Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

تأثیر گذاری از درون یا بیرون / منیره کاظمی

گپی با دوستانم
از نظر من "مشارکت سیاسی زنان" یکی از مواردی است که تا به حال درسطحی وسیع و درخورلازم درمیان ما ایرانیان به آن پرداخته نشده ومن دراینجا میخواهم این بحث را با شما همراهان در میان بگذارم.

از زمان شروع مبارزات مشروطه خواهانه، زنان نه تنها در صف مبارزان برای رسیدن به جامعه‌ای که در آن حقوق شهروندی قانونمند شده و برابربودن همه‌ء آحاد مردم درمقابل قوانین تصویب شده کوشیدند بلکه با نگاهی انتقادانه به جامعه و سنت ، آداب و رسوم بخصوص در میان زنان ، تلاشی در ساختن نسلی نو از زن ایرانی را پی ریختند که با تأسیس مدارس و انجمنها و نشریات زنانه و غیرو آغاز شد.
ندیده گرفتن حقوق نیمی از جامعه پس از تشکیل مجلس شورای ملی با اعتراضهائی از جانب تعداد اندکی از زنان و مردان روشنفکر و تجددطلب شهری روبرو شد ولی از آنجائیکه از یک سو متشکل و هماهنگ نبود و از سوی دیگر اعتماد به نفس لازم در مطرح کردن خواسته‌ء سهیم کردن زنان در امور سیاسی به طور وسیع و روحیه‌ی مداخله‌گری در میان زنان وجود نداشت، باعث شد این اعتراضات ره به جائی نبرند (١).

در سالهای بیست تا سی ودو با باز بودن نسبی فعالیتهای سیاسی ما شاهد تلاش زنانی در میدان مبارزه و در تشکیلات و احزاب آن زمان برای رسیدن به خواستهای دموکراتیک و برابر حقوقی هستیم که با سرکوب بیست و هشت مرداد این مبارزات به مانند دیگر جنبشهای اجتماعی دچار رکود و رخوت میشوند. ولی نکته قابل ذکر در اینجا باز هم، نبود تشکلی مستقل و هماهنگ با تمامی اقشار زنان از یک سو و از سوی دیگر نبود اعتماد به نفس لازم حتی در میان زنان فعال و عدم باور به توان زنان در امر مداخله گری سیاسی مورد رؤیت است.

با شروع مبارزات چریکی و مخفی سالهای چهل و پنجاه تعداد زیادی از زنان به خصوص در میان حرکتهای سیاسی دانش‌آموزان و دانشجویان و اینبار اما از اقشار مختلف و نسبتاً وسیع اجتماع به صفوف مبارزین پیوستند. ولی به علت عدم آشنائی به مسائل و حقوق خاص جنسیتی خود آنان تنها دنباله روی مردان بودند تا آنجا که حتی زنان چریک تصویری مردسالارانه از ایده‌آلهای خود داشتند و مشخص است با توجه به یک چنین جوی به میان کشیدن خواستها و مطالبات زنان مسخره به نظر میرسید و نمیتوانست مطرح شود.

در قیام پنجاه و هفت و متعاقب آن با توجه به اینکه زنانِ مبارز آگاهی سیاسی خود را در فضاهائی مردانه کسب کرده بودند با اصلی و فرعی شدن مسائل اجتماعی، مبارزه برای کسب حقوق برابر و دیگر حرکتهای دموکراتیک زنان از آن جمله و مقدم بر هر چیز حق پوشش (حجاب اجباری) و حق کار( مانع شدن زنان در مشاغلی مانند قضاوت و وکالت ) فرعی قلمداد و قربانی مبارزه با امپریالیسم شد چرا که اینها همه به مسائل زنان روشنفکر و بی درد تشخیص داده شد (٢). و ما بار دیگر شاهد فقدان دخالتگری سیاسی با مطالبتان زنانه هستیم.
در اینجا اما باید این را هم اضافه کنم که در مقطع سالهای ٥٨ - ٥٧ زنانی هم بودند که چند صباحی را در خارج از کشور به سر برده و حامل تجارب فمینیستی و همکاری با جنبشهای مستقل زنان اروپائی و آمریکائی بوده‌اند ولی باز به علت همان نبود باور به خود و عدم اعتماد به نفس لازم نقش متفاوتی از زنان دیگر که مسلح به این تجارب و دانش نبودند ایفا نکرده و حتی در بعضی موارد در مقابل زنانی که خواهان حرکت مستقل بودند ایستاده و مبلغ رویهء دنباله روی از جریانهایی سیاسی بودند (٣).

