Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

زنان کردستان ديريست که به پا خاسته اند! / در پاسخ به خانم "رويا طلوعى" / مهناز رسولى

چندى پيش مطلبى خواندم از خانم "رويا طلوعى" . نوشته ايشان به زبان کردى است و ترجمه فارسى تيتر آن چنين مفهومى دارد: "مژده به ناصر رزازى، که زنان کرد بپاخاستند"!
ابتدا براى روشنتر شدن موضوع براى خوانندگان غير کرد زبان و کسانى که نوشته خانم "طلوعى" را نخوانده اند توضيحاتى را لازم ميدانم. "ناصر رزازى" يکى از خوانندگان کرد زبان مقيم اروپا است.

خانم "طلوعى" در مطلب خود به تفسير بخشهايى از يکى از آوازهاى او بنام "ميناخانم" پرداخته است. با اين هدف که جنبش زنان در کردستان و شخصيتهايش را به هر آنچه که نامربوط و غير واقعى است ربط دهد. در کلمات و جملاتى که ايشان از اين آواز برگزيده است، گويا خواننده زنان را ندا ميدهد تا بپاخيزند، بى خيالى و بى تفاوتى را کنار بگذارند و براى حقوق خود مبارزه کنند. خانم "طلوعى" در اين تجزيه و تحليل هنريش "رزازى" را پرو بال ميدهد که گويا در سبک هنرى جديدش نگاهى تازه به زن، به ارزشها و تواناييهايش دارد! نويسنده در پايان به مناسبت بيدارى "زنان کرد" براى خواننده مورد علاقه اش پيام تبريک و شادباش فرستاده و در ضمن براى اثبات اين بيدارى و آگاهى اجتماعى، در بخشى از مطلبش عکسهايى از فعالين زنان و شرکت کنندگان در کنگره "بررسى وضعيت و مشکلات زنان کرد" را، که چندى پيش در دانشگاه تهران برگزار شد، درج کرده است...
وقتى در ميان عکسها، نگاهم به عکس دوست خوبم "ديبا عليخانى"، که با هم "جامعه حمايت زنان" را بنا نهاديم، افتاد، جا خوردم! با خود گفتم اين ديگر زيادى مغلطه کارى است! "ديبا" کسى نيست که خوشحال شود از اينکه با چنين افکار ارتجاعى‌اى تداعى اش کنند و يا اينکه نامش را در متنى شاهد بگيرند که در مدح کسى چون "ناصر رزازى" نوشته شده باشد و بدتر اينکه خود و فعاليتهايش را الهام گرفته از آوازهاى امثال "رزازى" قلمداد کنند! اين کار يا بهتر است بگويم اين اهانت، نبايد بى جواب بماند که اميدوارم "ديبا"ى عزيز خود پاسخ شايسته اى به آن بدهد.
اگر خانم "طلوعى" را آنطور که خودش هم ميخواهد، با گرايش فکرى ناسيوناليستى اش نگاه کنيم، اينکه در عرصه فرهنگ و موسيقى کردى دنبال قهرمان بگردد جاى تعجبى ندارد. اما "طلوعى" نميخواهد فقط ناسيوناليست کرد باشد بلکه در رابطه با حقوق زن هم حرف ميزند. اگر اولى را فعلا ناديده بگيريم و فرض کنيم ايشان زنى دردمند است و در جامعه اى زندگى ميکند که در آن تبعيض جنسى وجود دارد، زن نصف مرد بحساب ميآيد و قرب و حرمتى ندارد، بنابراين نبايد از زاويه زن تحقير شده اين جامعه، از جوهر فرهنگ و هنر و موسيقى امثال "رزازى" که همان تحقير و توهين و نگرش کالايى به زن است غافل باشد!
