Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

رفسنجاني، مهره سوخته؟ / سوسن آرام

*از آسمان وحی نازل نشده که دولت آمريکا حتما و در هر حال و هر آن در صدد سرنگونی رژيم اسلامی باشد، همان طور که هيچ حکم آسمانی نازل نشده که رژيم اسلامی اساسا ضد آمريکايی يا ضد امپرياليست باشد.

**در نشريه اکونوميست از قول ناظران گفته شده بود تمام داستان حکم حکومتی اين بود که خامنه ای می خواست با نيروی دکتر معين رفسنجانی را تضعيف کند. بنا بر اين نظر بيم از رفسنجانی در دستگاه رهبری بر اميد به او غلبه دارد. اما آن ها از کجا می دانند؟

رفسنجانی شناسنامه رژيم بوده و شناسنامه انقلاب هم که نزد مردم ايران رسوا شده است. همه تحليل هايی که رفسنجانی را مهره سوخته ارزيابی کرده اند، کم و بيش بر حقيقتی که در همين عبارت نهفته است تکيه دارند.

اما آيا مگر در اين انتخابات قرار است رژيم شناسنامه خود را به داوری مردم بگذارد؟ يا قرار است به داوری مردم تن دردهد؟ يا مردان رژيم چنان گنگ و گول شده اند که بر اين تصورند که می توانند مردم ايران را متقاعد کنند که به ولايت ملاها بر مردم مشروعيت بدهند؟

روشن است که پاسخ همه اين سوالات منفی است. حالا کسی ? و بيش از همه خود رژيم - ترديد ندارد که مردم در يک انتخابات آزاد رژيم اسلامی را از قدرت پايين می کشند. بنابراين رژيم درحال برگزاری يک , نه انتخابات , است تا بر شناسنامه رسوای خود يک مهر تقلبی ديگر بزند .آقای خامنه ای در همان آغاز رقابت های انتخاباتی با اعلام اين که نمی گذاريم کسانيکه به نظام وفادار نيستند، بر راس حکومت قرار گيرند، به همين واقعيت اشاره کرد. نظارتی هم که در کار نيست و نتيجه را توافقی بين مردان رژيم تعيين می کند. اين البته بدان معنا نيست که رژيم در جريان انتخابات تلاش نمی کند تعداد هرچه بيشتری از مردم را به شرکت در انتخابات و نوعی تسليم به وضع موجود وادار کند.

کارت رفسنجانی بر اساس قواعد دمکراتيک سوخته است، اما رژيم انتخاباتی بر اساس قواعد دمکراتيک برگزار نمی کند تا به کارتی معتبر براساس اين قواعد نياز داشته باشد. اما آيا رفسنجانی برای ,نه انتخابات,رژيم هم کارتی بی اعتبار است؟

مخرج مشترک اضداد
اگر رفسنجانی اعتبار دمکراتيک ندارد، اعتبار ضد دمکراتيک خود را از کجا می گيرد؟ به مشخصات رفسنجانی نگاه کنيم.
* رفسنجانی صرفنظر از اين که در جلو يا پشت صحنه باشد، يکی از قدرتمندترين مردان رژيم است. بايد توجه داشت رژيم جمهوری اسلامی برخلاف تاکيد کميته آمريکايی خطرات جاري، يک ديکتاتوری فردي، يا بنا بر روايتی ديگر يک رژيم سلطانی نيست، بلکه حکومتی اليگارشيک است. ناديده گرفتن اين مساله درک کشمکش بالايی ها را دشوار می کند و به ارزيابی جدی از اوضاع سياسی لطمه می زند، و به خصوص از اين نظر خطرناک است که مانع آن می شود دريابيم رژيم چه ظرفيتی برای برای يارگيری های غير منتظره از نيروهای درون و بيرون خود دارد.

رفسنجانی در طی 26 سال حاکميت جمهوری اسلامي، روابط و پيوندهای گسترده ای ايجاد کرده است. هم با مقامات با نفوذ روحاني، هم با شبکه سياسی ? نظامی قدرت، و هم با طبقه نورسيده و به شدت ثروتمند بورژوا.او از اين طريق به قدرتمندترين اليگارش سيستم تبديل شده و با اين توان واقعی است که در مقتدرترين نهادهای حاکم، از مجلس خبرگان گرفته تا شورای تشخيص مصلحت نظام جای گرفته است. هم عرض او در اليگارشی حاکم رقبای انتخاباتی او نيستند، خامنه ای است، که به نوبه خود بر چنين شبکه قدرتی تکيه دارد .

