Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

دلایل و عوارض دگرجنسگرایی و یا: معضلات نرمالیزه کردن!ا

جالب اینجاست که این نویسنده با همه احترامی که برای همجنسگرایان قائل است وبا تمام اصرارش به جدا کردن همجنسگرایی و همجنسبازی، این مطلب را که "همجنسگرایی و همجنسبازی" نام نهاده، در بخش بایگانی اش تحت عنوان "معضلات جنسی" گذاشته!

داشتم تریبیون فمینیستی را می خواندم که مقاله ای از وبلاگ "شرح" در مورد همجنسگرایی نظرم را جلب کرد. نویسنده به "شرح" در مورد تفاوت همجنسگرایی و همجنسبازی پرداخته و با لحنی که حاکی از اطمینان و دانش تام او در مورد این پدیده است چنین نوشته:"همجنس گرایی ؛ با داشتن بار معنایی گرایش ؛ به یک گرایش و کشش فطری اشاره دارد که می بایست لزوما در نهاد فرد قرار داشته باشد. اما همجنس بازی ؛ با همراه داشتن بار معنایی لغت بازی ؛ به یک تفنن جنسی و یک متد ارضا نیازهای عاطفی و جنسی اشاره می کند."
صاحب شرح با این فرض که دگر جنسگرایی حالت "سالم" جنسی است می نویسد: "اگر تمایل فطری ؛ عاطفی و جنسی به جنس مخالف را حالت ایده آل و معمول فرض کنیم و بپذیریم که کشش و جاذبه به جنس مخالف درست همانند داشتن دو دست و دو پا و یک بینی نشانه سلامت جنسی و ژنتیکی انسان محسوب می شود ؛ می توانیم همجنس گرایی را یک حالت فطری و ژنتیکی خاص بنامیم." با این استدلال و اتکا به این ادعا که "همجنس گرایی نمی تواند انتخابی باشد"، نویسنده شرح به خواننده اش این خبر خوش را می دهد که"همجنس گرایی با اینکه یک حالت خاص ژنتیکی و روانی ست اما نیازمند درمان نیست"! بعد از اینکه نویسنده این را بر همه واضح و مبرهن می کند که همجنسگرایی ذاتی است و با همجنسبازی هم فرق دارد (چرا که دومی " انحراف جنسی ناشی از شرایط اجتماعی ؛ فرهنگی و تربیتی ست که در فردی که فطرتا همجنس گرا نیست ظهور می کند")، او به دادن نصیحت و گوشزد می پردازد. صاحب "شرح" می گوید که "نباید فراموش کرد که چه در جوامع ما و چه در جوامع مدرن ؛ همجنس گرایی و جامعه همجنس گرایان؛ خطر ایجاد و گسترش انحراف جنسی همجنس بازی را به همراه خود دارند. باید توجه داشت ؛ همزمان با آموزش ؛ همواره همجنس گرایان را از ایجاد یک جو تبلیغاتی بر حذر داشت. مثلا نباید سازمان حمایت از همجنس گرایان ؛ درست مثل یک کلوپ اسب سواری عضو بگیرد. حتما باید نظارت پزشکی و روانی کامل و قوی وجود داشته باشد تا ساز و کارهای مربوط به امور همجنس گرایان از خطر ایجاد و بسط و گسترش انحرافات جنسی مصون بماند."
این شرح اگر به اندازه کافی واضح نبود، اجازه دهید که من در چند جمله گفته "شرح" نویس را خلاصه کنم: از نظر صاحب وبلاگ شرح، همجنسگرایی جنسیتی است خاص ولی محترم. خاص بودنش از این جهت است که مثل دگرجنسگرایی "نرمال" نیست. این افراد "خاص" ولی "محترم" باید تحت" نظارت قوی" علوم پزشکی و روانشناسی باشند که خدای ناکرده "خطرهمجنسبازی" را اشاعه ندهند! یعنی همجنسگرایان افرادی هستند که در تنش و تمایل به"مدرن" بودن نویسنده وبلاگ "شرح" و در تلاش او به نشان دادن پایبند بودنش به "حق و حقوق شهروندی"، بالاجبار باید تحمل شوند، اما این افراد "محترم" همواره مثل بمبی حامل خطرند و باید تحت نظارت باشند. یعنی نرمالیزه کردن همجنسگرایان هدف این نویسنده است که ترسش از همجنسگرایان، در لفاف "احترام" و "شهروندی" به کنترل کردار و رفتار این افراد "خاص" می انجامد. در ضمن، در این شرح "جوامع ما" (که مشخص نیست کدام جوامعند ولی حدس می زنم جامعه ایرانی جزو آنان است) مدرن نیستند.