اما ظاهرا روح کردى تشنه و شيفته هنر و موسيقى قومى خانم "طلوعى"، چشمان او را بروى جوهر مردسالار و ضد زن فرهنگ ناسيوناليستى که موسيقى اش هم عرصه اى از آن بشمار ميايد، بسته است. متاسفانه در قضاوت هنرى ايشان هم اين اتفاق افتاده است. معلوم نيست اگر طلوعى قهرمان خودساخته و هنر او را بيدارگر زنان کردستان ميداند چرا از اينکه اين قهرمان به همسرش اجازه داده تا پا به عرصه هنر و موسيقى بگذارد، اينقدر خرسند و متشکر است! آيا اين نشان نميدهد که آزادى و برابرى زن و مرد با فرهنگ مردسالار اقوام و عشاير و ... و قهرمانانش بيگانه است؟
با اين وجود من به انتخاب شخصى ايشان کارى ندارم اما ربط دادن پيشروان عرصه زنان درکردستان، که حلقه هاى به هم پيوسته يک جنبش سراسرى اند، به تمايلات قوم پرستانه و تلاش آگاهانه براى تداعى کردن آنها در يک قالب بومى و محلى تحت نام " زنان کرد" و تهنيت گفتن به "رزازى" را ادامه تلاشى ميدانم که اهداف جنبشى، سياسى خاص خود را دنبال ميکند. گمان نميکنم هيچکدام از کسانى که خانم "طلوعى" به نمايندگى از آنان سخن گفته و عکسشان را در نوشته خود زده است از اين کار او خوشحال باشند، مطمئنم آنها دنيا را خيلى بزرگتر ميبينند. نه خانم "طلوعى" و نه هيچ ناسيوناليست و قومپرست ديگرى حق ندارد با چسباندن عکس خود در کنار فعالين خوشنام زنان و آويزان کردن خود به آنها، جنس خودش را بفروشد و با چنين ترفندى هم براى خود ارزش و اعتبارى بخرد و هم بخواهد اذهان را از واقعيات امروز جامعه کردستان منحرف کند.
در هر حال نقد آواز و موسيقى کردى کار من نيست. ولى در مورد "ناصر رزازى" تا آنجا که به "هنر"ش بر ميگردد، کسى ميتواند از صدا و سبکش خوشش بيايد و ديگرى بر عکس. هر کس ذوق و سليقه اى دارد. "رزازى" مثل هر خواننده ديگر هم سبک خودش فقط يک خواننده است. ميخواند تا به رقص بياورد و ميخواند تا بگرياند. اما زمانى که اين خواندن ميخواهد از محدوده "هنر" و بازار و مشترى فراتر رفته و به عرصه جنبشهاى اجتماعى و به ويژه عرصه زنان، عامدانه مربوط شود، اين ديگر جاى حرف دارد و نميتوان ساکت بود. چرا که اين عرصه جاى امثال "رزازى" و هيچ قهرمان خودساخته ديگرى نبوده و نيست. جنبش اجتماعى زنان چه در سرتاسر ايران و چه در کردستان تاريخ دارد، سنت دارد، افق دارد، قهرمان و شخصيت خودش را دارد و هر روز هم دارد ميپروراند. چسباندن مارک قلابى محلى و قومى به بخشى از جنبش سراسرى زنان، از سوى عده اى قومپرست "دير آمده" که دارند تمام زورشان را ميزنند تا بلکه "زود برسند"، اين جنبش را محلى و بريده از ريشه اش نميکند.

"گورانى" (آواز کردى)، "غذاى روح کرد" است!
خانم طلوعى با شرح اينکه گورانى غذاى روح "کرد" است شروع کرده و سپس با لحنى گلايه مانند گفته اند که نميدانند کسانى که با آواز "مينا خانم" "رزازى" ميرقصند و شادى ميکنند آيا به کلام و پيام زيبا و حماسى اش توجه کرده اند؟ من نگرانى و گله مندى ايشان را درک ميکنم. اين واقعيتى که اينقدر براى "طلوعى" تلخ است، براى مردم کردستان و بخصوص جوانان بسيار ساده است. آنها با هر آهنگ شادى ميرقصند. فقط ميرقصند و منتظر گرفتن "پيامى" از آن نيستند چراکه مردم رهبران و پيام آوران خود را در ميان خود دارند. منتظر تشويق و فراخوان رزازى و امثال او نيستند. بخصوص آوازى که در آن "مينا خانم" نقش ماساژور "مردش" را دارد و لابد آفتابه و لگنش را هم بايد آماده داشته باشد!... هيچ شعار تو خالى از نوع همين "گورانى" که "طلوعى" را شيفته کرده و با هيچ روتوشى نميتواند اين از مدافتادگى و عقب ماندگى، فرهنگ قومى را جبران کند.
