Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

از آن سوی بام افتادن / مهشيد راستی

نگاهی به مقاله :

شکست خوردگان بازی زندگی، پشت نقاب جنجالی سياست
خانم شهلا شرف ِ عزیز . تصفیه حساب نامه شما را خواندم. به غیر از نگاه مردسالارنه تان در اتیکت گذاری بر رفتارهای زنانه ، و دیدن چنین دیدگاه هایی از یک زن تحصیل کرده در اروپا که آن را چندان عادی نمیدانم و در جای خود برایم جالب بود ، نوشته شما مملو از بغض و کینه نسبت به شخصی بود که من شخصا در تمام عمرم فقط دوبار بر صحنه دیده ام و بس.

پیش نوشت : از آنجایی که به گفته خانم شرف تیتر مقاله کلمات ایشان نبوده است ، دوستان عزیز اخبار روز هم در چاپ این نوشته ، مقاله اول را با صلاحدید خودم حذف کردند، در اصل هم حذف پاراگراف اول هیچ تاثیری در نوشته من نمیکند. آن پاراگراف صرفا تیتر را به نقد کشیده بود. اینطور که ایشان میگویند تیتر از ایشان نیست. اما متاسفانه آنقدر دیدگاه های مردمحورانه در این نوشته یافت میشود که حذف پاراگراف هیچ لطمه ای به نوشته من و انتقادی که از ایشان دارم نمیزند. من هم در اینجا پاراگراف اول را حذف میکنم و به جای لینک دادن به سایت پیک نت ، به این مقاله در سایت اخبار روز لینک میدهم .

مقدار زیادی از مقاله خانم شرف به "قر و قمبیل های" پروانه اختصاص پیدا کرده است . اینکه او میخواهد نقل مجلس باشد و پشت چشمانش را چطور سایه میزند و لبهایش را چگونه رنگ میکند و اینکه به سر وضعش خیلی میرسد و بدین ترتیب خانم شرف میتواند با یک تیر دو نشان بزند ، اول اینکه تصفیه حسابی با پروانه و روزهایی که او در مرکز قرار گرفته است و خود ایشان خارج از آن ( این برداشت من از نوشته ایشان بود ) میکنند و دوم ، بسیاری از خوانندگان را به سادگی با این دید که پروانه زنی سطحی و خودنما و متظاهر است همراه میکنند ، و به راستی کدام انسان عاقلی است که از زنی بی بندو بار و خود محور و خود نما خوشش بیاید ؟ . تا اینجا یک هیچ به نفع خانم شرف . ( که با استفاده از نقطه ضعف های فرهنگی ما در برخورد با زنان توانست جمعی را با خویش همراه کند )
و اضافه بر آن ،آه ... پروانه سیگار هم میکشد " طبق معمول !!! سیگاری گوشه لبش بود " به این مطلب دو جا اشاره شده است . البته بعدا متوجه میشویم که خود ایشان هم سیگاری هستند. اما احتمالا ایشان سیگار را گوشه لبشان نمیگذارند بلکه خیلی سنگین و رنگین ( نه مثل زنهای بیقواره و بیحیا ) آن را به تمامی در دهانشان میگذارند و به آرامی ، طوری که کسی به بیحیایی متهمشان نکند ، میجوند.
بمباران اطلاعاتی در مورد پروانه ادامه پیدا میکند و خواننده به کلاس "پروانه شناسی" دعوت میشود. طبق اطلاعات داده شده این زن روزگاری به رنگ کارگران هم در می آمد ( مثل خود نویسنده ، البته این نویسنده نیست که اینجا مورد اتهام قرار دارد پس به سرعت از آن میگذریم . یادمان نرود که مسئله اصلی پروانه است ) "بلند هم میخندد و میداند که دیگران نگاهش میکنند و از این امر کیفور هم میشود" برعکس خود نویسنده که زنی سنگین و متین است و " وقتی دیگران نگاهش میکنند ، دست و پایش را گم میکند ". پروانه بجز همه این عیب ها "افسرده و ملول و مضطرب و بی قرار" هم تشریف دارد . امان از این زنان بیحیای ِ بیمارِ !!