  • رفسنجانی به عنوان نامزد انتخابات حامل دو وعده است که نيازی به تبليغ آن در دوره انتخابات ندارد، بسياری از رقبايش سال هاست که با همه توان آن ها را در بوق دميده اند. يکی درمورد رابطه با آمريکا، ديگری انتقال دارايی ها و سرمايه های مردم به بخش خصوصی. جناح های تندرو و منفور تر هم به شيوه ای منفی يعنی با تبليغات ضد آمريکايی و تقديس تصاحب سرمايه های ملی توسط يک دولت اقتدارگرای فاسد، بردامنه تاثير اين تبليغات افزوده اند. [منظور از رقبا فقط دست نشانده های دستگاه ولايت در يا دکتر معين نيست، بلکه طيف رنگارنگ استحاله طلب، اصلاح طلب، سلطنت طلب، جمهوريخواه و مجموعا تمام نيروهايی که با اتکاء به نيروی خارجی می کوشند برای ربودن قدرت با رژيم و نامزدهايش رقابت کنند.]

نمی توان ادعا کرد رفسنجانی مواد پلاتفرم رقبا را ربوده است. فراموش نکنيم او مرد تعديل است و کسی است که با دولت ريگان قران و اسلحه رد و بدل کرد و همه اين ها را در زمانی انجام داد که اپوزيسيون به اصطلاح اصلاح طلب داخلی داشت خط و نقطه های قانون اساسی جمهوری اسلامی را جابه جا می کرد و طيف قدرت طلب خارجي،از جمله رضا پهلوي،با تبری از سياست مشغول بيرون کشيدن گليم خود از آب و خريد مستغلاتی در خارج برای ايام بازنشستگی بودند.

توجه به اين نکته هم مهم است که گشايش بازار و بويژه تعديل علاوه بر جنبه های اقتصادي، از زاويه سياسی نيز برای رژيم جمهوری اسلامی مهم بود. در واقع رژيم از اين طريق توانست از فشار خارج بر خود بکاهد، روابط خود را با دنيای خارج گسترش دهد و از انزوای کامل خود طی اين سال ها جلوگيری کند.

**رفسنجانی اگر بتواند توافق يارانش در اليگارشی حاکم را جلب کند، دو وعده جذاب ديگر هم دارد که حداقل رقبايش در طيف قدرت طلب خارجی به کلی از آن عاجزند: يکی در رابطه با سلاح های هسته ای و ديگری در رابطه با جنبش اسلامی خاورميانه، بويژه در عراق و افغانستان.

مساله سلاح های هسته ای برخلاف آن چه در ايران شايع شده و همانطور که بسياری از تحليل گران تذکر داده اند برای رژيم اسلامی عمدتا وسيله ای است برای معامله و مجادله با آمريکا نه اروپا. همانطور که رابطه رژيم با طيف گسترده ای ازنيروهای اسلامی در عراق و ساير مناطق بحران زده خاورميانه همين نقش را بازی می کند و به همين جهت هر از چند گاهی نمايشی از داوطلبين عمليات انتحاری برای بازتاب گسترده در تلويزيون های عربی به راه می اندازد تا اين مساله را به آمريکا ياد آوری کند.

رفسنجانی آن قدرت و نفوذی را که در دستگاه حاکم دارد پشت تقاضاها ی رنگارنگ و گاه متضادی نهاده است که رقبای اش در طيف قدرت طلب و جويای قدرت در داخل و خارج سال هاست تبليغ می کنند و به مهم ترين سخنگوی اين خواست ها تبديل شده است: در رابطه با حفظ نظام، در رابطه با بازارو دفاع از نئو ليبراليسم، در ساخت و پاخت با آمريکا، در مورد منازعات هسته ای و کمک به آمريکا در برون رفت از مشکلاتش در عراق و خاورميانه.

اما در شرايط کنوني، ارزيابی از انتخابات رژيم بدون توجه به وضعيت و سياست های آمريکا در رابطه با رژيم بی معنا خواهد بود.

از مهار متقابل تا...
اگرچه عواقب جنگ عراق، تاکنون مانع نقشه قبلی آمريکا مبنی بر پيشروی نظامی به سوی ايران شده است، ولی با توجه به ويژگی های کنونی کاخ سفيد به هيچ وجه نمی توان با قطعيت پيش بينی کرد آمريکا از سياست خود مبنی بر تغيير رژيم در آينده نزديک صرفنظر کرده است. با وجود اين ميتوان يک ارزيابی واقعی از موقعيت کنونی آمريکا در خاورميانه بدست داد و بر مبنای آن پيش بينی کرد دخالت نظامی در همين شرايط کنونی چه عواقبی برای آمريکا دارد.

