Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

زنان در مقام جنس اول / رويا صحرايي

بگذريم (اما لطفا فراموش نكنيم!!)، كافي است كه عزيراني كه در بالا ازشان ياد شد به جاي اين همه تلاش براي اثبات حقانيت‎شان فقط تا گران نشده يك بليط رفت و برگشت 130 توماني متروي شهري بگيرند و در ايستگاه بهشت زهرا پياده شوند.



نمي دانم چرا اينهايي كه همه اش از جنس دوم و سوم و دهم بودن زنان در جامعه صحبت مي كنند و يا آنهايي كه از مساوي بودن اما نامتشابه بودن حقوق زن و مرد سخن مي‎رانند، سري به بهشت زهرا نمي زنند تا ببينند كه زنان نه درجه دوم هستند و نه داراي حقوق مساوي نامتشابه، بلكه صد در صد درجه اول‎اند و داراي حقوق بيشتر. پيشنهاد مي‎كنم خانم‎ها و بعضا آقايان! عزيزي كه دغدغه مسائل زنان را دارند به جاي اين‎كه خودشان را خسته كنند و با كفش‎هاي آهني از پله هاي كاخ دادگستري بالا و پايين بروند و حرص وجوش بخورند و در نهايت با دل و جاني خسته در كتاب‎هاي حقوقي و فقهي دنبال سوراخ دعاي گم شده بگردند و يا خبرنگاران عزيزمان داخل مجلس و " البته گاهي هم پشت درهاي بسته مجلس"! وقت خود را تلف كنند سري به بهشت زهرا بزنند.

(پاورقي اول: ببخشيد حرفم را قطع مي‎كنم اما بايد خطاب به اين خبرنگاران عزيز بگويم، يكي نيست بگويد مگر كسي از شما مي‎پرسد كه چقدر حقوق مي‎گيريد، آن هم موقعي كه نمايندگان محترم مجلس درگير جلسات علني و غير علني موضوع گراني ميوه و خرج و مخارج شب عيد بودند! عزيزان چكار به كار ديگران داريد، سرتان بيندازيد پايين يكي يكي خبرهاي رد لوايح از بالا را اعلام كنيد.)

بگذريم (اما لطفا فراموش نكنيم!!)، همه ما زن‎ها حتما يكي از افتخارات ذيل را يدك مي كشيم يا نام بزرگوار پدر و پدربزرگ‎هايمان را, يا به افتخار همسري مردي نائل شده ايم كه البته اگر اين افتخار عنوان مهندس يا دكتر را هم به دنبال داشته باشد چه بهتر، مفت و مجاني خانم دكتر يا خانم مهندس مي‎شويم!! يا برادري غيرتمند را در كنار خود داريم، البته چه عرض كنم كنار كه نه در واقع بر تارك سايه مبارك برادري غيرتمند نشسته ايم كه صد البته دستان پرمهر همگي آنها با شاخه گلي از بوستان شرافت هر وقت كه قانون و سنت‎هاي ديرينه‎مان بنا به دلايلي از زير بار قصاص ما زنان مجرم شانه خالي كند، لبيك‎گويان به سنت‎هايي كه آن‎ها را براي يك چنين روزي پرورش داده (روز مبادا) وارد ميدان مي‎شوند و سرت را گوش تا گوش مي‎برند!... به هر حال زيرسايه اين پرچم‎هاي پر افتخار زندگي مي كنيم. من پيشنهاد مي كنم كه همه عزيزان فعالان حقوق زن و روزنامه‎نگاران محترم به جاي اين همه صرف هزينه براي ايجاد كتابخانه زنان(!)، برگزاري كارگاه‎هاي مختلف و سيمنارها و غيره و غيره، سري به بهشت زهرا بزنند.

(پاورقي دوم: كه البته اميدواريم اين سمينارهاي زنان هم به سمي‎نهار تبديل شود چون طفلكي ها دولتي نيستند و پولي در بساط ندارند . حالا اگر انشاالله خبر بودجه اي كه آمريكا براي اين غير دولتي ها درنظر گرفته راست باشد شايد چيزي هم عايد اين سازمان‎هاي غيردولتي زنان بشود و بتوانند براي جلب مشتري نهار هم بدهند!! ببخشيد باز هم وسط حرف خودم پريدم و بحر طويل آوردم.)