اما حس ششم نویسنده ( دانای کل ) او را نگران میکند. همین الان از دیدن پروانه ی شاد و خندان میفهمد که کاسه ای زیر نیم کاسه است :

"شادی بيش از حد پروانه كمی عجيب و غريب بود، بوی آشوب و ماليخوليا می‌داد. "
از اینها گذشته ، پروانه ی بد سلیقه اینقدر همت نداشت که وقتی قرار است لخت شود ، لباس زیرش را ست ( جور ) کند و همرنگ بپوشد . شورت سیاه و کرست سفید. گستاخی بیش از این ؟ شرمت باد پروانه. ( مگر مجلات زنانه را که به وفور در آلمان منتشر میشوند نمیخوانی که بدانی همیشه این چیزها باید ست باشند ؟ نمیتوانستی یه تک پا تا ویکتوریاز سیکرت بروی و اطلاعات لازم را در این مورد بگیری ؟ بخصوص وقتی که میخواهی در مجلسی جلوی دوست و دشمن !!! لخت شوی ، اگر مدتی قبل از آن هم رژیم میگرفتی و چند کیلویی آب میکردی ، میمردی ؟)

در انتها خانم شرف پس از اینکه تمام تصفیه حسابهای سالیان دراز را با پروانه میکند ، و حتی از اظهار نظر در باره رنگ کرست و شورت او هم نمیگذرد ، از" پروانه نوعی" حرف میزند. از کسانی که برای افتادن سر زبانها به هر چیزی تن میدهند. ایشان نه فقط انتقاد میکنند که البته پیشنهاد هم میکنند:

" آخ!!! پروانه، پروانه ی نوعی!!! آخر تا كی؟؟؟ چقدر به تو، به توها گفتند كه برای مشهور شدن و بر سر زبانها افتادن، راههای عاقلانه تری هم هست؟ چقدر به توها پيشنهاد كردند كه: بنويسيد، ترجمه كنيد، مصاحبه كنيد، چه می‌دانم، كتاب بخوانيد، چقدر به شماها گفتند كه به جای نشستن جلوی تلويزيون و تماشای سريالهای sitcom و چيپس و شكلات خوردن، كار مفيدی بكنيد؟؟".

آیا در این که در این مقاله چیزی جز بغض و کینه شخصی نمی یابم ، تنها هستم ؟

و به عنوان خامه بر این کیک ِ پخته شده با غرضها این جمله را هم داشته باشیم :

"راستی پروانه، بهت تبريك می‌گم. تو موفق شدی. گنجی داره می‌ميره".

خانم شهلا شرف ِ عزیز . تصفیه حساب نامه شما را خواندم. به غیر از نگاه مردسالارنه تان در اتیکت گذاری بر رفتارهای زنانه ، و دیدن چنین دیدگاه هایی از یک زن تحصیل کرده در اروپا که آن را چندان عادی نمیدانم و در جای خود برایم جالب بود ، نوشته شما مملو از بغض و کینه نسبت به شخصی بود که من شخصا در تمام عمرم فقط دوبار بر صحنه دیده ام و بس. ( و احتمال میدهم که بسیاری از خوانندگان متن شما اصلا ایشان را ندیده باشند ) نه از زندگی خصوصی اش اطلاعی دارم و نه مایلم از خصوصیات شخصی افراد اطلاعی داشته باشم . رنگ شورت و کرست افراد و ست بودن و نبودن آنها هم هرگز برای من مسئله نبوده است. پس اطلاعاتی که در اختیار من گذاشتید کوچکترین ارزشی برای من ندارد.

آنچه در این نوشته کمتر دیدم حضور منطق در دفاع از انسانی است که این روزها در گوشه زندان و در اثر گرسنگی تحلیل رفته است .