حالابه طور قطعی دوره پيروزی تصوری "virtual" دمکراسی در خاورميانه که اوايل امسال تبليغ می شد پايان يافته و بدتر از آن معلوم شده تصورات القايی تماما بر هيچ بنا شده بود. در عراق عمليات ماتادورو تهاجم ارتش آمريکا به چهار شهرع و بسيج 40000 مامور عراقی برای تعقيب خانه به خانه به شيوه ای که پينوشه بعد از کودتا درشيلی در پيش گرفته بود به تنهايی بی پايه بودن ادعاها در مورد انتخابات عراق و دولت برآمده از آن را نشان ميدهد. در فلسطين ديگر حتی نمی توانند انتخابات آينده پارلمانی را برگزار کنند و آن را به تاخير انداخته اند. ازبکستان مثل پتک بر سر انقلاب مخملی فرود آمد. خشونت در افغانستان بالا گرفته و آمريکا دست به سوی طالبان دراز کرده است. در مصر نتيجه تحولات "اميد بخش" خانم رايس وقتی اخوان المسلمين سر و کله خود را نشان داد به مشت محکم آشنای مبارک تبديل شد. ميتوان خبرهای ناگوار در اين رابطه را ادامه داد،عربستان، پاکستان...

اما دو عامل مهم ديگر را بايد در نظر گرفت تا بتوان نتايج اين تحولات در خاورميانه را مورد ارزيابی قرار داد:
يک: وضعيت بحرانی اقتصاد آمريکا، که فورا اين سوال را پيش می آورد آيا آمريکا می تواند يک تکان بزرگ ديگر در خاورميانه را که بی ترديد به يک شوک نفتی جديد منجر خواهد شد، بپذيرد؟
دو: وضعيت نيروی نظامی آمريکا در عراق. بنا بر پژوهش های دقيق نفس نيروهای نظامی آمريکا در عراق به شماره افتاده است، به طوريکه در آخرين فراخوانی به خدمت نظامی از اشخاص بالای 50 ساله دعوت کرده اند داوطلبانه به خدمت بروند. طرح قانون نظام وظيفه جديدی به کابوسی برای خود دولت بوش تبديل شده است.

بنابراين هم رژيم اسلامی در داخل و خارج در بحران است، هم آمريکا دچار مشکلات عظيمی است. دو نيرو که هردو در حوزه عمل خود تا سر حد جنون سياست های جنايتکارانه و ويرانگری را پيش برده اند، اکنون گرفتار عواقب سياست ها ی خود شده اند و به بحران گرفتار آمده اند. و می توانند به هم کمک کنند. حداقل منافع هر دو ايجاب می کند که با هم همکاری کنند.

البته موانع اين همکاری زياد است و به اندازه کافی هم مورد تاکيد قرار گرفته است. اما از اين موانع عملی نبايد نتايج غير منطقی اتخاذ کرد. از آسمان وحی نازل نشده که دولت آمريکا حتما و در هر حال و هر آن در صدد سرنگونی رژيم اسلامی باشد، همان طور که هيچ حکم آسمانی نازل نشده که رژيم اسلامی ضد آمريکايی يا ضد امپرياليست باشد. چنان که ميدانيم ضد آمريکايی شدن رژيم به شيوه کنونی از آسمان نيامد، بلکه از استيصال رژيم و شروع اعتراضات مردم به رژيم بعد از انقلاب شروع شد که به طرح توطئه گرانه اشغال سفارت آمريکا انجاميد، وگرنه قبل از آن دو طرف برای سازش تلاش می کردند.

حتی اگردر شرايط کنونی موانع عملی برای همکاری درازمدت خيلی بزرگ باشد، و يا اگر آمريکا به خاطر نقشه های دراز مدت خود در مورد ايران قصد نهايی اش برای " تغيير رژيم " را رها نکند، حداقل در شرايط کنونی معقول ترين راه حل برای هر دوطرف اين است که از ضعف ها و جنايات يک ديگر برای مهار طرف متقابل استفاده کنند و لااقل يک دوره تنفس برای خود بخرند.

اين که منطق سياست و منافع دو طرف ايجاب می کند به نوعی سازش دست بزنند، البته به اين معنا نيست که در عمل هم چنين کنند. چنان که ميدانيم هم در کاخ سفيد و هم در جماران مردانی حکومت می کنند که حتی منافع حکومتی خود را قربانی منافع فرقه ای دار و دسته های درونی خود می کنند. ولی ترديد نيست که در هر دو حکومت, دار و دسته هايی هستند که به مزايای يک سازش حتی اگر موقت هم باشد فکر می کنند.

