Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

درباره قره العين / مریم خراسانی

عشق يه هر لحظه ندا مي كند
هر كه هواي ره ما مي كند

بر همه موجود صدا مي كند
گر حذر از موج بلا مي كند

پا ننهد بر لب درياي من

"قره العين"

در سال 1191 هجري شمسي مقارن با سال 1812 ميلادي در شهر قزوين ، در خانواده اي ثروتمند و مذهبي ، دختري به دنيا آمد به نام زرين تاج ، فرزند حاج ملامحمد صالح برغاني قزويني از علماي معروف زمان خود در قزوين . زرين تاج در دوران كودكي با خواهرش مرضيه مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و بعد به تحصيل فقه و اصول و كلام و ادبيات عرب پرداخت.زرين تاج به كمك استعداد و علاقه فراوانش به كسب دانش سرانجام زني شدصاحب قلم، شاعر و سخنران كه به ادبيات و فقه و اصول كلام و تفسير زمان خودمسلط بود مي گويند برادرش عبدالوهاب قزويني كه ازدانشمندان بوده درباره خواهرش گفته است: "درحضور او جرات تكلم نداشتيم و بحدي معلومات وي همه را مرعوب ساخته بود كه در مسائل مورد بحث چنان آن ها را واضح و روش براي ما مدلل مي ساخت كه فوراً همه سرافكندد و خجلت زده بيرون مي رفتيم."زرين تاج درخانه پدر به مدد او ازپشت پرده درتمام مباحثات پدر و شاگردانش شركت مي جست و از اين رو با مباحث مهم عرفاني و فلسفي آن روزگار آشنايي پيدا كرد، از جمله با عقايد شيخ احمد احسائي و پيروان وي موسوم به شيخيه بعدها كه در سن 14 سالگي به عقد و ازدواج پسرعمويش ملامحمد فرزندحاج ملاتقي برغاني از اعاظم مجتهدين اصولي درآمد ، پيش از گذشته با اختلافات علماي شيخيه و اصوليين كه در آن زمان در همه جا و از جمله در شهر قزوين اوج گرفته بود ، آشنا شد . مشاجرات و مباحثات اين دو دسته نظر كنجكاو و زرين تاج را كه اساس تحصيلاتش بر عقايد علماي اصولي مبتني بود به خود جلب كرد و پس از يك سلسله مطالعات درآثار شيخيه و حشر و نشر با پيروان اين آيين عاقبت به جانب ملك شيخيه گراييدو با سيد رشتي جانشين شيخ احسائي كه دركربلا اقامت داشت به مكاتبه پرداخت.وي طي مكاتبات با سيد رشتي با ملكي آشنا شد كه در مخالفت صريح با احكام علماي مرتجع آن روزگار بود . زرين تاج كه طبعي پرشور ، حساس و شخصيتي مترقي داشت به هيچ وجه نمي توانست با علماي مرجع زمان كه طرفدار وضع موجود بودند و با حكومت فاسد قاجاريه سازش مي كردند و نيز با سنتها و معتقدات عقب مانده شان مخالف هرگونه رشد و تعالي زنان بودند ، موافقتي داشته باشد ؛ لاجرم در جبهه مخالف پدر، شوهر و پدرشوهر خويش قرار گرفت. او كه شيفته شخصيت سيدرشتي شده بود، سه فرزندش را به شوهر سپرد و به شوق ديدار سير رهسپار كربلا شد ؛ و در اواخر عمر سيدرشتي در محضر او به كسب دانش پرداخت و از سوي او به قره العين ملقب گشت . پس از مرگ سيد رشتي در خانه او اقامت گزيد و از پس پرده به تعليم شاگردان وي پرداخت . قره العين در اين زمان 29 ساله بود . در اين هنگام يكي از شاگردان سيد رشتي به نام سيدعلي محمد شيرازي ملقب به "باب" در شيراز دعوي كيش جديدي نمود . باب اعتقاد داشت كه ذات خدا قابل شناخت نيست و از اين رو در