من برخورد اپوزیسیونی که خود را چپ مینامد را در کنفرانس برلین نمیتوانم بپذیرم. این برخورد را خلاف دمکراسی و ارزشهای آزادیخواهانه میدانم.وقتی حزبی ها فیلم کنفرانس را به عنوان سندی بر فتح خیبر خود در استکهلم نشان دادند ، فریادهای " خفه شو" و" گم شو" و" زنیکه روسریت رو بردار " تنم را لرزاند و حالت تهوعی که به من دست داد ، مرا به ترک سالن ناچار کرد.
در این میان اتفاقا برهنه شدن پروانه را حرکتی اصولی و مدرن دیدم که اگر هوچی گری های حزبی ها نبود ، اثری بسیار بهتر میتوانست داشته باشد. زنی که در ایران باید در بسته بندی های استاندارد در مجامع حاضر شود ، به عنوان اعتراض ، رخت از تن بر میکند . استفاده او از بدنش که شاید به قول شما بیقواره و خارج از استاندارد های مدل های مقبول بود ، برای نشان دادن فرودستی زنان در جامعه ایران به نظر من بسیار قابل ستایش بود. آنقدر که ست نبودن شورت و کرست ایشان ابدا مورد توجهم قرار نگرفت . به نظر من اعتراض به برپایی این کنفرانس که یک جانبه ـ بدون حضور نیروهای مخالف و بدون درنظر گرفتن اپوزیسیون ـ به مسئله ایران میپرداخت ، لازم بود. اما اینکه این اعتراض در عمل به شکل برخوردی فالانژی و مشابه حزب الهی های وطنی در آمد ، امری است که نمیتواند مورد اعتراض آزادیخواهان قرار نگیرد.
صرف اعتراض کافی نیست و شکل اعتراض بسیار مهم و قابل تامل است و اینهاست که دقیقا نشان میدهد که اپوزیسیون تا چه اندازه تغییر کرده است و به اصول دمکراسی ( حتی برای مخالفان خود ) معتقد است و آن را رعایت میکند.

این که گنجی در گذشته یکی از همراهان و همکاران و حتی ایادی رژیم جمهوری اسلامی بود ، بر هیچ کس پوشیده نیست. خودش هم بسیار صادقانه تر از خانم شرف ـ که تمام این گذشته را رد میکند و او را یکی از معصومان چهارده گانه به شمار می آورد ـ آن را قبول میکند. اینکه ایادی رژیم جمهوری اسلامی را مزدور بخوانیم یا نخوانیم مسئله ای است که با سلیقه ی گوینده و نویسنده مربوط است. من خودم سالهاست که از کلمه مزدور استفاده نمیکنم. اما خانم شرف از آن سوی بام می افتند و اگر گنجی را مزدور خطاب نمیکنند ، این لقب را به مخالفان او میدهند که در اصل ارزشی همانند آنچه این مخالفان مینویسند را به نوشته او میدهد.

آنچه گنجی را متمایز و برجسته میکند همین تحول اوست .

"گنجی بود و شد"** . مشکل اینجاست که خیلی ها این را نمیفهمند. نه خانم شرف متوجه این موضوع است که "گنجی بود " و نه آنها که همیشه این سوی بام را برای افتادن انتخاب کرده اند این را میفهمند که " گنجی شد " . شاید اگر تحولی که در طول این سالها در گنجی رخ داد در تعداد بیشتری از هموطنان ما ( در داخل و خارج از کشور ) و نه فقط از حکومتیان بلکه در اپوزیسیون هم ، رخ میداد امروز مشکلات ما در ایران بسیار کمتر بود .

کینه ورزی هائی که در نوشته های اپوزیسیون میبینیم ، عدم اعتقاد ایشان به دمکراسی و آزادی مخالفان خود ، تمام اینها مشکلاتی است که در طول 26 سال با آن روبرو شده ایم و در مورد آن سکوت کرده ایم و همین هاست که برخوردهایی مثل کنفرانس برلین را موجب میشود. و من نوشته خانم شرف را ، چیزی در همین سطح ، و تنها در جناح مخالف آن میدانم. نه کم و نه بیش .

خانم شرف عزیز ، لازمه دفاع از انسانهای آزاده ، داشتن اندیشه ای آزاد است .

وقتی که به بهانه دفاع از کسی ، بغضهای خود را بر روی کاغذ بیاوریم ، همواره اثر عکس میگذارد . و ای کاش اینکار را نمیکردید. ای کاش در همان وبلاگ خودتان ، در رابطه ای دیگر ، با پروانه و شورت و کرست او تصفیه حساب میکردید و پای گنجی را در این دعوای بی ارزش به میان نمیکشیدید ، از پله های آبروی مردی که از جان مایه میگذارد ، به اسم دفاع از او ، برای خالی کردن غرض های شخصی بالا رفتن ، در عمل با فریاد های عقده گشای کنفرانس برلین تفاوت چندانی ندارد.

عملکرد شما ، نشان دهنده این است که برایتان همه مسائل شخصی است. وقتی که با آن لحن کودکانی که لجشان در آمده پروانه را مخاطب قرار میدهید که " دلت خنک شد ؟ داره میمیره " تمام دنیا را از دریچه عینکی میبینید که ذره ای از منطق و استدلال در آن وجود ندارد.

