Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

آب ندارم، نون ندارم، اتاق مناسب ندارم ! / ناهید الیاسی

خوب نگاه كنيد سهم مرا از صنعت و تكنولوژي ، مدرنيت و دموكراسي نگاه كنيد! از صنعت به من فقر هدیه دادید. از کارخانه های غول پيكر و بانک های انباشته مان سهم من دويدن بر آسفالت خیابانها و کوچه های خاكي کج و معوج و دست دراز كردن بسوي رهگذران است: آقا، خانم! در راه خدا و بخاطر انسانیت به من كمك كنيد!

چگونه از ديدن اندوهم لذت مي بريد؟ آيا براستي كسي يا كساني مي توانند در برابر فاجعه رنج بي تكيه گاه من طاقت بياورند و له شدن تمام آرزوهاي به نظر ناچيز اما براي من بي نهايت بزرگ را نظاره گر باشند و همچنان چيزي بنام عقل در مخيله هايشان تاب بياورد و از شدت درد ، خنده هاي مرگبار سرندهند؟!

آيا براستي چگونه انسانی مي تواند بر سرير سفره هاي آسماني بنشيند و از لذيذترين و خوشمزه ترين گوشت ها، غذاها، شراب هاي حلال و گواراي بهشتي بنوشد، در حالي كه چشمهاي آرزومند به تاراج رفته من ، تنها از پس بويي ترش يا شيرين، از ديوارهاي ضخيم سنگي و آهنين مي گذرند و بر سر سفره ها بويي غيرممكن ديوانه وار و با هيجاني كه هر لحظه، قلبم را از طپش باز مي ستاند ، لقمه هايي آنچنان از فرط لذت مدهوش كننده، مستي آور، كشنده را يكي پس از ديگري با درد عجيبي كه در چشم هايم و در گلوگاهم مي چرخد ، دنبال مي كنند و از پس هر لقمه اي ديوانه وارتر مي گويند: كاش لحظه رویایی جويدن اين لقمه را من تجربه مي كردم ، تا بتوانم بفهمم لذت مزه يعني چه؟ آيا ترش مزه خوبي است يا شيرين خوشمزه تر است؟ بگذاريد بدانم كه بجز تلخ كه مزه هميشگي دهان بو گرفته من و بجز خالي كه حجم سنگين معده من است ، آيا مزه گواراتري ، آياحجم سنگين تري هم هست؟ شما را به خداوند عادل و رحمان بگذاريد !

آيا هرگز باور مي كنيد كه من و هزاران دوست بي شناسنامه ام، میلونها كودك برباد رفته ، از بوي غذاهای از فرط لذت کشنده شما، هر روز و هر ساعت و هر ثانیه گرسنه مي مردیم! و هنوز هم از تجربه بي تكرار بوهاي سمي مائده هاي زميني قلبمان از حركت باز ايستد؟ در حالي كه غذاهاي خوشمزه و خوشبو ، خانه هاي امن وآرام، لباس هاي نرم و تازه، رختخواب هاي گرم و راحت ، گردش و تفريح و بازي، تحصيل و آموزش در كودكي و جواني ، اعتراض به ناخوشايندها ، رفاه و آزادی و با شمار ویژگی و امتیاز دیگر تنها براي عده ای ویژه و محدود نیست، بلكه حق بي انكار هر انساني است كه قلبش در حال طپيدن است با شمايم كاخ نشينان بي درد چگونه احساس مشمئز کننده ترحم در صورتك هاي بي چشم شما ، احساس مرا ، شعور و غرور مرا به بوي تعفن اجساد گرسنه آغشته مي كند ، هنگامي كه دستهاي بي غرور از احتياج دراز شده من تا عرش را نظاره مي كنيد ؟! شگفتا ! آيا شما با كدامين توان راسخ تاب نظاره كردنم را داريد؟ هنگامي كه بجاي بازي هاي كودكانه در كوچه هاي بي آلايش و چشم بسته كودكي ، هر روز و هر لحظه آشكار و پنهان ،براي افزودن سرمايه هاي سر به فلك كشيده تان در كارخانه هايمان ، در خيابانهايمان ، در پياده روهايمان، در تجارتخانه هايمان شوق و نشاط كودكانه ام را به تاراج مي دهيد!هنگامي كه از بدو تولدم براي بردگی جنسی خريد و فروشم مي كنيد و در نوجواني به بردگي نظاميم مي گيريد! و مرا با عقده ها و اميال و آمال سركوفته ام به آينده اي سياه رهسپار مي كنيد، و در دنياي سياهي كه با سخاوت تمام هر لحظه به من ارزاني مي داريد، بزهكار خطابم مي كنيد و از پشت میزهای سنگین عدالت تان با ابرو هاي گره كرده و سرهايي كه با تاني و تامل ، مداوم و پی در پی تکان مي دهید مرا به جرم دزدی ، اعتیاد، قتل، فحشا، قاچاق و بالاخره به جرم زیستن در دنياي سياهي كه برایم ساخته ايد، به جرم محروميتم از زندگي سالم ، لذت بخش و موفقيت بر زميني كه متعلق به هر جانداري است ، به هر انساني است مرا حبس، شكنجه، سنگسار، مرا اعدام مي كنيد! و از نتيجه قضاوت تان بسیار خشنوديد، زیرا با كيفر کردن مجرماني ذاتی چون من ، دنيا را بسوي امنيت و التيام و نعالي و كمال سوق مي دهيد!