شاید بتوان علت این معضلات یعنی عدم خود باوری و کمبود تلاش در کسب آگاهی و حرکت درامر مداخله‌گری سیاسی زنان را در عمومیت آن از دو زاویه توضیح داد:
١- فرهنگ و سنت جامعه ما به خصوص در میان زنان که تغییر را خواستِ اراده‌ای خارج از اراده‌ای انسانی میبیند ومنتظر نیرویی ماوراء طبیعی است تا به خواست آن نیرو و آن گونه که آن میخواهد تغییرات صورت گیرد (هر چه خدا خواست)، فرد بی‌اعتماد به خود و توانائیهای بشری است ( تا سرنوشت و یا قضا و قدرچه بخواهد) و به انتظار ناجی مینشیند و اگر نه نجات‌دهنده لااقل فردی (رهبری) که پیشقدم در ابراز دردها و سختیها و ناملایمات باشد تا به دنبال آن راه افتد (٤).
٢- جا اُفتادن بینشی درمیان فعالان سیاسی کشورمان که میتوان گفت برخاسته از چپ سنتی ( و نه مارکسیسم) است و آن نادیده گرفتن دینامیسمهای پیچیدهء اجتماعی و کلیشه وار و با داشتن شابلونی به مشاهده حرکتهای جامعه نشستن و معتقد بودن به اینکه تا این و آن مرحله نرسد نمیتوان و نباید مسائل زنان را مطرح و عمده کرد و جنبش زنان را به حرکت زنان مرفه و بورژوا محدود کردن. این موضوع باعث میشود که حتی زنان فعال در سازمانهای چپ سنتی حساسیتهای لازم به مسائل زنان را نداشته و در مواردی که "برابرحقوقی" درهاله‌ای از ابهام قرار میگیرد برخوردی فعال از خود نشان ندهند.
شکی نیست که نباید حکومتهای خشن استبدادی مسلط بر جامعه را که سدی در راه رشد ونمو هر نوع اندیشه‌ای میباشند و عاملی بر به انحراف کشاندن حرکتهای اجتماعی هستند، را فراموش کرده و باید که عامل معضلات بالا دانست. و البته که حکومتهای استبدادی خود دگر بار در این چرخهء گردون معلول ایستا بودن دینامیک جامعه میباشند.

حال به نقطه‌ای رسیده‌ایم که میخواهیم مانع تکرار مکررات شویم، نمیخواهیم پا در جای پای مادرومادربزرگهای خود بگذاریم و میخواهیم سرآغازی باشیم برای تغییر.
برای حرکت به جلو و دگرگون کردن هر آن چه که بوده و هست باید که ابزارهای لازم را به دقت کاوید و انتخاب کرد. باید که آنان را هر چه بیشتر ووسیع‌تر در زمینه‌های مختلف به کار برد. یکی از آن ابزارها را (چه درسطحی وسیع و چه در عمقی ژرف) من سهیم شدن زنان در قدرت سیاسی میدانم (٥). البته مشخص است که نه به شکل تاچری آن بلکه مشخصاً با عنوان کردن و پیگیر بودن در مسائل زنان و خواسته‌ها و مطالبات مشخص آنان.
باید که در قدرت سیاسی سهیم بود تا بتوان از سویی خواستار تغییر در بافت و ساختار جامعه مردسالار بود و از سوی دیگر با ارائه‌ی طرحها و برنامه‌هائی تلاش در متحول کردن جوهای مردانه در میدانهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه بود و باید که در قدرت سیاسی سهیم بود تا بتوان اجرای این طرحها را تضمین کرده و در ناقص به اجرا در آمدن احتمالی آنها به عنوان ناظری پرسشگر در صحنه حاضر بود. باید که مصمم بود و از هیچگونه انگ خوردن هم نهراسید. ولی اما برای تسهیل و تسریع راه رسیدن به هدف مطلوب باید که البته کوشید و متحمل سختیها و ناملایمات شد، باید که خواند و جستجو کرد و آگاه شد و در پی آن، باید که متشکل شد و خواسته‌ها و مطالبات خود را مطرح کرد و در رسیدن به آن پیگیر بود.