بگذريم از اينکه موزيک محلى و بازارى و عوامانه در مقابل موزيک و آواز پيشرفته و مدرن در ميان نسل جوان ديگر جايگاه و اعتبارى ندارد و "غذاى روح" اين نسل از "کرد"ها نميشود که نميشود. از زاويه مساله زن هم نه تنها اين هنر پيشرو نيست بلکه زن ستيز و مردسالار است و غذاى مطلوبى براى روح زن " کرد" هم نيست.

"نگاه به زن در کردستان نگاهى کالايى" است!
خانم "طلوعى" در نوشته خود ظاهرا از نگاه کالايى به زن در جامعه کردستان مينالد و اينکه زن در فرهنگ مردسالار و عقب مانده سنتى، شرف مرد محسوب ميشود و در مراودات اجتماعى به طرق گوناگون مورد معامله قرار ميگيرد...
اما جهت اطلاع خانم طلوعى، تا آنجا که به "گورانى" (آواز) کردى و از جمله سبک و "هنر" امثال "رزازى" بر ميگردد، از تحقير و کوچک کردن زن و رواج نگاه کالايى به زن لبريز است! آنقدر که حتى به انواع ديگر موزيک بازارى و لمپنانه شرقى از نوع فارسى و عربى و ترکى و ... رودست زده است. زن و شخصيت زن در اين " هنر" نه بعنوان يک انسان، بلکه در حد کالايى تقليل ميابد که ميشود به هر چيزى تشبيهش کرد و هر اراجيفى را بنام شعر به قواره اش چسباند. از شرح ماجراهاى عاشقانه زن و مرد و ناکاميهايش، از بدبختيهايى که در اين راه زن بر سر مرد مياورد، از شرح بى وفايى و خيانتکارى و هرزه گى زن، از لوندى و طنازى و عشوه گرى و پشت چشم نازک کردنش براى شکار دل مرد، از قربان و صدقه رفتش و آه و ناله براى وصلش، تا تشبيه قد و بالا و چشم و ابرو و برجستگيهاى بدنش به انواع ميوه و سبزيجات و حيوانات وحشى و اهلى و حتى قيمت گذارى و تعيين نرخش!
نميدانم اگر سوژه زن از محتويات آواز کردى حذف شود چه اثرى از آن باقى ميماند؟!
ايشان به خاطر زن بودنش که هيچ ، براى دفاع از فمينيسمش هم که شده ميبايست نه شيفته و مداح اين فرهنگ و شخصيتهايش بلکه منتقد سرسخت اين نوع موسيقى عقب مانده و بازارى ميبود.
نگاه کالايى به زن چيزى نيست که قائم به ذات باشد، و فقط مختص کردستان هم نيست. لمپنيسم و تحقير و توهين و خشونت به زن تقريبا در همه جاى دنيا وجود دارد، و بسته به شرايط، چگونگى و شدت و ضعف آن متفاوت است. تا جايى که به جامعه ايران و هم کردستان بر ميگردد، سنتهاى عقب مانده با حمايت شرع و قانون از عوامل رواج و پايدارى اين لمپنسيم و نگاه کالايى به زن بوده اند. موسيقى سنتى هم در متن همين فرهنگ سنتى بوجود آمده است. لذا "گورانى" کردى يکى از عوامل اصلى اشاعه بى حرمتى نسبت به زن، عقب ماندگى و فرهنگ لمپنيسم يا به قول خانم طلوعى "نگاه کالايى" به زن بوده است. بديهى است که اين نقش مخرب توسط سرايندگان و خوانندگان قومى و محلى اين اشعار و تصنيفها ايفا شده است.