این شیوه برخورد آنچنان هم نا آشنا نیست. این همان پروسه ایست که فوکو در جلد اول "تاریخ جنسیت" در اروپا در موردش نوشته.
یعنی پروسه خاص کردن و اختراع "هوموسکسوال" به عنوان یک "تایپ" و یک "نوع". این "نوع" سازی و "خاص" کردن البته جدا از گفتمان های علوم مدرن پزشکی و روانشناسی نبوده و نیست. چنین علومی پس از "خاص" کردن همجنسگرایی، همجنسگرا را به ابژه دانش و سوژه ای برای مطالعه تبدیل کردند و به تعریف "نرم" دگرجنسگرا و تاًدیب بدن شهروندان جامعه مدرن پرداختند. اگر همجنسگرایی در گفتمان های اخیر دیگر مثل گذشته بیماری محسوب نمی شود، طبق این گفتمان ها همجنسگرا باید تحت نظر باشد و رفتارش نرمالیزه شود! تحت نظارت بودن همجنسگرا در جهت "نرم" هم به منظور طبیعی شمردن دگرجنسگرایی و غیر طبیعی ساختن همجنسگرایی است و هم برای حفاظت نُرم دگرجنس گرا از "خطر" همیشه حاضر همجنسبازی! چرا که همانطور که "شرح" نویس به خواننده اش گوشزد می کند، مرز بین همجنسگرایی و همجنسبازی خطی است نازک که احتمال انحراف (و یا منحرف ساختن "نرمال") در آن نباید فراموش شود! یعنی جامعه ای که قبلاُ بیمار و همجنسگرا و خطا کارش در بیمارستان و تیمارستان و زندان محبوس میشدند، حالا جای خود را به جامعه "عادی" کننده و نرمالیزه کننده داده (مسلماً تکنیک های کنترل قبلی هم به جای خود هستند، اما زمان، زمانِ نرمال سازی از طریق آموزش هژمونیک است!)
جالب اینجاست که این نویسنده با همه احترامی که برای همجنسگرایان قائل است وبا تمام اصرارش به جدا کردن همجنسگرایی و همجنسبازی، این مطلب را که "همجنسگرایی و همجنسبازی" نام نهاده، در بخش بایگانی اش تحت عنوان "معضلات جنسی" گذاشته! جدا کردن همجنسباز و همجنسگرا در گفتمان موجود در "شرح" وسیله ای می شود برای نرمالیزه کردن کل جامعه. در"شرح" می خوانیم: " همین طور وجود نهادی خاص که به صورت یک سازمان غیر دولتی به امور همجنس گرایان رسیدگی کرده و متولی امور آنان باشد ؛ صد در صد الزامی ست." با تولیدِ گفتمانیِ"خطر شیوع" همجنسگرایی به دگرجنسگرایان (که این شیوع آنان را همجنسباز می کند!)، نویسندهَ "شرح"، همجنسگرا را تبدیل به آن عامل "خطرناک" و غیر قابل پیش بینی می کند. تحت نظارت بودن این عامل "خطر" و "آموزش" جامعه می شود لازمه نرمال سازیی که وظیفه اش بر عهده جامعه مدنی است.
اما این برخورد "شرح" تنها نوع طبیعی فرض کردن دگرجنسگرایی نیست. چند هفته پیش به دیدن فیلم "منوچهر و زلیخا" و یا همان"تابو" ساخته میترا فراهانی رفتم. فیلم در مورد مسئله بکارت و اهمیت آن در فرهنگ ایرانی است. فیلم از آغاز با استفاده از تصاویر سمبولیک ( مثلاُ قدم زدن زنی عریان-الاهه عشق- در ویرانه ای که در آن ستونهایی به شکل آلت مردانه از زمین بیرون آمده اند) و میزانسین، در حین شکستن تابوی بکارت، به طبیعی ساختن دگرجنسگرایی می پردازد. با وجود اهمیت ساخته شدن فیلم هایی که به مسئله جنسیت و تابوهای جنسی می پردازند، باید پرسید با چه حد این گفتمان و هیاهو در مورد "آموزش جنسی" و صحبت در مورد تابوهای جنسیت به نرم سازی و طبیعی سازی دگرجنسگرایی می انجامد. به قول فوکو اگر می گوییم که سکس سرکوب شده، همین صحبت کردن در مورد آن جلوه سرپیچی و آزاده فکر بودن را می دهد و به سخنگو این حس را می دهد که خارج از دسترسی قدرت و در پیشواز "آزادی جنسی" سخن گفته... که در استقبال از مبانی روشنگرایی و در تلاش در شکستن تابو ها و سنت ها سخن گفته.