آنچه شما به راحتی فراموش میکنید این است که ما میتوانیم بدون اینکه با گنجی همعقیده و همفکر باشیم از او به عنوان انسانی آزادی خواه که در این مرحله با رژیم مبارزه میکند ، دفاع کنیم. این به آن معنی نیست که گذشته اش را بپذیریم و فراموش کنیم ، و یا حتی آینده اش را تایید کنیم . و یا از او قهرمان بسازیم.

و در آخر ، از آنجایی که این نوشته را عمومی کرده اید ، بر اساس حقوق روزنامه نگاری این مسئولیت را دارید که در همان سایت هایی که این مقاله را منتشر کرده اند ، رسما از خانم شادی امین ، به خاطر تهمت ناروائی که به ایشان زده اید رسما معذرت بخواهید ، شما گفته اید :
" وقتی كه خانم شادی امين با چشمانی اشكبار و عرق نشسته بر جبين به كنسولگری ايران در فرانكفورت می‌رود و به رفسنجانی رای می‌دهد،"

در صورتی که اگر حتی یکی از نوشته های خانم امین را میخواندید چنین دروغی را در مورد او انتشار نمیدادید. حتی اگر زحمت خواندن به خودتان نمیدهید و جلوی تلویزیون نشستن و شکلات خوردن را ترجیح میدهید ( که من شخصا اشکالی هم در آن نمیبینم ) میتوانستید با یک تماس با خانم امین و یا دیگر دوستانی که او را میشناسند ، این گاف بزرگ را ندهید. و اگر در عذر خواهی از ایشان اقدامی نکنید ، مطمئن باشید که صداقت خود را زیر سوال میبرید .

هر چه باشد ، به قول خودتان هم که شده :

"عذر خواهی از اين انسانهای شريف، قطعن نبايد كار خيلی سختی برايتان باشد" ،

اینطور نیست ؟

در انتظار نوشته های بهتر و منطقی تر شما هستم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

**" من بودم و شدم " قسمتی از شعر بلند" ابراهیم در آتش " سروده احمد شاملو

__________________________________________________

پس نوشت :

متاسفانه همانطور که فکر میکردم خانم شرف این مسئله را شخصی برداشت کردند . من نه ایشان را میشناسم ، نه خانم حمیدی را . و بر عکس ایشان با هیچ کسی مسئله شخصی ندارم.

متوجه شدم که ایشان بعد از اینکه نوشته را برای سایت ها فرستادند ( چون نوشته در سایت های دیگر هم چاپ شده بود و شاید پیک نت چنین که میگویند کند ولی سایت های دیگر به اعتبار خودشان لطمه نمیزنند ) نوشته را تغییر دادند و تغییر داده شده آن را برای سایت ها فرستادند. ( در نسخه جدید بدون عذر خواهی اسم خانم امین را حذف کردند ، و پاراگرافی افزودند ، اما مسئله همرنگ نبودن شورت و کرست پروانه خانم و اهمیت آن در تاریخ مبارزات سیاسی ایران از نظر ایشان همچنان به جای خود باقی است ، همینطور برخوردهای شخصی ایشان با پروانه خانم ) در یاد داشت اولی که برای پیک نت نوشته بودند که الان تغییر عقیده دادند و پاک کردند ، اما یکی از دوستان در کامنت ها کپی پست ( کامنت 13 ) کرده است ، گله شان این بود که ( دقت کنید ) " مطلب را همانطور دست نخورده باقی گذاشتید " . ( ایشان ناراحت نیستند که پیک نت در نوشته ایشان دست برده ، ناراحتند چرا دست نبرده ) یعنی نوشته تغییر داده شده ایشان را به جای نوشته قدیم جایگزین نکرده.

من هم با سایت های مختلف در تماس هستم. ( با پیک نت قبلا نبودم، اینطور که میدانم مال توده ای هاست و از ایشان خوشم نمی آید، این یکی نوشته را برایشان فرستادم اما اینطور که معلوم است واقعا مال توده ای هاست :)) میدانم که سایت ها گاهی از جملات خود آدم استفاده میکنند و تیتر دیگری میگذارند. هرگز هرگز هرگز ندیده ام که کلمات آدم را عوض کنند و جملات جدیدی در دهان آدم بگذارند . اما این احتمال رامیدهم که پیک نت چنین کند چون تا به حال این سایت را امتحان نکرده ام.