در پاسخ به اين بخش از تفسيرات خانم "طلوعى"، ابتدا در نظر داشتم از قطعه اول آواز "مينا خانم" خواننده محبوب و قهرمان رهايى زن ايشان شروع کنم و به سبک خود او بند بند و کلمه به کلمه اش را بياورم، البته فقط به فارسى برگردانم، چون نيازى به تفسير ندارد! اما راستش هر چه سعى کردم، نتوانستم معادل فارسى مناسب و محترمانه اى که بتوان روى کاغذ آورد براى آنها پيدا کنم، شايد هم سواد کردى - فارسى من قد نميدهد!
بهر حال بد نيست کسانى که به نگاه کالايى به زن در کردستان معترضند خود به تعبير و تفسير اين قبيل آوازها و ترانه هاى رهايبخش از آوازخوانهاى مختلفشان بپردازند!

"مژده به ناصر رزازى که زنان کردستان بپاخاستند"!
متأسفانه مثل اينکه خبر بيدارى و بپا خاستن زنان کردستان کمى دير به خانم "طلوعى" رسيده است!
پس بايد به ايشان صبح به خير گفت!
جهت اطلاع ايشان؛ آنزمان که زنان ما در مقابل نظام سلطنت و استثمار، خفقان ساواک، شکنجه، اعدام، ستم و مردسالارى قيام کردند، وقتى در اعتراض به زمزمه هاى پوشش اجبارى، همه در سرتاسر ايران بپاخاستند، آنزمان که ٨ مارسهاى بياد ماندنى آفريدند، وقتى هم سرنوشتانشان در سنندج و کردستان علاوه بر اين همراهى سراسرى در عرصه شورانگيز ديگرى براى مقابله با فشارهاى جديد وارد عرصه کارزار شدند، درآن دوران آقاى "رزازى"، اين "ستاره آسمان هنر کردستان" و ديگر همکارانش، سرگرم شرح دلبرى و بى وفايى و عشوه گرى يار بودند. از آن روزها دهها سال ميگذرد. باز هم جهت يادآورى به اين دست سخنگويان زنان؛ در سرتاسر اين تاريخ پر تلاطم، زنان ما نه تنها خواب نبوده اند! بلکه مصيبتها کشيده اند تا حق و حقوق زن و انسان اعاده شود، تا نابرابرى و ستم به زن از جامعه پاک شود، تا مردسالارى و زن ستيزى جان زنان را نگيرد، تا سنتهاى پوسيده و عقب مانده جاى خود را به مدرنيزم و انسان دوستى بدهند، تا حقوق زن و کودک و انسان به رسميت شناخته شود، تا اذهان مرتجع و کهنه پرست بيدار شوند و فضايى دست دهد تا بتوان سخن گفت و قلم زد! تلاشگرانى که خانم "طلوعى" با افتخار عکس خود را در کنارشان درج کرده است، و هزاران انسان بزرگ ديگر که پيشرو جنبش زنان و ساير عرصه ها هستند، ديريست که بپاخاسته اند! آنان حلقه هاى بهم پيوسته همان جنبش با تاريخ و سنت اند! آنها در تلاش سخت و راه دشوارى که در پيش دارند الگويشان را از انسانهاى بزرگ و انساندوست و از پيشروان تاريخ يک قرن و نيم اخير دنياى متمدن ميگيرند. اگر شعر و آوازى در توصيف بيدارى و بزرگيشان مثال زدنى باشد آهنگ بياد ماندنى '' Imagine" "جان لنون" است! البته قابل درک است! گرايشى که در تاريخ جنبش سراسرى و برابرى خواهانه زنان سر سوزنى نقش نداشته و جايگاهى ندارد، براى عرض اندام خود را به هر درى بزند و با اتکا به عقب مانده ترين روشها براى خود بيوگرافى و تاريخچه سرهم بندى کند و قهرمان بتراشد.
وقتى چيزى به نام "فمينيسم کردى" اختراع ميشود، لابد قهرمانش هم بايد "رزازى" باشد!
mrasouli_2000@yahoo.com
بهمن ٨٣