اما همچنانکه فوکو در زمینه مدرنیته در اروپا می پرسد، باید پرسید چرا صحبت در مورد جنسیت تا این حد رایج شده و در موردش چه گفته می شود؟ چگونه است که مدرنیته با نرم سازی دگرجنسگرایی، خود را به عنوان پروژه ای برتر جلوه می دهد؟ چه جنسیتی در این پروسه گفتمانی طبیعی گشته و چه جنسیت هایی "غیر طبیعی"، "خاص"، "منحرف" و "غیر معقول" می شوند؟ شاید سؤال این نیست که چرا جنسیت سرکوب شده؛ سؤال اساسی تر این است که چرا و چگونه می گوییم که در تاریخ ایران جنسیت سرکوب شده؟ آیا این سرکوب شدن جنسیت در تاریخ ایران "حقیقتی" است ثبت شده؟ قصد طلایی نشان دادن تاریخ جنسیت در ایران پیشامدرن را ندارم، اما باید پرسید که آیا چنین گسستگی تاریخی بین گفتمان های "آزادی جنسی" (که غالباً با نوع خاصی از مدرنیته همراه می شوند) و دوره سرکوب جنسی وجود دارد؟ تحقیق افسانه نجم آبادی در مورد فراموشی ملی در مورد امرد و امردنما و دگرجنس گرا سازی ایران مدرن نشان میدهد که چه قسمتهایی از تاریخ جنسیت در ایران "گم" شده و چرا. در اینجا به عمق این پاکسازی مدرن تاریخ ایران نمیروم. اگر علاقه مند هستید، کتاب جدید نجم آبادی را بخوانید و توضیح مفصل او را در این مورد را ببینید. اما بگذارید در مورد مسئله دوگانگی جنسیت که زمینه طبیعی سازی دگرجنسگرایی را فراهم می کند چند کلمه بنویسم.

تمایز جنسگونگی و جنس معمولاَ اینطور اطلاق می شود که جنسگونگی ساخته ای فرهنگی و اجتماعی است که "زن" و "مرد" را از "ماده" و "نر" متمایز می کند. "ماده" و "نر" حامل جنسگونگی "زن" و "مرد" می شوند. اما آیا می توان به جنسی داده شده و به جنسگونگی اشاره کنیم بدون اینکه بپرسیم جنس و جنسگونگی چگونه و به چه وسیله ای داده شده اند؟ آیا ادعاهای "حقیقت" های طبیعی جنس توسط گفتمان های مختلف علمی در خدمت منافع سیاسی و اجتماعی خاصی ساخته نشده اند؟ شاید (همانطور که جودیث باتلر می گوید) جنسگونگی خود وسیله تولید جنس دوگانه به عنوان پدیده ای غیر سیاسی و پیش از تاریخ و فرهنگ است. یک راه طبیعی جلوه دادن چهارچوب دوگانه جنس، ثبت کردن آن در این دامنه پیش از گفتمان می باشد. تفکر مدرن به تفاوت های دوگانه زیست شناسی بین نر و ماده تاًکید می کند که این تاًکید را نمی توان به سادگی به دلیل پیشرفت علم محسوب کرد، بلکه برای درک مدل دوگانه جنسی باید به تحولات تاریخی و سیاسی که به شکل گرفتن دموکراسی لیبرال و مفاهیمی چون برابری، آزادی و فردیت و قراردادهای اجتماعی انجامیده اند توجه داشت.
علوم مدرنی که از قرن نوزدهم و از طریق مطالعه "طبیعت ذاتی" به تولید "غیر عادی" بودن برخی از گزوه های اجتماعی پرداخته اند، از تئوری های سیاسی مدرنی که مغایرتی بین نابرابری های اجتماعی ناشی از نابرابری های طبیعی و معیارهای روشنگرایی نمی بینند خارج نیستند ( مقوله"خاص" بودن همجنسگرایانی که باید زیر نظر علوم پزشکی و روانشناسی باشند هم بازمانده همین تفکر مدرن است). جالبی موضوع محو شدن روابط قدرت در طبیعی ساختن دوگانگی جنس است که به تولید"حقیقت" هایی می پردازند تا به خارج سازی گروه های "خاص" از قلمرو شهروندی مدرن مشروعیت دهند.