در انتها ، ایشان که چیز دیگری را به جز تیتر اصلی نفی نمیکنند. تیتر اصلی را که برداریم و مثلا فرض کنیم کلمات بیحیا و بیقواره کلمات " فعلی" ایشان نیست ، در اصل قضیه فرقی نمیکند.

در مورد خانم شادی امین ، برخورد ایشان شاهکار است. ایشان که به همه خواندن را تجویز میکنند ( حتی در کامنت های من از من خواستند اول وبلاگشان را بخوانم و بعد قلم دست بگیرم ) مقاله خانم امین را حتی نخواندند ، و از روی فقط تیتر آن مقاله را ارزشگذاری کردند و خود خانم امین را هم برای رای دادن ، آنهم گریان ، به کنسولگری سفارت در فرانکفورت فرستادند ( هر چه نباشد ، فانتزی قوی دارند این خانم ) الان هم معذرت نمیخواهند در مورد تهمتی که به ایشان زدند. بلکه این را که خانم کار هم همین اشتباه را کرد ( من مقاله ای در این مورد از خانم کار نخواندم ) ملاک قرار میدهند و به خانم امین انتقاد میکنند که چرا همچی تیتری برای نوشته اش انتخاب کرد که کسانی مثل ایشان که از روی تیتر مقالات آنها را نقد میکنند و به نویسنده ها برچسب میچسبانند ، دچار اشتباه نمیشد. واقعا دست مریزاد. ( این را بگویم خانم شرف که توهین صرفا فحش خواهر و مادر نیست ، این که یک انسان شناخته شده در اپوزیسیون را گریان برای رای دادن به رفسنجانی به کنسولگری ایران در فرانکفورت بفرستیم ، تهمت است، توهین است ، و نیازمند عذرخواهی است. شما میتوانید بگویید عذر خواهی نمیکنید چون دلتان نمیخواهد ، اما نمیتوانید بگویید توهین نکردید . به هر حال این صداقت شماست که در اینجا مورد ارزشگذاری قرار میگیرد)

در خاتمه اینکه . بجز تیتر که میگویند حرفهای ایشان نیست. هیچ چیزی در این نوشته تغییر داده نشده. نقد من تنها دو سه خطش به تیتر اختصاص داشت. و بقیه خود مقاله بود. ایشان در وبلاگشان با حروف قرمز مرا به نان قرض دادن و استفاده از نسخه قلابی متهم کرده اند.( خدا را شکر که مرا به رای دادن به رفسنجانی متهم نکرده اند ، ایشان در اتهام زدند دارند سابقه دار میشوند ) اولا که این نسخه قلابی نیست.(به گفته خودتان فقط تیتر آن عوض شده خانم عزیز ، این خیلی با قلابی بودن فرق میکند ). ثانیا من خانم حمیدی را نمیشناسم و قصدی بر نان قرض دادن به ایشان یا هیچ کس دیگری ندارم. نگاه بسیار مردانه ایشان در نوشته خانم حمیدی برای من زیر سوال است ، و آن را نقد کرده ام و با این که با نام گنجی و با بالا رفتن از پلکان گنجی عقده های شخصی مان را خالی کنیم نمیتوانم کنار بیایم و آن را نقد کرده ام. این که نامه ای به نام دفاع از گنجی و مملو از بغضهای شخصی و کودکانه بخوانم برایم غیر قابل تحمل است و آن را نقد کرده ام. خانم حمیدی را نمیشناسم. شاید انسانی خودخواه و خود محور باشد و بلند بخندد و سیگارش را گوشه لبش بگذارد و هر وقت که میخندد از نگاه مردان کیفور بشود ، اما اینها به گنجی و موقعیت فعلی او ربط ندارد. این را نقد کرده ام.

ای کاش خانم شرف قدری بزرگسالانه تر با این نقد برخورد میکردند و نقاط ضعف خود را میدیدند و آنها را تصحیح میکردند ، به جای جبهه گرفتن و کیسه تهمت گشودن. در انتها پیشنهاد میکنم که آدرس یکی دیگر از سایت ها که مقاله ایشان را چاپ کرده است را به من بدهند که آن مقاله را به جای این لینک بدهم. خودم پیدا نکردم.

برای دوستانی که در اثر فیلتر بودن سایت قادر به خواندن نیستند ، در اینجا پی دی اف آن را گذاشته ام .
مقاله در سایت اخبار روز