اکنون با توجه به تاریخ کشورمان و با توجه به شرایط کنونی سؤالاتی در مقابل ما زنان قرار گرفته که من آنها را اینگونه فرموله میکنم:
چه باید کرد؟ آیا باید که در جرکتهای سیاسی و عمومی فعال شد؟ من میگویم آری همانطور که جریانهای سیاسی نمیتوانند بدون فعالین زن ره به پیش برند ( این را حتی دیگر مرتجع‌ترین و واپس‌گراترین نیرو هم نمیتواند کتمان کند) زنان هم نمیتوانند بدون دیگر جنبشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی به اهداف خود دست یابند. مسائل زنان به مسائل جنبشهای آزادی و دموکراسی خواهی ، اقلیتهای قومی و غیرو گره خورده است. باید به مردان فهماند که در پاره کردن زنجیرهای مردسالاری از دست و پای زنان برای آنها و جامعه ایران سودی عمومی نهفته. باید که آنان را با حضورمان در صحنهء سیاسی و دیالوگمان با آنها به چالش کشید. باید که آنان را نسبت به مسائل زنان حساس کرد و شاهد بازگو شدن خواسته‌هایمان از زبان آنان هم بود. اما من در اینجا بر وجود داشتن وهرچه گسترده بودن حرکتهای مستقل زنان هم تأکید دارم.
چگونه باید حرکت کرد؟ من همان طرح تأثیر گذاری از درون و بیرون را پیشنهاد میکنم یعنی هم فعالین زن در تشکلهای سیاسی، دانشجویی، قومی و غیرو باید به مباحث و مطالبات جنبش مستقل زنان حساس و آگاه بوده و هم جنبش زنان تشکلهای سیاسی را به حال خودشان رها نکرده و عملکردهای آنان را به نقد و برسی کشند.
الویتها کدامند؟ به نظر من هر چه فعال ، حساس بودن و در پی آن آگاه شدن زنان از هرقشر و طبقه و قومی در مسائل و حقوق خاص جنسیتی خود، ایجاد اعتماد به نفس، باور به خود و توانایهای خود و مطرح ساختن خواستهء تقسیم قدرت سیاسی.

دراینجا میخواهم نظر پیشنهادی خود را راجع به چگونگی راهبرد و حرکت زنان در تشکلهای سیاسی و عمومی با شما در میان بگذارم و آن اینکه زنان باید فعال در همهء نهادهای این تشکلها شرکت کنند تا بر سر مسائلی که در این تشکلها و گروههای کاری مربوط به آنان بحث و گفتگو میشود دید زنانه‌ نقش ایفا کرده و در آخر زمانی که آن مباحث به تصمیم‌گیری میانجامد مهری ازخواسته‌ها و مطالباتمان بر خود داشته باشند (٦). این مهم اما زمانی قابل اجرا است که تعداد زنان بیشتری در این حرکتها و گروهای کاری آنان حضور داشته و فعال باشند.

٢٠٠٥/٠٤/٠٥

توضیحات
___________________________________________________________________________

(١) - هدفها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی؛ محمد حسین خسروپناه
(٢) - بازبینی اتحاد ملی زنان، گردآورنده و ویراستار مهناز متین
(٣) - همانجا
(٤) - نتیجه این خلق و خوی‌ها و دیدگاه‌ها چیزی نیست جز به انتظار نشستن که شاید دیگران حرکت کنند و راههائی درپیش روی ما قرار دهند و یا اینکه سهم‌مان را به ما داوطلبانه تقدیم کنند. به موازی آن از سویی دچار نوعی بی اعتمادی به خود شده که باعث می شود نتوان قوت و ضعف‌ها را شناخت و راه های برون رفت از مشکلات را یافت چرا كه خود و قابلیت های خود را از معادله حذف كرده ایم، و از سوی دیگر مروج ایستائی و توقف شده‌، ایستائی و توقف در شرایطی كه همه چیز در حال تحول است بد ترین نوع اشتباه نه تنها در حق خود بلکه در حق نسلهای آینده نیز می‌باشد.
(٥) - باز در این جا تاًکید میکنم سهیم بودن درقدرت سیاسی را یکی از آن ابزارهای تغییر میدانم و اگر نه میتوان به عنوان زن قانون گذار بود و در خارج از پارلمان و یا در خانه مورد اعمال خشونت و یا بی حرمتی قرار گرفت و از حقوق برابر برخوردار نبود.
(٦) - لازم به تذکر است که برای هر چه حساس بودن و به روز بودنمان به موازات فعالیتمان درحرکتهای سیاسی و اجتماعی باید که ارتباطمان با جنبش مستقل زنان مداوم و مستمر باشد.