پيشنهادهای رفسنجانی در اين بازی ناپاک است که جذاب می شود- برای هر دو طرفی که در ميان آن ها قرار گرفته است، يعنی هم برای آمريکا و هم برای رهبری نظام. و در اين رابطه رفسنجانی مهره ای است که به آسانی قابل جايگزين نيست. به عنوان متنفذترين اليگارش رژيم که از حوزه علميه و آستان قدس رضوی گرفته تا سرمايه داران بزرگ در داخل و خارج کشور دامنه نفوذ خود را گسترده، در ائتلاف با خامنه ای می تواند خدماتی به آمريکا ارائه دهد که به هيچ وجه از خاتمی بر نمی آمد و می تواند برای حفظ نظام نقشی را بازی کند که به هيچ وجه از حسين شريعتمداری بر نمی آيد. در رسانه های خارج هم در آمريکا و هم دراروپا اکنون از رفسنجانی با لحنی مثبت ياد می کنند و اين بعد از شکست اصلاح طلبي، امتياز کمی برای رژيم نيست.
اما...

بيم و اميد رژيم
وجود يک احتمال و امکان به معنی وقوع احتمال و توافق نيروهای قدرتمند رژيم به استفاده از آن امکان نيست. آيا رهبری رژيم و در راس آن خامنه ای با هاشمی توافق کرده اند و هاشمی انتخاب اصلح آن هاست يا او خود را به آن ها تحميل کرده است؟ اين سوالی است که پاسخ به آن مستلزم اطلاعات است و چنين اطلاعاتی در دسترس مردم قرار ندارد. آنچه مسلم است و رويدادهای اخير آن را تاييد می کند اين است که هاشمی در درون اليگارشی حاکم مخالفان جدی دارد. علاوه بر اختلاف بر سر تقسيم سهم چه در قدرت و چه در ثروت، احتمالا اختلاف در ارزيابی از سياست آمريکا نيز بايد نقشی در اين اختلافات بازی کند. همه می گويند او آدمی است " پراگماتيست" و اين برای بخش هايی از اليگارشی حاکم ترس آور و موجب عدم اطمينان است و برای آن ها اين سوال را پيش می آورد آيا او در جهت منافع کل نظام و همه اجزای اصلی آن حرکت می کند يا در جهت منافع دار ودسته بخصوصی از نظام؟ و آيا اين دو دسته منافع بر هم انطباق دارند؟

پاسخی که دستگاه رهبری به اين سوال می دهد نتيجه صندوق را تعيين می کند. زيرا اگر قبول کنيم که اين انتخابات از نوع انتخابات های نمايشی است ? که هست ? در اين صورت نه آرايی که به صندوق ريخته ميشود، بلکه رايی که دستگاه رهبری در صندوق می گذرد، نتيجه انتخابات را روشن می کند، مگر اين که رويدادی مثل دوم خرداد که فعلا در چشم انداز نيست، يا وقايع غير قابل پيش بينی ديگر شرايط را عوض کند. البته رای هايی که در صندوق ريخته می شود، هر مقدار باشد، در چانه زنی های درون دستگاه قدرت مورد استفاده قرار می گيرد، همانکار که دوم خردادی ها می خواستند با رای مردم بکنند.

رژيم هيچ کارتی در اين بازی نمی تواند از آستينش در بياورد که برايش نزد مردم مشروعيت بياورد. اما در بازی انتخاباتی نامشروع رژيم برای بقا که در شرايطی مهلک برای رژيم صورت می گيرد، رفسنجانی کارتی است که برای دستگاه رهبری رژيم اميدی آميخته با بيم بوجود می آورد. در تحليل هفته گذشته نشريه اکونوميست از قول ناظران گفته شده بود تمام داستان حکم حکومتی اين بود که خامنه ای می خواست با نيروی دکتر معين رفسنجانی را تضعيف کند. بنا بر اين نظر بيم از رفسنجانی در دستگاه رهبری بر اميد به او غلبه دارد. اما آن ها از کجا می دانند؟ اين سوال تا پايان انتخابات باز می ماند.

بساط رفسنجانی از کالاهايی که رژيم و قدرت دولتی از يک سو و انواع اپوزيسيون ارتجاعی از سوی ديگر در خرجين اش سرازير کرده اند، رنگين شده است. همين به تنهايی نشان ميدهد چگونه دشمنان مردم به هم قابل تبديل اند و چرا بايد از آن ها فاصله گرفت. شايد در هيچ زمان از تاريخ ايران وجود نيروی مستقل و وفادار به دمکراسی و مردم و منافع ملی ايرانيان اين همه اهميت نداشته است.

روشنگرى