دورانهاي مختلف گوشه اي ازذات حق درانساني به نام پيامبر ظهور مي يابد تامردم بتوانندتا حدودي به شناخت صفات خدا نائل شوند . و اين هر بار به شكل كاملتري رخ مي دهد . چنانكه هر پيامبري با سنت پيامبران پيشين خود انسان كاملتري است و آئين جديدتر و مترقي تري را براي مردم به ارمغان مي آورد ؛ اين حكم براي باب و آيين وي نيز صادق است ، و سالها بعد پس از باب نيز پيامبر جديدي با آئيني جديدتر ظهور خواهد كرد كه مردم بايد به او بگراوند . به اين ترتيب بود كه سرشت حقيقت جو و پرتلاش قره العين كه مدام در پي كسب تعالي و آزادي و پشت سرگذاشتن سنتها و خرافه ها و آئين كهنه بود، پس از ديدن آثار و نوشته هاي باب و مكاتبه با او ، درشمار نخستين ياران باب درآمد و از او لقب طاهره گرفت و آشكارا به تبليغ عقايد وي پرداخت . قره العين فعالانه به اطراف و اكناف نامه مي نوشت و مردم را به كيش نوين دعوت مي كرد . او حتي با پدر و عمو و شوهر خود نيز از طريق مكاتبه به مباحثه پرداخت . شور و هيجاني كه قره العين با سخنراني هاي نغز و شيواي خود در ميان مردم به پا مي كرد ، به زودي سبب شد كه عده زيادي را به گرد خود جمع كند . همين امرسبب مخالفت علماي روحاني ايراني مقيم كربلا و اعتراض آنها به دولت عثماني شد . قره العين و يارانش در سال 1221 شمسي از عراق اخراج و وارد ايران شدند . قره العين در تمام مدت سفر از هر كجا كه عبور مي كرد فعالانه به تبليغ مسلك جديد مي پرداخت و تصميم داشت به تهران برود و با علماي آنجا و نيز با محمدشاه قاجار به مباحثه بپردازد . پدرش كه از تصميم او مطلع گشت وي را به قزوين فراخواند . در آنجا به كمك شوهر و پدرشوهر تلاش كردند كه زرين تاج را از مرام جديدش منصرف گردانيده و او را به خانه شوهر نزد فرزندانش بازگردانند . ولي قره العين از اين كار سر باز زد و پس از كشته شدن پدر شوهرش به دست پيروان باب مخفيانه از قزوين گريخت و به تهران آمد . در اين زمان باب كه در زندان ماكو به سر مي برد، ازداخل زندان دستورداد كه مريدان وي گرد ملاحسين بشرويه ملقب به باب الباب كه درخراسان اقامت داشت جمع شوند. قره العين به همراه بابيان ديگر از سراسر ايران به جانب خراسان روانه شده و در قره العين بدشت نزديك به شاهرود توقف كردند تا ملاحسين بشرويه اي به ‌آنها بپيوندد . در مباحثاتي كه ميان قره العين و ديگر بابيان در بدشت انجام مي گيرد وي طرفدار آشكار كردن عقايد اصلي باب ، مبني بر آوردن ديني مترقي تر از اسلام ، است و ديگران مخالف اين كار مي باشند . سرانجام قره العين به همراه حاج محمد علي بارفروشي ملقب به "قدوس" در اين مباحثات پيروز مي شوند. و با اتكا به تعاليم باب مبني بر تساوي حقوق زن و مرد و با همكاري قدوس، قره العين براي نخستين بار در تاريخ ايران بي حجاب در اجتماع مردم و هواداران باب ظاهر شده و به تشريح عقايد باب مي پردازد . قره العين در اين سخنراني ها علاوه بر تشريح و تفسير افكار و آثارباب براي توده بابيان و مردم، جنبه هاي انقلابي نظير انديشه هاي مساوات گرايانه مزدكي در زمينه اشتراك زمين و اموال ديگر و نيز آزادي زنان را ضميمه خود كرده ، در واقع به تعاليم باب مي افزايد. او صريحاً از مردم ميخواهد كه بهره مالكانه و ماليات به دولت و فئودال ها را نپردازند و زنان خود را از خانه ها بيرون آورده و به اجتماع وارد كنند .

طبيعي است كه اجتماع بدشت شور و غوغاي فراواني در ميان مردم به پا كرده و حكومت آن را بر

هم ميزند. قره العين به همراه قدوس و يارانش به مازندران مي روند. قدوس در قلعه طبرسي اقامت مي كند و قره العين به نور مي رود. بابيان در قلعه طبرسي به شيوه اي راديكال عقايد خود را در باب اشتراكي كردن زمين و اموال اجرا كرده و به سبك اسماعيليان به دفاع نظامي ازقلعه مي پردازند. در تمام اين مدت (9ماه) قره العين در نور به تبليغ پرداخته و در جنگ قلعه طبرسي نيز شركت مي كند پس از در هم شكسته شدن مقاومت قلعه در برابر هجوم نظاني سپاهيان حكومت قدوس در آتش سوزانده و يا به قولي شمع آجين مي شود. قره العين دستگير و به تهران فرستاده مي شود.در اين ميان بابيان با شجاعت و شهامت بي نظيري صدها قرباني مي دهند . قره العين در خانه محمودخان كلانتر محبوس ميگردد. پس از واقعه ترور ناموفق ناصرالدين شاه به دست بابيان در سال – قره العين را درسن36 سالگي به دليل توبه نكردن و راسخ ماندن دراعتقاداتش به دستور صدراعظم وقت، خفه مي كنند و در حالي كه هنوز جان داشته بدنش را در چاهي مي اندازند . بدين ترتيب ظاهراً حماسه قره العين پايان مي يابد، ولي هنوز پس از گذشت 146 سال از درگذشت او و با آن كه بيشترين آثار نظم و نثر وي را سوزاندند ، قره العين در ياد مردم اين سرزمين و بخصوص در قلب زنان اين مرزوبوم زنده است .

تو و تخت و تاج سكندري
من و راه و رسم قلندري

اگر آن خوشست تو در خوري

و گر اين بدست مرا سزا

"قره العين"


گر بتو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم ترا نكته به نكته مو به مو
از پي ديدن رخت همچو صبا فتاده ام كوچه به كوچه ، در به در ، خانه به خانه ،كو به كو
دور دهان تنگ تو ، عارض عنبرين خطت غنچه به غنچه ، گل به گل ، لاله به لاله ، بو به بو
ميرود از فراق تو خون دل از دو ديده ام دجله به دجله،يم به يم، چشمه به چشمه، جو به جو


"قره العين"

سایت " زنان، ایران، جهان "