Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

رأی دادن حق مردم است. تحریم، چه؟ / لاله حسین پور

اما بحث انتخابات ریاست جمهوری در ایران بسیار روشن تر از آنچه تصور می شد، به پیش می رود. حداقل روشن تر از آن سناریویی که در ذهن خانم کار رژه می رفت و تمایل داشت با کاندیداتوری یک فرد سرشناس (لابد سازگارا) و با حمایت مجامع بین المللی (لابد بوش) اوضاع ایران را بر هم بریزد و با یک فشار همه جانبه رژیم ایران را وادار به عقب نشینی (لابد انصراف از حکومت کردن!) نماید.


از آن دورانی که دمکراسی مساوی حق رأی شمرده می شد، یک تاریخ گذشته است. دورانی که جایگاه افراد با انتصاب ها پر می شد، دورانی که پسر به طور اتوماتیک و ارثی جای پدر را اشغال می کرد و انتخاباتی هم اگر بود، جز نتیجه فرمایشات، حاصل دیگری نداشت. دورانی که نیمی از جمعیت، زنان، نه تنها مثل امروز از حقوق برابر با مردان محروم بودند، بلکه حتی حق استفاده از رأی و نظر خویش را نیز نداشتند. دورانی که رأی گیری، حق رأی همگانی ، رفراندم و نظرخواهی، مصداق دمکراسی محسوب می شد، سپری شده است.

امروز می بایست کمی در این مصداق تأمل کرد. بارها تجربه کرده ایم که چگونه رأی گیری های نابهنگام به تلاشی یک جمع انجامیده و یا اینکه با چند رأی بیشتر، بر دیکتاتوری اکثریت صحه گذارده شده است. دیده ایم که چگونه قبل از یک صف آرایی آگاهانه نظرات، با رأی گیری زودرس، اغتشاش در نظرات بوجود آورده و باعث احیای یک دگم جدید شده ایم. چگونه با در دست داشتن امکانات و ارتباطات، افکار عمومی را در میان مردم تغییر جهت داده و رأی ها را از یک کیسه به کیسه دیگر وارد می کنیم.

بنابراین نفس حق رأی را نباید تقدیس کرد، بلکه باید شرایطی را که تحت آن رأی گیری انجام می شود، بررسی کرد و آنجاست که می توان از دمکراسی صحبت کرد. برای بررسی چنین شرایطی نیز باید شاقل داشت. شرایط را با میل و اراده عده ای در این لحظه یا آن لحظه نمی توان بوجود آورد. شرایط را نیز باید توسط قراردادها، قوانین و نهادهای ناظر بر آن بوجود آورد. تا قوانینی دمکراتیک و نهادی دمکراتیک ناظر بر آن وجود نداشته باشد، صرف رأی گیری یا همه پرسی نمی تواند به هیچ وجه حامل دمکراسی باشد.

حال اثبات اینکه انتخابات ریاست جمهوری در شرایط کنونی ایران، غیر دمکراتیک برگزار می شود، هوش سرشاری نمی خواهد. اما اینکه تحت همین شرایط، آیا می توان از فرصت هایی استفاده کرد که از آن طریق امکانات جدیدی برای تنفس مردم ایران در هوای بازتری فراهم گردد، بحث یکی دوماهه اخیر در مجامع عمومی، سایت ها و روزنامه هاست.

تشکل های زنان بعد از بحث و تردیدهای فراوان که در جلسات و اینجا و آنجا مطرح کردند، به وضوح این فرصت ناداشته را به لقایش بخشیدند. خانم پروین اردلان مقایسه جالبی داشت در رابطه با فرصتی که زنان در دوم خرداد با انتخاب خاتمی بدست آوردند و فعالانه خواسته ها و مطالبات زنان را طرح کردند و به هیچ کدام از آنها دست نیافتند و شرایط کنونی که همه چیز از قبل دیکته شده است و جایی برای توهم فرصت یابی دوباره باقی نمی گذارد.
هرچند که جناحی از زنان به طور آگاهانه و برای برجسته کردن مفهوم رجال در قانون اساسی، سیاست کاندید کردن زنان را پیش بردند که در نهایت به یک تظاهرات اعتراضی در مقابل مجلس انجامید.

اما بحث انتخابات ریاست جمهوری در ایران بسیار روشن تر از آنچه تصور می شد، به پیش می رود. حداقل روشن تر از آن سناریویی که در ذهن خانم کار رژه می رفت و تمایل داشت با کاندیداتوری یک فرد سرشناس (لابد سازگارا) و با حمایت مجامع بین المللی (لابد بوش) اوضاع ایران را بر هم بریزد و با یک فشار همه جانبه رژیم ایران را وادار به عقب نشینی (لابد انصراف از حکومت کردن!) نماید. مهرانگیز کار بشدت از عمل کرد برخی سیاسیون و آنهایی که به مردم تکلیف می کنند تا انتخابات را تحریم نمایند، شاکی بود. او که وجود دمکراسی در ایران را محرز می داند و از این نظر میان ایران و کشورهای هم جوار تفاوت قائل می شود (تفاوتی که واقعی است، اما ربطی به وجود دمکراسی واقعی در ایران ندارد) طبیعی است که بالماسکه انتخابات را نیز که هر بار بیش از پیش به شکل یک انتصاب از قبل تعیین شده درآمده، جدی بگیرد. در اینجا دیگر شرایط کاملا غیر دمکراتیک در انتخابات ریاست جمهوری مطرح نیست، بحث بر سر تعیین یک مهره دیگر، البته منطبق با معیارهای طرفداران فراخوان ملی رفراندم و از آن طریق تغییر رژیم با کمک کشورهای خارجی است. امید به اینکه شاید به این وسیله موانع جدی و ساختاری ناگهان تبدیل به امکاناتی جهت ایجاد یک جمهوری دمکراتیک گردد. یک ساده اندیشی محض! (نقل قول ها به معنی از مقاله خانم کار: یک پیشنهاد) اما آن چه در این معادلات گم شده است، نقش مردم در چنین انتخاباتی و در حکومت جانشین است.

همچنین بحث انتخابات ریاست جمهوری در ایران روشن تر از مشکل و تناقضی پیش رفت که آقای بهنود در پاسخ به جوانی از میهن مان داشت که گویا در شرکت یا تحریم انتخابات مردد بود و مسعود بهنود را هم به تردید انداخته بود، که آخر چه جوابی به چنین پرسشی بدهد! فاکت این است که گذشته از سازمان ها و نهادهای سیاسی در ایران، روز به روز اقشار بزرگتری از مردم به دسته تحریم کنندگان می پیوندند. شورای نگهبان جام زهر (هرچند که جام زهر در جمهوری اسلامی به شربت شوکران تبدیل شده است و هربار کسی آن را سر می کشد) را نوشید و حاضر شد، رد صلاحیت معین را پس بگیرد و بدین ترتیب شرکت حزب مشارکت را در انتخابات تضمین کند.
اما مردم با اعلام اینکه معین ، نام دیگر خاتمی است و وقتی خاتمی 8 سال آزگار نتوانست کاری از پیش برد، معین به طریق اولی کاری نخواهد کرد، تحریم را سرلوحه تاکتیک خود در این انتخابات قرار دادند. مردم به درستی می دانند که با وجود تفاوت های بارز میان معین و رفسنجانی، نتیجه عمل کرد هردو در صورت ریاست جمهوری فرق چندانی با هم نخواهد داشت.