از آنسو هم افرادی هستند که با فرض کردن هویتی یکگون برای همجنسگرایان و با چشم پوشی از نابرابری های اجتماعی موجود در جوامع "غربی"، به تولید گفتمان های اورینتالیستیی می پردازند و استثمار و ستم بر اساس جنس و جنسگونگی را نشانه ذاتی جوامعی مثل ایران محسوب می کنند. این طرز برخورد، نه تنها از نابرابری های موجود علیه همجنسگرایان در "دنیای آزاد" چشم می پوشد، بلکه به این ادعای پوچ که همجنسگرایی پدیده ایست غربی هم دامن می زند. این ادعای "غربزده بودن" همجنسگرایان، وسیله خارج سازی همجنسگرایان ایرانی از حیطه شهروندی سیاسی و اجتماعی ایران مدرن بوده و هست. من معتقدم که تحقیقات تاریخی در زمینه جنس و جنسگونگی با اشاره به تاریخ همجنسخواهی در ایران و با نشان دادن سرمایه گذاری پروژه مدرنیته ایرانی در دگرجنسگرایی، می توانند این ادعا را به چالش بکشند. به جای "خاص" سازی (بخوانید خارج سازی) همجنسگرایی، شاید باید تاًملی کنیم بر طبیعی ساخته شدن دگرجنسگرایی که هیچ کس زحمت به زیر سؤال کشیدن آنرا به خود نمی دهد. هیچکس نمی نویسد "دلایل دگرجنسگرایی چیست؟!" آخر آنرا طبیعی فرض می کنیم و دلیلی برای توجیهش نمی بینیم. اما دوستان بسیار مدرن و روشنفکر این را وظیفه خود می دانند که دلایل همجنسگرایی را توضیح دهند تا یکجور بتوانند با آن کنار بیایند. خدا را شکر که در محافل اپوزیسیون هم دفاع از حقوق همجنسگرایان مد شده... البته از نوع کنترل شده اش! نویسنده "شرح" می نویسد: "به نظر می رسد کمتر کسی باشد که همجنس گرایان را به عنوان انسان هایی صاحب حق و حقوق شهروندی به رسمیت نشناسد." خوب است حالا همجنسگرایان "محترمند" و اینقدر در همین امریکایش حقوقشان پایمال می شود و اینقدر هموطنان دگرجنس گرا بهشان لطف دارند که می خواهند آنان را زیر" نظارت پزشکی و روانی کامل و قوی" نگه دارند. اگرمحترم نبودند حتماً به پیشانیشان این نوشته را داغ می زدند: "خطر! همجنسگرا. نزدیک نشوید و الاّ همجنسباز میشوید!!"

  • پاراگراف ستاره دار شامل تکه هایی از سخنرانی ام در سال 1998 در کنفرانس پژوهشهای زنان ایرانی در مورد زن ایرانی و مدرنیته است که آنرا به بحث "شرح" مرتبط دیدم و دوباره اینجا تایپ کردم.
    از وبلاگ فرنگوپولیس (سيما)