اما به دليل آنکه روسپیگری در ايران جرم است, ارائه آمار دقيق يا حتی نسبتاً دقيقی از اين پديده تقريباً غيرممکن است. هر چند که چندی پيش سازمان بهزيستی از وجود 5 هزار روسپی از در کل ايران خبر داد اما اين آمار بسيار مضحک به نظر می رسد. چون که طبق آمار رسمی فرار دختران و زنان در سال گذشته به ترتيب 23 و 26 درصد رشد داشته است. همچنين طبق آمارهای غيررسمی که از آمارهای رسمی سازمان بهزيستی که همواره سعی داشته از ارقام و اعداد واقعی طفره برود قابل قبولتر و به واقعيت نزديکتر است در شهر بزرگی چون اصفهان بالغ بر 50 هزار روسپی وجود دارد. با اين وصف, روسپیگری در الويت برنامههای پيشگيری متوليان آسيبهای اجتماعی قرار ندارد.
ريشهيابی تاريخی و جامعهشناختي روسپیگری:
طبق تعريف پروفسور محمد حسين فرجاد؛ "روسپی کسی است که در زمان معين خودش را در معرض ارضای جنسی بيش از يک نفر قرار می دهد و از اين راه, پول, کالا يا موقعيتی به دست می آورد و خودش هيچ احساس خوشايندی ندارد."
از لحاظ ساختار ذهنيتی و فکری, پديده روسپیگری, ارتباط مستقيمی با اقتدار ذهنيت مردسالار حاکم بر جامعه و دولت دارد. در واقع, روسپیگری, پديده جامعه مردسالار بوده و حاکميت مرد آن را به وجود آورده است.
حدود 2500 سال قبل از ميلاد, آکادیها اولين فاحشهخانهها را درست کردند و بدينترتيب اقتدار مرد کاری کرد که زن تن به روسپیگری و به معنايی ديگر, تنفروشی دهد. به عبارتی ديگر, با به وجودآمدن جامعه مردسالار, تنفروشی و فاحشگی رواج يافت و تا به امروز ادامه يافته است که البته امروزه بسيار پستتر و غيرانسانيتر و در اشکال مختلف و مدرنتری صورت میگيرد.
به طور کلی می توان گفت در هر جامعهای که ذهنيت مردسالار بيشتر ريشه دوانيده باشد و حاکميت آن فشار و محدوديت بيشتری را مهيا کرده باشد, روسپیگری عمق بيشتری به خود گرفته است. در کشوری مانند ايران که فرهنگ پيشامدرن و غير علمی اسلامی حاکم است و اقتدار دولتمردان و مسوولان دينسالار مدت مديدی است جامعه را با بحرانهای آسيبزا و تراژديک رو به رو ساختهاند روسپیگری به يکی از راههای درآمدزا تبديل شده است. در اين کشور, به جرات میتوان گفت بالغ بر صدها هزار روسپی وجود دارند و جالبتر آنکه روسپیگری در الويت برنامههای پيشگيری از توليدکنندگان آسيبهای اجتماعی قرار ندارد.
از طرفی ديگر, خانواده به عنوان يکی از ارکان و نهادهای اصلی اجتماعی همچنين نماينده بازتاب افکار دولت به اعضايش و فرهنگپذيری آنها, نقشی اساسی را بازی میکند. اين نهاد اجتماعی تا زمانی می تواند فرد را تحت کنترل خود قرار دهد که او وارد اجتماع بزرگتر نشده باشد. اما هنگام ورود به جامعه و آشنايی با باورها, ارزشها, رفتارها, گرايشها, دانشها و مهارتهای مختلف, تجويز اصول هنجاری تغييرناپذير و سنتی از طرف خانواده که ساختارها و رويههای رفتار را تنظيم و کنترل نمايد, کمکم تأثيرات خود را از دست میدهند.