خوب نگاه كنيد سهم مرا از صنعت و تكنولوژي ، مدرنيت و دموكراسي نگاه كنيد! از صنعت به من فقر هدیه دادید. از کارخانه های غول پيكر و بانک های انباشته مان سهم من دويدن بر آسفالت خیابانها و کوچه های خاكي کج و معوج و دست دراز كردن بسوي رهگذران است: آقا، خانم! در راه خدا و بخاطر انسانیت به من كمك كنيد! سهم من خفتن بر زميني است با فرشي نرم و گرم از سنگ هاي سخت و درشت ، خفتن در گوشه پياده رو ها ، روي مقوايي در هیاهوی ترمينالها ، در خانه هاي ساخته شده از سنگ و حلبی كه هر لحظه بر سرم آوار مي شوند و بالاخره در دخمه هايي سازماندهی شده براي كودكان خياباني ، كودكان گدا ! آري سهم من خفتن در زير آسماني است كه براي شما آبي و آرامشبخش و براي من همچون گور مردگان سرشار از ظلمت و عدم است، با هزاران چشمي كه براي شما ستاره هاي رقصنده چشمك زن و براي من چشم هاي گرسنه گرگ هاي بيابانند كه هر لحظه با درخششان امنيت تاريك مرا عريان مي كنند و من از نگاه فاش كننده اين اجسام ساكن روشن كه هر لحظه گرگها و كفتارها را به من رهنمون مي كنند ، مثل احساس مردن در ياس مي ترسم .

از تكنولوژي و فن آوري پيشرفته جز سلاح هاي مرگبار هسته اي ، ميكروبي و شيميايي كه هر لحظه سويم نشانه مي رويد به من چه داديد؟ جز بيغوله هايي كه از سر پناه هايمان ساختيد؟ جز خونهايي كه در برابر چشمانم ريختيد؟ جز اجساد متعفن و بي حركت بر زمين مانده اي كه از كالبد عزيزان و همنوعانم به من غنيمت داديد؟

نگاه كنيد سهم مرا از اينهمه پيشرفت و نوآوری: بمب هايي كه برسرم مي ريزيد و زمين و زمان مرا با خاك و خون يكسان مي كنيد . گازهايي كه استشمامشان كالبدم همچون بادبادك هاي سيار كودكان متورم شده و پوستم را از شدت اختناق آنقدر كبود مي كنند تا چشمهايم پيش ازآنكه به ابدیتی بروند كه برايم خواسته اند تاريك و ظلمت نشين شوند.

از بهداشت و سلامت جسم ٍايدز، هپاتيت،سوءتغذيه، سل، سرطان، اعتياد و هزاران بعدی زميني و آسماني دگر و از سلامت و بهداشت و روان، سهم من وحشت، افسردگي،ناامني وبي اعتمادي است!

شگفتا به استقامت و استواريتان با اينهمه چگونه انديشه تان متوقف
نمي شود؟!

كودكان امروز ، رفاه را امروز مي خواهند تا فردا شهروندان سالمي باشند و بزهكار و مجرم خطاب نشوند. كودكان امروز ، آرامش و نشاط را، امروز مي خواهند تا فردا افسرده، بيمار و جاني قلمداد نشوند . كودكان امروز ، آزادي و دموکراسی را ، امروز
مي خواهند تا فردا اخلالگر، شورشی و تروریست ناميده نشوند. كودكان امروز ،برابری و آزادی رشد و اندیشه را ، امروز مي خواهند تا فردا محكوم به حبس در طبقه بندي هاي جنسي، شهروندي درجه اي، تضادهای قومي و نژادي و افكار و زندگی ارتجاعی و اجباری نشوند.

كودكان امروز جهان سالاران فردايند. همچنانكه كودكان ديروز جهانسالاران امروز. بگذاريد امروز ، كودكان در آزادی، برابری، امنیت و رفاه زیست کنند تا جهان فردا از فقر و بيماري ، وحشت و ناامنی ، جرم و جنایت، حبس و بند، ترور، تبعیض و ارتجاع عریان باشد .



koodekan.com