بگذريم (اما لطفا فراموش نكنيم!!)، كافي است كه عزيراني كه در بالا ازشان ياد شد به جاي اين همه تلاش براي اثبات حقانيت‎شان فقط تا گران نشده يك بليط رفت و برگشت 130 توماني متروي شهري بگيرند و در ايستگاه بهشت زهرا پياده شوند. باور كنيد كه چند روز پيش كه به خاطر فوت عمه جانم به آن جا رفته بودم ـ "خدا انشاالله تمام رفتگان شما را هم بيامرزد" ـ از اين همه مهم بودن خودم به عنوان يك زن مات متحير به دور خودم مي چرخيدم. نمي‎دانستم از كدام يك از حقوق اعطا شده به زنان كه يك دفعه روي سرم آوار شده بود استفاده كنم و پاك عمه جانم يادم رفته بود. در قطعه‎اي كه اين پيرزن 79 ساله را به خاك مي سپردند، چهار متوفاي ديگر هم بود يكي پدر يك خانواده بود ديگري برادر يك خانواده و يكي ديگر هم مادر يك خانواده. البته چه فرقي مي كرد مهم اين بود كه همه‎ي آن‎ها زناني را به عنوان دختر، همسر يا خواهر به دنبال خود داشتند و اين سعادتي بود هم براي رفتگان و هم براي بازماندگان!

چهار قاري كه هر كدام چند دستگاه اكو را همراه خود داشتند يك صدا فرياد مي زدند و زنان اين خانواده‎ها را صدا مي‎زدند. تا يادم نرفته بگويم حتما يك تكه پنبه را قبل از رفتن با خود ببريد حتما لازم‎تان مي شود!
باور كنيد همگي با سوز و گداز در رديف‎هاي مختلف آوازي مثل دشتي و شور ...، دختران, زنان و مادران و خواهران متوفي‎ها را صدا مي زدند! البته نه فكر كنيد بدون كسب اجازه از محضر آقايان محترم‎شان، خير آن‎ها اول از حضور آقايان عذرخواهي مي‎كردند و از آن‎ها درخواست مي‎كردند كه به كناري بفرمايند و با حفظ ريتم رديف آوازي خود به همگي يادآوري مي‎كردند كه :
اوني كه دلسوز مادر , دختره
اوني كه غمخوار پدر , دختره
اوني كه عاشق برادر , خواهره!!!

البته جايگاه مادر كه معرف حضور همه است و نياز به گفتن نداره .
خلاصه با سوز و گذار و شرمندگي از محضر آقاياني كه بنابه درخواست آنها به كناري فرماييده بودند! از خانم‎ها براي توي سر زدن و گريه و فغان كردن دعوت مي كردند كه جلو بيايند. و آقايان هم تن داده بودند كه موقتا به كناري بايستند و مطمئن بودند كه در مراسم نهار حتما خودشان هستند كه اول مي‎فرمايند!

جايي هم كه قاري‎ها متوجه مي‎شدند كه متوفي، گريه‎كن زيادي ندارد ـ مثل عمه خانم بيچاره من كه بعد از سال‎ها مريضي و زجر كشيدن، مرگ برايش سعادتي بود ـ فرياد مي زدند كه صبيه گرامي اين مرحوم كجاست! من ابتدا فكر كردم كه صبيه فقط به اين خاطر كه زماني كه اسم پسرهاي عمه جانم را ليست كرده بودند (البته با ذكر عنوا‎ن‎هايشان!!) يادشان رفته بود كه اسم دخترعمه جانم را بنويسند، اما بعدا با تكرار نام صبيه از سوي قاري‎هاي ديگر متوجه شدم كه اين فراموشي از نوع ديگري است! طفلك دخترعمه جانم (كه البته انگار نه اسم داشت و نه هويتي و نه عنواني) در اين وضعيت خودگم كرده مدام در رديف‎هاي مختلف آوازي مخاطب قرار مي‎گرفت كه: ”صيبه محترمه گريه كن تا فردا نگويند كه اين مادر زجركشيده گريه‎كن نداشته“!! خلاصه محشري است اين بهشت زهرا، كافي است مادر , دختر يا همسر متوفي باشي يك دفعه تمام درها به رويت باز مي‎شود و مي‎تواني قبل از تمام مردها گريه كني و ضجه بزني و تمام بلندگوها تو را كه يك زن هستي در يك وفاق جنسيتي يا شايد هم هويتي با ديگر هم‎جنسانت يك صدا فرا مي‎خوانند: ”صبيه“!! خوب چه اهميتي هم دارد كه اسمت چيست، همين كه نقش گريه‎كن دلسوخته را خوب بازي كني كافي است. فقط بايد كمي مواظب باشي داغ از دست دادن عزيزت را با خوشحالي جنس اول شدنت كه در بلندگوها آن را فرياد مي‎زنند قاطي نكني و گيج نشوي. هميشه اين فرصت دست نمي‎دهد!
تريبون فمينيستي ايران