به طور کلی, عدم درک والدين و قراردادن موانع و تابوهای فرهنگی و اخلاقی به دور از منطق علمی, در برابر نيازها و خواستههای نوجوانان و جوانان به تنهايی, افسردگی, فرار از خانه و... منجر میشود. در واقع, دليل اصلی (و نه ريشهای) فرار زن يا دختر از خانه به نابسامانیهای زندگی خانوادگی و اجتماعی باز میگردد. يعنی خانواده برای آن زن يا دختر, شرايطی ايجاد میکند که آن وضعيت غير قابل تحمل میشود. پس دختر يا زن از خانه فرار می کند. اما بعد از فرار توسط افراد ضداجتماعی, مدتی مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگيرند و بعد رها میشوند و آن زمان ديگر روی بازگشت به خانه را ندارد و در بسياری مواقع, برخلاف ميل باطنی تن به روسپیگری میدهد.
از ديگر عوارض عمده روند رو به افزايش اين معضل, [با توجه به اينکه کنترلهای بهداشتی از زنان روسپی حذف شده و اين بيماری جرم محسوب می شود] زير سوال رفتن نظام خانواده است. زيرا وقتی مردان بدانند که میتوانند به آسانی به زنان روسپی به دليل تضادهای موجود بين سازمان بهزيستی, وزارت کشور و بهداشت که به ترتيب وظيفه جمعآوری, شناسايی و خدمات بهداشتی را عهدهدار نمیشود, متولی آسيبهای اجتماعی با تمام امراض و بيماریهای جسمی و روحی در جامعه رها شدهاند. در مدارس نيز سکوت مطلق حاکم است و وسايل ارتباط جمعی هم گاهی بر اساس سليقه و ذوقشان و در چارچوب موازين اسلامی, جسته گريخته يکی از آسيبهای اجتماعی را مطرح می کنند.
اين در حالی است که در اکثر کشورهای غربی, مشکلی از جهت ارتباط جنسی زن و مرد وجود ندارد و ارتباط جنسی بدون تجاوز بعد از سن 16سالگی برای دختر و پسر آزاد و قانونی است. جالبتر اينکه بيشترين مشتريان زنان روسپی در غرب از کشورهای آسيايی و آفريقايی هستند. همچنين در اين کشورها, تحقيق توسط گروهی صاحب تخصص و تجربه, کليد حل معضلات است. اما در ايران همواره تلاش می شود پديده روسپیگری همچون معضلی اجتماعی از فهرست آسيبهای اجتماعی حذف يا ناديده گرفته شود. چون که وقايع و کارشناسان, مسوولان دينسالار را موظف میکنند که در مسير علمی حرکت کنند. آنان همه مايل به چنين قيد و بندهايی نيستند و برايشان بسيار دشوار است که روسپیگری را واقعاً پديده جامعه مردسالار, يک رفتار ضداجتماعی, يک اختلال روانی و يک اختلال اجتماعی تلقی کنند. به همين خاطر نيز, سلامت خانواده در ايران به خطر افتاده است. همچنين تعادل نامتقارن ازدواج با رشد 200 درصدی در مقابل رشد 7 درصدی ازدواج دائم قرار گرفته است. چون که در جامعه ايران اينطور جا افتاده شده است که در ازدواج موقت, مسووليت گريبان افراد را نمیگيرد اما در ازدواج دائم, آدمها در مقابل يکديگر مسوول هستند.
در آخر میتوان چنين نتيجهگيری کرد که چون پديده از ذهنيت مرد تراوش کرده است قبل از هر چيز بايد از راههای آموزشهای همهجانبه, آثار و بقايای اين ذهنيت چند هزار ساله را در درازمدت از ذهن جامعه پاک کرد. در مورد برنامهها و پيشگيری کوتاهمدت میتوان گفت که چون روسپیگری, يک رفتار ضداجتماعی است و جامعه را از جنبههای فردی, خانوادگی و اجتماعی آسيبپذير میکند برای مبارزه با آن لازم است که دوران کودکی روسپيان, رشد روانی و اجتماعی در خانوادهها, چگونگی و دلايل روسپيان از خانوادهها, چگونگی ازدواج و طلاق, فرزند روسپیها و آبستنیها, نوع اشتغال پيش از روسپیگری, خصوصيات و شرايط شغلی روسپیگر مورد بررسی قرار گيرد. زیرا در واقع, زنان روسپی قربانيان جامعه مردسالار هستند و محکوم کردن آنان به هيچوجه موافق حقوق بشر نيست.
سايت روژهلات. نت