كه در كمیته‌ محلی وین افتاد، تنها اختلاف در " تنوع و چندگانگی فكر و سلیقة" نبود بلكه اختلاف در جهان‌بینی و نظرات سیاسی این افراد بود كه عمل كرد. ندیدن این واقعیت می تواند ما را به نتیجه‌گیری‌های نادرست و كجراهه بكشاند.

چگونگی دعوت از ایرانیان فعال، چه زن و چه مرد، ازایران سال‌هاست كه مورد بحث و تبادل نظر اپوزیسیون خارج از كشور بوده و هنوز هم ادامه دارد و به درگیری هایی هم دامن زده است.

در بسیاری از جلسات بعد از سخنرانی یا ارائه‌ی فیلم و... چنین از افرادی كه از ایران آمده اند در بخش سئوال و جواب درگیری‌ها شروع می‌شد، عده‌ای معتقد بودند كه باید از آنها سئوال‌های «عجیب و غریبی» 3 نكرد كه باعث بوجود آمدن مشکلاتی بعد از برگشتشان به ایران بشود كه تا اندازه‌ای هم حق با آنهاست ودیگر اینكه این بیچاره‌ها با آن امكانات كم، كار تحقیقی می‌كنند یا فیلمی می سازند باید قبولشان کرده و به نوعی آنها را مورد حمایت قرار دهیم و عده‌ای معتقد بودند كسانی كه دعوت می شوند می‌دانند به كجا می آیند و جدا از این دلیل ، ما باید به سخنرانی‌های سانسور شده‌ای آنها گوش كنیم، باید این موضوع را به آنها یاد آوری کنیم. اگر قرار است كه ما با دعوت از آنها حمایت خود را از آنها اعلام كنیم، باید برای هر دو طرف روشن باشد. در مورد تحقیقات و یا ساختن فیلم هم ما نمی توانیم هر چیزی را كه آنها ارائه می‌دهند بپذیرم، چون باید از معیارهایی برای برخورد سود جست و از طرف دیگر باید این افراد را جدی گرفت. با ترحم به آنها نه به كارشان و مهمتر از آن نه با خودشان برخورد صادقانه می‌كنیم.
فراموش نكنیم كه بارها کسانی آمدند و از امكانات استفاده كرده و بر اساس هر چیزی كه خواستند گفتند، سیاست‌های خود را پیش بردند و بعد از برگشت به ایران نیزدر مصاحبه و مقالاتشان با افراد اپوزیسیون در خارج از كشور خط و نشان ها کشیدند و آب به آسیاب رژیم جمهوری اسلامی ریخته و افراد را قربانی منافع شخصی و گروهی خود كردند.

مسئله‌ی دیگری را كه باید با دقت بررسی كنیم، رفت و آمد ایرانیان زیادی به به ایران است. در حال حاضر زنان بسیاری كه سال‌ها چه به عنوان پناهنده یا مهاجر در كشورهای اروپائی و امریكا زندگی می‌كردند، به ایران سفر كرده و برای نوشتن تز دكترا یا مدارك دیگر به تحقیقات" میدانی" روی آورده اند. مسئله ارزش گذاری نیست و نمی خواهم این كار را بد یا خوب ارزیابی كنم ولی اعتقاد دارم كه بسیاری ازاین زنان كار شخصی خود را كه پروژه‌ای ست در محدوده‌ی خاص به وضعیت زنان در همه‌ی بخش‌ها گسترش داده و به نتایجی می‌رسند كه گویا در ایران تغییراتی صورت گرفته است كه زنان را به حقوقشان نزدیك می‌كند. این نظرات در دوره‌ی ریاست جمهوری خاتمی به اوج خود رسیده بود و با اینكه 8 سال تجربه نشان داد كه در ایران هیچ رفرم بنیادی صورت نخواهد گرفت تا زمانی كه قانون اساسی آن تغییر نكند، هستند بسیاری كه هنوز به خود فریبی و یا آگاهانه به ریاكاری ادامه می دهند و به خاطر پیشبرد منافع شخصی خود به نظریه پردازی در این رابطه مشغولند.

زمان آن فرا رسیده که به طیف های نظری و خواسته های موجود در جنبش زنان نگاهی عمیقتر بیندازیم و به شعار "همه با هم" بی شکل و محتوی خاتمه داده و آگاهانه با دیدن اختلافات به حرکتهایی بپردازیم که مرزها را مخدوش نکرده و با صداقت و جدا از تهمت و افترا به رشد فرهنگ کثرت گرا و دمکراتیک یاری رسانیم.
روند دموکراتیزه شدن جامعه و شکل مبارزات برابری طلبی و عدالتخواهی هشیاری بیشتری را از زنان دگر اندیش می طلبد. شناخت شرایط و به فراموشی نسپردن تاریخی که بر زنان ایرانی گذشت کار دشواری نیست، حافظه ی تاریخی گواه ماست تا از تکرار اشتباهات بپرهیزیم. با تکیه و آموختن از تجارب و نگاهی منتقدانه به گذشته و نقش خود در تولید و باز تولید تفکرات و روابط مردسالاری، مبارزات اجتماعی را سمت و سوی دیگر دهیم.

سپتامبر 2005

1- سالهاست بعضی از زنانی که از ایران می آیند سعی دارند ثابت کنند که سرکوب زنان مختص ایران نبوده و جهانی است و با این ترفند ا ز موضعگیری در باره ی وضعیت زنان در ایران که موضوع بحثشان است سر باز می زنند و به کلی گویی می پردازنند.

2- در بیانیه ای زنان مستعفی که در سمینار پخش شد آمده است:" ... و متاسف هستیم که علیرغم تاکید و اصرار در اساسنامه برخی از تشکلات زنان بر اصل جدایی کار صنفی- دمکراتیک از مسائل ایدئولوژیک- سازمانی در عمل به ضد خود تبدیل گردیده و عملکرد آنان مخالف اساسنامه و نظامنامه شان می باشد."

3- در بیشتر جلساتی که شرکت کرده ام، سئوالهایی که از سخنرانان می شد به جا بود. بطور مثال شنیدیم که فلان نویسنده در ایران به زندان و شلاق محکوم شده است، بعد از مدتی او را در جلسه ای بعنوان سخنران که از ایران دعوت شده بود دیدیم و فردی نیز در مورد جریان پیش آمده سئوال کرد چطور از ایران خارج شده، مسئول جلسه و همراه او کف زنان بشدت به فرد سئوال کننده اعتراض کردند که آقا این چه سئوالیست جان این فرد را به خطر می اندازید...
از این مثالها به اندازه کافی موجود است.