Iranian women's Network Association (SHABAKEH)

در باب عمل جراحی تغيير جنسيت / سیما شاخساری

مقاله بی بی سی در مورد تغییر جنسیت و تز دکترای حجة الاسلام کریمی نیا در باب شرايط عمل جراحی تغيير جنسيت بر اساس قانون شرع اسلامه. اول که مقاله بی بی سی را دیدم قصد نوشتن در موردش را نداشتم، ولی بعد از دیدن کامنت های خوانندگان سایت شهلا دیدم نمی توانم به سادگی بگذرم. از نظر پیام که "گرچه خيلی وقتها ادم خيلی چيزها ميخواد اما اينکه با بدست اوردنش چی را از دست ميده هم خيلی مهمه..

..." تا پاسخ شهلا که "از سر بی حوصله گی یا ندانستن و آگاهی نداشتن از درون خودش نیست بلکه یک روح است در جسمی اشتباهی..." ازاعتراض میکاییل که " ....يه روز دماغ...يه روز گونه...الان هم که اين عزامونده مد شده عملش می کنن....نکنيد همچين..." تا تجویز رویین که "من خيلی ها را در ايران ديدم که عمل تغيير جنسيت را انجام دادند، اين نوع بيماری هم مانند بيماری های ديگر می باشد و بايد درمان شود...." دیدم نخیر نمی شود خواند و بی تفاوت گذشت. آخر "مد" نیست، با عمل دماغ هم یکی نیست... زندگی گل و بلبل نیست...اخبار تغییر جنسیت در ایران آنچنان تازه نیست، اما بیشتر و بیشتر دارد بر سر زبان ها می افتد. بعد از خواندن کتاب جنسیت گمشده فرخنده آقایی که در سال 1379 چاپ شد، فهمیدم که گفتمان تغییر جنسیت در ایران کم کم داشت شایع می شد. این مسءله در خود جای خوشحالی داره، اما یک مشکل اساسی در این گفتمان من رو آزار می ده: تغییر جنسیت به عنوان راه حلی شرعی، روانشناسانه، و یا طبی برای رفع یکجور "بیماری" و "معضل اجتماعی" مطرح می شه. یعنی در این گفتمان جنسیت در یک قالب دو قطبی تعریف می شه که تنها شکل مشروعش دگر جنس گراییست. گرایش ها در این نحوه برخورد یا طبیعی حساب می شن (که همین اصل طبیعی سازی به تغییر جنسیت مشروعیت می ده) و یا "غیر طبیعی" (که شامل همجنسگرایی و بایسکشوال بودن می شه). این طبیعی و غیر طبیعی سازی (بخونید بیمار سازی) گرایش های جنسی به یک طرف، مقولۀ "در بدن اشتباه بودن" هم به یک طرف! فوکو در کتاب هرکولین باربین درست می گفت که روانشناسی به این ادعا که جنس شامل "حقیقت" ذاتی است نفوذ فرهنگی اش را مستحکم می کنه. این مقوله "در بدن اشتباه حبس شدن" اما بی تاریخ نیست! این کلینیک های "اختلالات جنس گونگی" در امریکا (بخصوص در استنفورد) بودند که با استفاده از کتاب "پدیده ترانسکسوال" هری بنجامین (چاپ 1966) و طی مشاهداتی محدود، این مقوله رو ابداع کردند. تا سال 1980، کاتگوری ترانسکسوال با عنوان هویت به ثبت نرسیده بود. جزوه 1980 مجتمع روانپزشکی آمریکا، ترانسکسوال را به عنوان فردی مبتلا به بیماری جنسی و روانی تعریف کرد. کتاب بنجامین نه تنها منبع اطلاعات کلینیک استنفورد شد، بلکه مراجعین سعی می کردند که معیار های مناسب "زن بودن" و "مرد بودن" بنجامین رو با موفقیت اجرا کنند تا در آزمایشهای تغییر جنسیت قبول شوند. درجه موفقیت مراجعین مشروط بود بر اجرای کامل معیارهای ساختگی "زنانگی و مردانگی حقیقی". به این ترتیب، اجرای مکرر مراجعین (که چاره ای جز تابعیت از تعاریف و مقررات کلینیک ها نداشتند)و مقررات جنس گونگی استنفورد، از روی مناسبات قرار دادی جنس و جنسیت تعریف شده توسط بنجامین، هویت ترانسکسوال را ساختند. پیدا کردن "حقیقت ذاتی" جنس هم به دنباله روی از گفتمان های مدرن دوگانه جنسیت جزو پروژه های این کلینیک ها بود. مقوله "در بدن اشتباه بودن" نه تنها به دوگانگی جنس اتکا داره، بلکه دوگانگی جنسگونگی را هم تحکیم می کنه. حالا هم به نظر می رسه که گفتمان های علمی و دینی در ایران با هم همسو شده اند تا بپردازند به کنترل جنسیت هایی که در ساختار دوگانه جنسیت مدرن نمی گنجند. گیرم که "دو جنسی" های "منحرف" رو بتونن با عمل به راه راست بیارن، با اونهایی که تمایلی به "راست شدن" ندارند چه خواهند کرد؟ وقتش نیست که به جای "غیر طبیعی" شمردن بعضی از جنسیت ها، طبیعی ساختن گفتمانی دگر جنسگرایی را به زیر سؤال بکشیم؟ آخه اونهم خودش تاریخی داره که فراموش شده. اگر این فراموشی تاریخی نبود که خیلی چیزها نمی تونستند بشن "طبیعت"!